حق نه زاده شده و نه می‌زاید
کد خبر: 4134674
تاریخ انتشار : ۲۸ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۰:۱۳
گفتارهای تفسیری امام موسی صدر/ 4

حق نه زاده شده و نه می‌زاید

هر حقی که در جهان است، از عدل و حق و علم، همچون خداوند، نه زاییده می‌شود و نه می‌زاید. همه کمال‌ها این‌گونه‌اند، کمال حقیقی و کامل در ذات خدا متجلی است. همه کمالات نه زاده می‌شوند و نه می‌زایند. این مسئله، فتح بابی دیگر برای تکامل و بلندپروازی‌های آدمی به‌سوی کمال است. راهی که برای آدمی، سلوکی کلی در زندگی را شکل می‌دهد.

امام موسی صدر

«برای زندگی» عنوان جلد اول از گفتارهای تفسیری امام موسی صدر است که در زمان حضور ایشان در لبنان برای کادرهای جنبش امل و به‌منظور آشنایی این نیروها با آموزه‌های اسلام ارائه شده است. مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر در تهران، این درس‌گفتارها را در دو جلد با عناوین «برای زندگی» و «حدیث سحرگاهان» ترجمه، چاپ و منتشر کرده است. شماره پیش‌رو به بخش اول تفسیر سوره توحید اختصاص دارد که در این گفتار، امام موسی صدر ابتدا به تفسیر آیه «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم» می‌پردازد و سپس با بیان اینکه سوره توحید از مهم‌ترین سوره‌های قرآن و معادل ثلث آن است، نکات تفسیری مربوط به این سوره را بیان می‌کند.

این سوره مبارک که اخلاص نام دارد، یکی از مهم‌ترین سوره‌های قرآن است، تا جایی که در بسیاری از روایات معادل ثلث قرآن خوانده شده است. علت این مسئله، معانی عقایدی، فرهنگی، علمی و اخلاقی است که در این سوره آمده و آن را یکی از ارکان و یا بازگوکننده بخش مهمی از ارکان اسلام قرار داده است. از همین‌رو، به خواست خدا می‌کوشیم تا اندکی بیشتر به تفسیر این سوره بپردازیم. تفسیر خود را با جمله‌ای آغاز می‌کنیم که در هر سوره تکرار می‌شود و بسیار پراهمیت است، یعنی «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم». ملاحظه می‌کنیم که هر سوره از قرآن با این جمله آغاز می‌شود و بنابر روایاتی از پیامبر(ص) و ائمه(ع)، جزئی از هر سوره است. معنای این جمله در دو واژه «بِسْمِ اللهِ» خلاصه شده است. می‌دانیم که «بِسْمِ اللهِ» جار و مجرور و ظرف(قید) است و جار و مجرور هم متعلق می‌خواهد.


بیشتر بخوانید:


مفسران در این‌باره مفصل بحث کرده و گفته‌اند که «بِسْمِ اللهِ» متعلق به «استعین» محذوف یا «أبدأ» و امثال آن است، اما کسی که در قرآن ژرف می‌نگرد، معنایی گسترده‌تر و فراگیرتر از این تفاسیر گوناگون درمی‌یابد. می‌دانیم که خداوند انسان را خلیفه خود در زمین می‌داند. خلیفه کسی است که در کار و مسئولیت، جانشین آدمی است و اهداف او را با اراده و اختیار محقق می‌کند. پس قلم و کتاب خلیفه انسان نیستند، بلکه خلیفه مختار است، مدیریت و طرح کارها را عهده‌دار می‌شود و با آنها اهداف اصیل آدمی را تحقق می‌بخشد. انسان خلیفه خدا در زمین است، به این معنا که در هدایت موجودات هستی و قرار دادن آنها در مسیر درست خلقت اختیار دارد. همچنین، قرآن می‌افزاید آنچه آدمی در زندگی در تملک دارد، امانت خداوند نزد اوست. ثروت یا مقام و تجربه‌ای که به دست می‌آوریم، امانت خداوند است و ما جانشین خداوند برای تصرف در این امور هستیم. خداوند به ما امر کرده است: «...وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ...؛ و از آنچه شما را در استفاده از آن، جانشین دیگران کرده، انفاق کنید.» (حدید، 7)

