به گزارش ایکنا از مازندران بانگ اذان سحر از گل دسته ی مناره ی مسجد همسفر عطر نسیم سحرگاه شد و آرام تر از رقص گلبرگ گل در هوا آمدن رمضان را نوید داد آری آمد رمضان، چند لحظهای بیاندیش آیا برای این ماه آمادهای نفسی عمیق بکش عطرش آشناست پاکیش مثل نگاه بچگیهایمان است درست است، آمد ماه بندگی...
این صدای نسیم است که در گوش عالم می پیچد و میگوید: ای آدمی ملکوت رنگی دگر گرفت و آفرینش دوباره به مهمانی دعوت شد بر خیز و به پا خیز و به خود آی که ترنم نسیم، یادهمه آورد عطر گیرای ربنا را، آوای خوش اذان را و پایان یک روز روزه داری را.
به یاد همه آورد، پهن شدن دوبارهی سفره روزی الله بی منت را ...
اینبار نوبت توست از بهر خود از سرچشمه ی ملکوت قدری توشه ذخیره اخری خود کنی.
برخیز مهربان قطرهی طهارت وضوی را بر بالین خود بکش قیام نماز در برابر معبود ببند و سر بر سجده مغفرت با نغمه «الغوث الغوث» بر روی خاک بگذار بر خاکی که اصل تو از آن است بوی کن تا عطرخاک یادت آورد تو فقط مهمان این زمین خاکی هستی و اصل تو مال آسمان است دوست آسمانی من بدان رمضان بهانه ای است برای من و تو برای آنکه رسم بندگی یادمان بیاید بهانه دوست داشتنی دور هم بودنمان هنگام افطار، باشد که هنگامه ی دعای و« تقبل منا صیام» گوشه نگاهی به مظلوم عالم مهدی موعود کنی و فرجش رامیان اشک بندگی شب قدر از یگانه معبودمان بخواهی.
المیرا عنایتی