از سال ۱۳۸۶ که توفیق نگارش کتابچه «نبرد صلح» را داشتم، هر ساله به مناسبت مطالبی را در مورد ابعاد امامت کریم اهل بیت(ع) به تحقیقات پیشین اضافه کردم. در صفر سال گذشته نیز با یادداشت «امام حسن و امام حسین، یک سوره با دو بسمالله» به ارتباط طولی صلح امام مجتبی و عاشورا پرداختم.
اما در این شب مبارک بیش از هر مسئلهای قصد پرداختن به مسئله شجاعت امام دوم در میان فضائل بیپایان آن پیشوای راستی را دارم که اتفاقا در همان سلسله تحلیل صلح امام حسن جای میگیرد.
مسئله اینجاست که بسیاری از تحلیلهای مرتبط با صلح امام مجتبی(ع) مناسب درک و شناخت شیعه از امام معصوم نیست و بیشتر رد و حل شبهه است. حتی بسیاری از بزرگان ما مسئله صلحنامه آن امام عزیز را یک صلح تحمیلی و ناشی از ضرورتهای روزگار آن رهبر مظلوم شیعه میدانند تا خواست یا تدبیر حضرت.
به نظر این گونه محققان، امام مجبور به تقیه برای حفظ جان بنیهاشم و شیعیان برای بقای اسلام بوده است؛ حال آن که در واقعه عاشورا چنین ضرورتی وجود نداشته! همچنین توجیهاتی مانند خیانت اطرافیان یا تزویر معاویه و ... به عنوان عوامل دیگری برای صلح ذکر میشود که بعضاً با منطق امامت سازگاری ندارد؛ چرا که امر امامت دائر بر مبانی دیگری است .
امام به رغم علم لدنی پای عهدنامهای امضا زد که اطمینان به نقض آن و فریبکاری طرف مقابلش داشت و این صلح نه امنیت امام را تامین کرد و نه امنیت شیعیان را .سیطره بیدغدغه معاویه به مدت بیست سال، جهان اسلام را هم از امام حسن و هم از امام حسین(ع) محروم کرد و بخش اصلی دوران هدایتگری این دو امام در تبعید خانگی گذشت.
امام به علم امامت همه این چیزها را میدانند و هیچ اعتمادی نیز به پسر هنده جگرخوار ندارند، اما باز مکلف هستند به صلح، زیرا هدایت جامعهای که به عدل علی رضایت نداده، جز به مکافات حکومت معاویه میسر نیست. جامعه وقتی آمادگی لازم برای فهم عدالت را ندارد باید ستمکاری را بیازماید و هنگامی که نمیتواند تلخی راستی را به کام خود بپذیرد، چارهای جز نوشیدن شوکران تزویر نخواهد داشت و امام مجرای تحقق این وعده خداوند است.
پس اگر سیدالشهدا(ع) به دعوت کوفیان مکلف است که نه به علم خود، بلکه به تکلیف هدایت جامعه به ظرفیتهای خودش و ضرورت افشای ستمکاران به قیام اقدام کند، امام حسن نیز بر اساس اصل و اولویت هدایت مکلف است که ظرفیت اجتماع را به سمت اراده جمعی جامعه پیش ببرد، مگر این که تجربه ظلم و باطن تزویر بتواند انسانها را از خواب غفلت بیرون بیاورد و این یعنی حرکت به سمت هدایت.
پس اگر هر قائمی برای قیام باید از جان گذشته باشد؛ آن کس که مامور به صلح است باید صلاحیت بذل آبرو و عزت ظاهری را کسب کرده و توانایی صبر بر ناملایمات را از خود نشان دهد و این مسیری است که بسیار دشوار و بارها از مردن و فدا شدن سختتر است.
و امام مجتبی تنها کسی است که صلاحیتش برای این تصمیم شجاعانه که ناشی از کرامت ذاتی انسان و آزادی وی برای ساختن سرنوشت اوست؛ قبل از خلقت زمینیاش احراز شد و مامور است که به بهای آبرو و فرهمندیاش جامعه را این طور هدایت کند و حقایق را به آن بنمایاند.
شجاعت بینظیر امام مجتبی آن است که به حدی از اخلاص دست یافته که چون علی مرتضی همزمان از فضیلت پیش راندن برای خدا و عقبنشینی برای خدا برخوردار است و این فضیلت جز بندگان مخلص الهی برای هیچ کس مقدور نیست و ناشی از فنا بنده در جلوههای هدایت الهی است.
امام مجتبی صلح میکند تا مردم بتوانند خودشان شجره ملعونه را بشناسند، زیرا قرار نیست امام به جای مردم بفهمد و به جای مردم عمل کند. امام صلح میکند و سالها طعنهها و اذیتهای جاهلانی که جز افراط و تفریط کاری نکردهاند را به جان میخرد تا تاریخ و دنیا الی الابد بفهمد که بهای فهم انسان و بهای آزادی او برای انتخاب خیر و شر چقدر زیاد است.
امام حتی یک لحظه نهراسید. آن که در گودال قتلگاه تنها و خونین به سجده افتاده بود؛ جلوه حسن بود ...
چه ترسی؟
چه هراس از تنهایی؟
این حسن بود که به مذبح دهشتناک صلح رفت تا به بهای شکیبایی و صبرش انسان را با گوهر وجودی و ارزش خودش بیشتر آشنا کند. کربلا و مسکن (محل صلح امام حسن) در منظومه امامت هر دو یک معنا داشتند و آن هدایت بود.
این را مردمان زمانه ما که به جای بیعت به امامشان دل میبندند. شیعیان عصر غیبت که دلیل عدم ظهور امامشان را دریافتهاند، بهتر از گذشتگان درک میکنند. امام همانند کعبه است و آن را باید جست و بر گرد آن حلقه زد و اگر این گونه نشود هیچ چارهای جز زیر پای معاویهصفتان دین و دنیا باختن وجود ندارد.
خدا نکند این گونه و برای چنین بردگی، آزادمان بگذارند.
محمدصادق دهنادی