از این آیه و دیگر آیات پی می‌بریم که آدمی مکلف است در زندگی به اراده خداوند در خلقت تحقق بخشد. انسان امکانات و توانمندی‌هایی دارد که می‌تواند با آنها مقاصد، خواسته‌ها و اهداف الهی را در خلقت محقق کند. پس وقتی آدمی در راه درست و صراط مستقیم گام برمی‌دارد، اراده خداوند را در زمین اجرا می‌کند. از همین‌رو، انسان نماینده و خلیفه خداوند است و به تبع آن، این کارها را با «بِسْمِ اللهِ» انجام می‌دهد، چنانکه قاضی به اسم مردم و یا به اسم عدالت حکم می‌دهد. پس انسان در زندگی خود به اسم خداوند کار می‌کند؛ انگار چنین می‌گوید که خداوند فاعل اصیل امور اشیاست. در قرآن نیز آمده است: «...وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ...؛ و آن‌گاه که تیر می‌انداختی، تو تیر نمی‌انداختی، خدا بود که تیر می‌انداخت.» (انفال، 17)

نام خداوند پیروزی می‌آورد

انسان این مسئله را می‌داند و درمی‌یابد از جانب خداوند مکلف است که بنا به این اراده خجسته الهی عمل کند. او به اسم خداوند به کارها می‌پردازد. حدیثی از پیامبر(ص) نیز به ما می‌گوید که همه کارها را با نام خداوند آغاز کنیم: «هر کاری که با نام خداوند آغاز نشود، ابتر است.» (بحارالانوار، محمدباقر مجلسی) بنابراین، ما موظف هستیم که کار، سخن و ایفای مسئولیت‌ها و واجبات خود را در زندگی با نام خداوند آغاز کنیم.

بار دیگر به این آیه شریفه توجه می‌کنیم و درمی‌یابیم که در هر بعدی از ابعاد زندگی خود، در کار، گفتار، کردار، سکوت، اقرار، انکار و مقاومت و مبارزه خود، گویی خلیفه خداوند در این امور هستیم. پس به نام خدا کارهای خود را انجام می‌دهیم، خدایی که بخشاینده و مهربان و خیرخواه انسان و همه آفریدگان است. همین که گفتار و کردار و فعالیت خود را با نام خدا آغاز می‌کنیم، غرور را از ما دور می‌کند و در نتیجه ثابت می‌کند که کارها به حول و قوه خود ما انجام نمی‌گیرد و از سویی دیگر، به ما نیرو، رسالت و ایمان به پیروزی می‌بخشد، زیرا دست خداوند بالاتر از دست همه است. پس هر گاه به نام خداوند کار می‌کنیم، پیروز می‌شویم.

افزون بر این، هر گاه کاری را به اسم خداوند آغاز می‌کنیم، متوجه درستی یا نادرستی آن می‌شویم؛ اگر درست بود، انجامش می‌دهیم و در غیر این صورت، کار را رها می‌کنیم. در اینجا بعد تربیتی این جمله را درمی‌یابیم، بعدی که در درون ما اعتماد به خداوند و اطمینان به او را ایجاد می‌کند و نه اعتماد به خویشتن را، آنچنان که متعارف است. اگر آدمی در کارها به خود تکیه کند، در معرض غرور قرار می‌گیرد و راه حق و باطل را از هم تشخیص نمی‌دهد، اما اگر کار را با نام خدا آغاز کرد، اولا، دچار غرور نمی‌شود. ثانیا، اگر کار او عمل صالحی بود، انجام می‌دهد و در غیر این صورت، به این کار نمی‌پردازد. بنابراین، اگر کارها، سخنان و فعالیت‌های خود را با نام خدا آغاز کردیم، اطمینان داریم و درمی‌یابیم که پیروز خواهیم شد و نظارت خداوند را بر اعمال خود حس می‌کنیم. در نتیجه، فقط کار درست را انجام می‌دهیم. به همین ترتیب، وقتی سوره‌های قرآن را تلاوت می‌کنیم و کارهای روزمره را انجام می‌دهیم، خود را در پرتو عنایت خداوند می‌بینیم و درمی‌یابیم که نماینده خداوند هستیم و از پیروزی مطمئنیم، زیرا ما کار را با نام خدا انجام می‌دهیم. از همین‌رو، این سوره و دیگر سوره‌های قرآن با این جمله معجزه‌وار آغاز می‌شود، جمله‌ای که بیانگر هدایت و نظارت خداوند است و پیروزی را بشارت می‌دهد، بی‌آنکه آدمی را در زندگی و موفقیت‌هایش مغرور کند.

