قرائن و شواهد ترجمه محدود آیات قرآن در زمان حیات پیامبر(ص)
کد خبر: 3796395
تاریخ انتشار : ۰۱ فروردين ۱۳۹۸ - ۰۰:۴۰
سیری در چهل سال ترجمان وحی/۲

قرائن و شواهد ترجمه محدود آیات قرآن در زمان حیات پیامبر(ص)

گروه ادب ــ دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی در مقاله‌ای درباره ترجمه قرآن در زمان پیامبر(ص) گفت: اگر این گونه تصور شود که ترجمه قرآن در قلمروی وسیع در دوره پیامبر(ص) انجام می‌شده، قطعاً تصوری نادرست است، اما اینکه قرائن و شواهدی دال بر ترجمه آیات محدودی از قرآن در دوره حیات آن حضرت که حاکی از رضایت ایشان با اصل ترجمه قرآن باشد، سخن درستی است.

1 فروردین**** قرائن و شواهد ترجمه محدود آیات قرآن در زمان حیات پیامبر (ص)به گزارش خبرنگار ایکنا؛ پس از ورود به بحث بررسی ترجمه‌های قرآن، بخش دوم مقاله «پنج دهه تلاش مستمر در برگردان قرآن» به مخاطبان تقدیم می‌شود. این مقاله نوشته نادعلی عاشوری تلوکی، دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجف‌آباد است که عمری را در راه ترجمه‌پژوهی قرآن صرف کرده است.

این پژوهشگر پیش از بررسی ترجمه‌های قرآنی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران انتشار یافته‌اند، تاریخچه مختصری از آغاز ترجمه فارسی قرآن را ارائه کرده است.

تاریخ ترجمه فارسی قرآن کریم

آغاز ترجمه فارسی قرآن، گذشته از اهمیت دینی فراوانی که دارد، از جنبه ادبی و تاریخی نیز شایان توجه بسیاری است. در تاریخ ترجمه عربی به فارسی، نه تنها هیچ ترجمه‌ای را نمی‌توان کهن‌تر از ترجمه قرآن کریم دانست، بلکه با قاطعیت تمام می‌توان گفت قرآن نخستین نثر عربی است که به طور کامل برای ما باقی مانده است. این کتاب، هم نخستین نثر عربی و هم نخستین اثری است که از همان آغاز، چه به صورت شفاهی و چه به صورت کتبی به زبان فارسی ترجمه می‌شده است. زیرا پذیرفتنی نیست که بگوییم ایرانیان در آن دوران به اسلام گرایش پیدا کرده بودند، اما در برابر پیام‌های الهی‌اش که در قرآن آمده بی‌تفاوت مانده بودند.

لازمه اقبال ایرانیان به اسلام این است که پیام آسمانی‌اش را دریافته باشند و تنها راه ممکن این امر هم آن بود که قرآن را برایشان ترجمه کرده باشند. آنچه را که به گواهی تاریخ با قاطعیت می‌توان گفت این است که ایرانیان مسلمان به واسطه ترجمه‌های فارسی قرآن با بسیاری از پیام‌ها و معارف قرآن آشنایی پیدا کردند و در عین حال، بسیاری از واژه‌های اصیل فارسی نیز از طریق همین ترجمه‌ها به نسل‌های بعدی انتقال یافت و از اندراس و کهنگی یا زوال و فراموشی در امان مانده است (آذرنوش، ۱۳۸۹، ص ۱۳). داستان مشهور ترجمه سوره فاتحه به قلم سلمان فارسی (متوفای ۳۵ یا ۳۶ هجری) و تأیید ضمنی این کار از جانب پیامبر (ص)، با همه نقد‌هایی که می‌توان بر آن وارد دانست ناظر به همین معناست و نشان می‌دهد که عموم ایرانیان گرایش مثبتی به ترجمه قرآن داشتند. رویداد یادشده را ابوالمظفر، شهفور (شاهپور) بن طاهربن محمد اسفراینی (م ۴۷۱ ق) در تفسیر «تاج التراجم» که در زمره قدیمی‌ترین تفسیر‌های فارسی موجود است، چنین آورده: «.. سلمان فارسی از مصطفی-صلی الله علیه و سلم- دستوری خواست تا قرآن را به پارسی به قوم خویش نویسد. وی را دستور داد. چنین گفتند که وی قرآن بنبشت و پارسی آن، اندر زیر آن بنبشت. آنگه آخر آن بنبشت «هذا القرآن الذی نُزّل علی محمد: این است قرآن که فرو فرستیده آمده است بر محمد- صلی الله علیه و سلّم-» (اسفراینی، ۱۳۷۵، ج ۱، ص ۸).