شأن نزول سوره اخلاص

سوره اخلاص با «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم» آغاز می‌شود و بی‌گمان این عبارت، بخشی از هر سوره‌ای است. این سوره را انتخاب کردیم تا جنبه‌ای از تفسیر آن را بیان کنیم. پیش از این گفتیم که این سوره، اخلاص خوانده می‌شود و یکی از مهم‌ترین سوره‌های قرآن است. درباره شأن نزول آن آمده است که برخی از علمای یهود درباره نسب خداوند از پیامبر(ص) پرسیدند. این پرسش یهودیان، دسیسه‌چینی و سوءاستفاده از منطق عرب‌ها بود، زیرا آنان برای هر چیزی نسبی قائل بودند. افراد، قبایل و اسب‌ها نزد آنان نسب داشتند. همچنین، برای خداوندانی که می‌پرستیدند، نسب‌هایی ذکر می‌کردند. از این‌رو، این پرسش بسیار دشوار می‌نمود. پس از چند روز که پیامبر(ص) در تأمل و انتظار به سر می‌برد، این سوره نازل شد؛ با این مضمون که خداوندی که پیامبر(ص) می‌پرستد و به عبادت او دعوت می‌کند، نسبی ندارد. همانا او یکتا و بی‌نیاز است، نه می‎‌زاید، نه زاییده شده است و نه همتایی دارد. پیامبر(ص) این‌گونه به پرسش پاسخ گفت.

این سوره با واژه «قُلْ» آغاز می‌شود. باید در این واژه تأمل کنیم. اساسا واژه «قُلْ» خطاب به رسول اکرم(ص) است. خداوند به او دستور می‌دهد تا به مردم بگوید که خداوند یکتا و بی‌نیاز است. اما چرا پیامبر(ص) جمله‌ای را که خطاب به خود بود، نقل کرده است؟ زیرا این ویژگی پیامبر اکرم(ص) است. پیامبر(ص) در برابر وحی خداوند چون آینه بود؛ هر آنچه می‌شنید، برای مردم باز می‌گفت. آیات قرآن حتی هنگامی که پیامبر(ص) را مورد خطاب قرار می‌دهند، جنبه نقد و تربیت دارند؛ پیامبر(ص) را تربیت می‌کنند، اخلاق پیامبر(ص) را کامل می‌کنند، نگاه پیامبر(ص) را متوجه برخی امور می‌کنند، رفتار خاصی از پیامبر(ص) را انتقاد می‌کنند و پیامبر(ص) هم به مقتضای امانتداری، همه این مسائل را به مردم می‌رساند.

این ویژگی پیامبر(ص) در اناجیل مقدس، خصوصا در انجیل متی هم آمده است؛ هنگامی که از زبان حضرت مسیح(ع)، دعوت پیامبر اکرم(ص) را بشارت می‌دهد و ویژگی‌های پیامبر(ص) را ذکر می‌کند. مهم‌ترین این ویژگی‌ها، رساندن کامل وحی الهی به مردم است. پس واژه «قُلْ» خطاب به پیامبر(ص) است که بنابر رسالت محمدی خود، آن را برای مردم باز می‌گوید. پس او چون آینه است: «هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ». پروردگار من که از نسبش می‌پرسید، «الله» است. الله، اسم علم برای ذات خالق است. معنای این واژه، واجب‌الوجودی است که همه صفات کمالیه، یعنی اسمای حسنی را دارد. واژه الله، علم برای ذات خداوند و بالاترین درک انسان از خداوند است.