همچنین معروف است که سلمان فارسی کلمه مقدس «بسم الله الرحمن الرحیم» را به صورت «به نام یزدان بخشاینده» ترجمه کرده است (رامیار، ۱۳۶۲، ص ۶۵۳). به علاوه، فتوای معروف ابو حنیفه (متوفای ۱۵۰ ق) دایر بر جواز قرائت نماز به زبان فارسی که بسیاری محققان آن را نقل کرده‌اند و جواز آن را حداقل برای سرزمین فارسی زبان بخارای آن روزگار تأیید کرده‌اند، تردیدناپذیر بوده، نشان می‌دهد که پیش از ترجمه‌های کامل و رسمی قرآن، ترجمه گونه‌هایی پراکنده و غیر رسمی از برخی بخش‌های قرآن در میان ایرانیان رواج داشته است. ولی با این حال، گویا هیچ کس را یارای آن نبوده که این آثار غیر رسمی را در کتابی گرد آوَرَد و به همگان عرضه کند (آذرنوش، ۱۳۸۹، ص ۱۴).

جالب است که فتوای ابوحنیفه در جواز قرائت نماز به فارسی، بر اساس همین نقل معروف از سلمان است؛ و طبق قول مشهور، ابوحنیفه معتقد بود؛ «ایرانیان به سلمان فارسی نامه نوشتند که سوره حمد را برایشان به فارسی ترجمه کند. سپس، چون آن ترجمه به دست آمد، همان را در نماز به فارسی می‌خواندند. این روایت در کتابی به نام المبسوط که شاید همان مبسوط سرخسی در فروع فقه حنفی باشد، به گونه دیگری نیز آمده است. از این قرار که سلمان ترجمه خود را با این کلمات آغاز کرد: «به نام یزدان بخشنده بخشاینده ...». سپس آن را بر حضرت پیامبر(ص) عرضه کرد و، چون آن حضرت عیبی در کار ندید، ایرانیان آن را در نماز خود خواندند. باز در همین کتاب آمده است که اگر در تکبیر نماز گفته شود «خدای بزرگ»، یا «به نام خدای بزرگ» رواست» (آذرنوش، ۱۳۷۵، ص ۲۰).

با این همه، دو نکته در ذیل این بحث لازم به یادآوری است. نخست اینکه، چون سلمان در سال اول هجرت اسلام آورد، برخی تاریخ‌نگاران و تعدادی قرآن‌پژوهان با استناد به این نکته که اسلام آوردن ایرانیان پس از رحلت پیامبر(ص) و در دوره خلفا اتفاق افتاد و در زمان حضرت رسول(ص) هنوز ایرانیان اسلام نیاورده بودند تا نیاز فرهنگی و دینی برای ترجمه قرآن، به ویژه سوره فاتحه پیدا کنند، در صحت و اصالت این واقعه تشکیک کرده‌اند. اما باید توجه داشت که اگرچه این سخن در جای خود کاملاً درست و بجا است و اثبات تاریخی و قطعی آنچه از سلمان نقل شده کار چندان ساده‌ای نیست؛ ولی در عین حال نباید فراموش کرد که مراد از ایران در آن روزگار غیر از ایران در چارچوب حقوق بین الملل امروز است. ایران آن روزگار امپراطوری عظیمی را شامل می‌شد که از نظر وسعت جغرافیایی، سرزمین پهناور و بسیار بزرگی را تشکیل می‌داد.