روند تکاملی معرفت انسان نسبت به خداوند

اگر معرفت بشری را در تاریخ بررسی کنیم، درمی‌یابیم انسانی که به اقتضای فطرتش و نه به اقتضای ترس، نادانی، نگرانی و امثال آن دریافت که خود و جهان آفریننده‌ای دارد، این آفریننده را به‌صورت مبهم درک می‌کرد. نخست او را خالق می‌دانست. پس از این، اندیشه آدمی پیشرفت کرد و صفات بیشتری از خداوند را دریافت. از همین‌رو، او را «ملک» و «ملک‌الملوک» خواند، چنانکه در آموزه‌های تورات آمده است. سپس، به مقتضای دعوت انبیا و تجارب و معرفت بیشتر خود، اندیشه او باز هم تحول یافت و خداوند را «پدر»، یعنی خالق، رازق و رحیم دانست، اما این معنا هم همه صفات کمال را دربر نداشت، تا اینکه سرانجام آدمی دریافت که خالقش، افزون بر صفت خلق، رازقیت، داوری و رحمت، خود اوج کمال است و هیچ کمالی در هستی نیست که سرانجام به خداوند سبحان منتهی نشود.

پس واژه «الله»، متمایز، بیگانه و بی‌بدیل است. از این‌رو، می‌بینیم که این واژه در دیگر زبان‌ها معادلی برای ترجمه ندارد. مترجمانی که به اندیشه‌های اسلامی و معانی قرآنی شناخت و اشراف کافی دارند، واژه «الله» را ترجمه‌نشدنی می‌دانند. در ترجمه‌های فرانسوی، انگلیسی، فارسی و جز این‌ها، این واژه را به همین صورت نقل می‌کنند، زیرا این واژه بدیلی ندارد، اسم علم است و علم هم ترجمه نمی‌شود.

پیامبر(ص) می‌گوید پروردگارم، الله است و «احد». احد یعنی واحد و یکتا. اما این واژه معنایی بیش از این دارد. واحد در برابر دو قرار دارد، اما احد در برابر دو نیست. خداوند واحد، نه در ذهن جزء دارد و نه در خارج، نه مفهوم مرکب دارد و نه واقعیت ترکیبی. پس او احد یعنی بسیط است. او «جزء» به معنای فلسفی، خارجی و منطقی آن ندارد.

خداوند به تنهایی مقصود است

«اللَّهُ الصَّمَدُ». «صمد» یعنی مقصود. «صَمَدَ» یعنی قصد کرد و «صَمَد» یعنی مقصود. وقتی می‌گوییم «صمد»، یعنی خداوند به تنهایی مقصود ماست. اگر خداوند به تنهایی مقصود ماست، پس غیر او مقصود نیست، زیرا در این صورت، این غیر هم مقصود می‌شود.

به این ترتیب، اختصاص دادن مقصودیت به خداوند به آن معناست که همه موجودات، او را قصد می‌کنند و او نه کسی را قصد می‌کند و نه چیزی را. بنابراین، او به غیر نیازی ندارد و از غیر خود چیزی نمی‌طلبد. ضعفی در او نیست تا از غیر نیرو بگیرد. پیامبر(ص) می‌گوید: پروردگار من «صمد» است، یعنی کامل و نیرومند است، نه نقصی دارد و نه خللی به او راه می‌یابد و از غیر خود هم بی‌نیاز است.

سوره را ادامه می‌دهیم: «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ». پیامبر(ص) همچنان در سوره مبارک اخلاص در جستجوی نسب خداوند است: «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ»، پس پدر و مادر نیست، چنانکه فرزندانی هم ندارد. با این دو جمله، همه نسب‌ها از او منتفی می‌شود. پدری ندارد، یعنی عمو، عمه، عموزاده و قبیله پدری ندارد. همچنین، نه مادر دارد، نه خاله و نه قبیله مادری. او نه فرزندی دارد، نه نوه‌ای، نه دامادی و نه خویشی. او نه خویش نسبی دارد و نه خویش سببی.

خداوند از هر انتسابی مبراست

«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ». این جمله معنای قبل را کامل می‌کند؛ یعنی هیچ کس همتای او نیست. خلاصه این دو عبارت این است که خداوند سبحان نه قبیله‌ای دارد و نه از قبیله خاصی برخاسته است، اما معنا ژرف‌تر از این‌هاست؛ نه یاری‌رسانی دارد و نه همتایانی. پس او را با کسی نسبتی نیست و با هیچ کس پیوند سببی ندارد. یکتایی است که همه موجودات در برابرش یکسان‌اند. هیچ کسی، از هر طبقه و مکان و زمانی، با او پیوند خاصی ندارد. او برای همه است و همه در برابرش یکسان‌اند. نسبت او با دیگران و نسبت دیگران با او برابر است. چنین است که خداوند از هر انتسابی مبراست و این مسئله، فاصله همه مردم را با او و امکان دست یافتن آنان به خداوند را برابر می‌کند. مشخصا این معنی، یعنی عدم انتساب خدا به شخص یا طبقه یا مکان یا زمان، قله توحید و خاستگاه همه افکار و اعتقادات و اعمال است.

در بخش پایانی سوره اخلاص، درباره آن نگرش کلی که این سوره از معنای الله به دست می‌دهد و نسب خداوند، چنانکه از پیامبر(ص) خواسته شده بود، تأمل می‌کنیم. درمی‌یابیم خداوندی که این سوره وصف می‌کند، نسبتی با کسی ندارد. با چیزی پیوند نزدیک و با هیچ کس، هیچ مکان و هیچ زمانی هم قرابت ندارد. این معنا بسیار ارجمند و خاستگاه دین، اندیشه و پیشرفت است. وقتی خدا وابستگی خاصی به کسی ندارد، در هستی کسی بی‌علت بیش از دیگران به خدا نزدیک نیست. پس خدا نه خویشی دارد، نه سایه‌ای، نه امینی، نه خزانه‌داری، نه همتایی و نه ابزار خاصی. مردمان چون دندانه‌های شانه در برابرش مساوی‌اند. بنابراین، هر انسانی به اندازه عملش یا به تعبیر قرآن، بر اساس یکی از موازین سه‌گانه به خدا نزدیک می‌شود؛ بر اساس تقوا یا جهاد یا علم. طبقات اجتماعی هیچ تفاوتی نزد خدا ندارند. اندیشه طبقاتی که نزد یونانیان یا یهودیان رواج داشت، نادرست است. آنان می‌گفتند گروهی مقرب خداوند هستند و گروهی مطرود یا دور از خدا، گروهی دوزخی هستند و گروهی بهشتی. همچنین، این اندیشه یهودیان که می‌گفتند از میان مردم، فقط آنان اولیای خداوند و یا به تعبیر خود، «قوم برگزیده خداوند» هستند، ناپذیرفتنی است.

بنابراین، همه مردم، طبقات، گروه‌ها و افراد، چه سفید، چه سیاه، چه سرخ، چه بلندقد و چه کوتاه‌قامت، چه فرزندان اغنیا، چه اشراف‌زادگان، چه روحانیان و چه غیر آنان، در برابر خداوند مساوی‌اند. این مفهومی است تربیتی که به هر کس امکان می‌دهد تا به مقتضای عمل، تلاش، تقوا، جهاد و دانش خود به سوی خدا گام بردارد.

نیاز جز به درگاه خدا روا نیست

از سوی دیگر، مکان‌ها نیز با هم مساوی‌اند، مگر مکانی که خداوند به سبب کار یا عبادت یا حرکت خاصی درباره آن چیزی گفته باشد. پس مکان دور و نزدیک یا زمان بهتر و برتر از دیگر ایام و روزهای شوم یا فرخنده در کار نیست. این‌ها تصوراتی بود که در میان مردم رواج داشت و در برخی روزها مانع فعالیت می‌شد.

همچنین، وقتی خداوند نسبت به همه یکی است و سرمنشأ همه نیز یکی است، احساس یگانگی جامعه به انسان دست می‌دهد و انسان با این دریافت، هر چیزی جز خدا را واجد نقص و در مسیر کمال می‌بیند. از همین‌رو، دیگران را معذور می‌دارد و خود را در برابر تصویری خوب و نیکو و همراه با حسن‌ظن به دیگران می‌یابد. از این همه است که این سوره، ثلث قرآن یا ثلث اول اسلام دانسته شده است، زیرا اصول سه‌گانه اسلام، توحید، نبوت و معاد است. ثلث و رکن نخست این اصول با همه معنای خود، در این سوره وجود دارد. عبادت جز برای خدا نیست و نیاز جز به درگاه خدا روا نیست، زیرا میان آدمیان تفاوتی وجود ندارد. پس نیاز بردن مخلوق نزد مخلوقی دیگر، چنانکه امام سجاد(ع) می‌گوید، نادانی و لغزش است.

همچنین، توحید، اخلاقی خاص، صفای ذهن و احساسی وحدت‌بخش در بشر به وجود می‌آورد. این سوره، افزون بر عقیده توحید که ثلث اسلام و ثلث قرآن است، تصویری از جامعه و روابط میان انسان‌ها، بی‌نیازی از غیر خدا، روی‌گردانی از عبادت غیر خدا و نیز امکان پیشرفت هر انسانی و درهم شکستن همه موانع ارائه می‌دهد.

حق نه زاده شده و نه می‌زاید

این سوره، بت‌ها را از سر راه انسان برمی‌دارد. آدمی نه احساس نقص می‌کند و نه احساس تفاوت و نیز روزها و مکان‌هایی وجود ندارد که نحس باشد و نتوان در آنها کار کرد. عمل انسان اهمیت دارد و قرآن کریم در این‌باره می‌گوید: «وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَی؛ و اینکه برای مردم پاداشی جز آنچه خود کرده‌اند، نیست.» (نجم، 39)

پس این سوره مبارک، رکنی از عقیده، فرهنگ، فقه، اخلاق و احساسات اسلامی است. از خداوند می‌خواهیم تا ما را در الهام گرفتن از معنای این سوره موفق بدارد و ما را در عبادات، نیازها، کارها و نگرش، از موحدان قرار دهد. به خدای واحد ایمان داریم و هیچ کس را شریک او نمی‌دانیم؛ نه خدای زمینی را و نه خدایانی غیر از الله را. نه دیگر آدمیان را کوچک می‌شماریم و نه خود را برتر از دیگران می‌دانیم، زیرا سرچشمه یکی است، خدا یکی است، راه‌های رسیدن به خدا به شمار آدمیان است و رفتن به سوی او، تلاش و جهاد برای همه ممکن است.

این همه همراه با معنی دیگری در اوج قرار دارد و اینکه حق، هر حقی که در جهان است، از عدل و حق و علم، همچون خداوند، نه زاییده می‌شود و نه می‌زاید. دانش نه زاییده شده است و نه می‌زاید. راه دانش برای همه باز است و هر کس که بیاموزد، دانشمند و فرزانه می‌شود. حق فقط به یک ترازو سنجیده می‌شود. آیا کسی که با انسانی نسبتی دارد و کاری به جا آورد، بر حق است و اگر آن کار را دیگری انجام دهد، باطل است؟ حق از جانب خداست، نه زاده شده و نه می‌زاید. همه کمال‌ها این‌گونه‌اند، کمال حقیقی و کامل در ذات خدا متجلی است. همه کمالات نه زاده می‌شوند و نه می‌زایند. این مسئله، فتح بابی دیگر برای تکامل و بلندپروازی‌های آدمی به‌سوی کمال است. راهی که برای آدمی، سلوکی کلی در زندگی را شکل می‌دهد.

محبوبه فرهنگ

انتهای پیام
captcha