اما نکته دوم این است که برخی محققان می‌گویند اگرچه ابوحنیفه در آغاز با استناد به همین نقل تاریخی از سلمان، قائل به جواز قرائت نماز به زبان فارسی بود؛ اما اندکی بعد، از این عقیده عدول کرد و دیگر آن را جایز ندانست. به همین دلیل، وی را باید همانند محمد بن ادریس شافعی، مالک بن انس و احمد بن حنبل در زمره فق‌های چهارگانه مذاهب اهل سنت به شمار آورد که قرائت فارسی نماز را جایز نمی‌دانند (محمد بیگی، ۱۳۷۳، ش ۴، ص ۸۲). ولی در پاسخ باید گفت که سخن در جواز یا عدم جواز قرائت نماز از دیدگاه مذاهب مختلف اسلامی نیست که با آن موافق باشیم یا مخالف؛ بلکه بحث بر سر آغاز ترجمه قرآن به فارسی است که حتی با پذیرش سخن مخالفان نیز در اینکه ابوحنیفه در برهه‌ای از زمان قائل به جواز فارسی قرائت نماز بوده تردیدی نیست و همین عدول و برگشت از نظر قبلی که مطرح می‌شود نشان می‌دهد که پیشتر چنین جوازی از سوی وی موجود بوده که بعداً از آن عدول کرده و همین اندازه برای اثبات اصل بحث کافی است. البته در این میان معتزله و شیعه قرار دارند که به دلیل گرایشات عقلی، از همان آغاز موافق ترجمه قرآن بودند و آن را ضرورتی دینی و فرهنگی و حتی اجتناب ناپذیر می‌دانستند (خرمشاهی ۱۳۷۶، در خاطره شط، ص ۴۵).

قرائن و شواهد ترجمه قرآن در زمان حیات پیامبر (ص)

اگر این گونه تصور شود که ترجمه قرآن در قلمروی وسیع در دوره پیامبر (ص) انجام می‌شده یا همانند آنچه که امروزه از ترجمه می‌فهمیم در آن دوران نیز رایج بوده، قطعاً تصوری نادرست و اندیشه‌ای ناصواب است؛ و چنین امری هرگز رخ نداده است. اما اگر مراد این باشد که می‌توان قرائن و شواهدی دال بر ترجمه آیات محدودی از قرآن در دوره حیات پیامبر (ص) پیدا کرد که حاکی از رضایت ایشان با اصل ترجمه قرآن باشد و همین رضایت ضمنی را آغاز ترجمه فارسی قرآن دانست، به نظر می‌رسد که سخن درستی باشد و بتوان در تاریخ زندگانیِ پیامبر به نمونه‌هایی دست یافت که مؤید چنین تفکری باشد. بر این اساس، به نظر می‌رسد که سه رویداد تاریخی در زمان حیات پیامبر (ص) می‌تواند در این زمینه، مهم و راهگشا باشد. این سه رخداد عبارت اند از:

۱-نگارش نامه‌هایی که پیامبر اکرم (ص) به سران برخی کشور‌ها نظیر ایران، روم، حبشه، مصر و ... نوشت که حاوی آیاتی از قرآن کریم یا مضامین برخی از آیات بود و ناهمزبانی مخاطبان، ترجمه آن‌ها را اجتناب ناپذیر می‌کرد. البته برخی محققان بر این عقیده اند که اولاً ارسال این نامه‌ها، به هیچ روی مؤید جواز ترجمه قرآن نیست؛ زیرا نهایت چیزی که از آن استنباط می‌شود این است که ترجمه به معنای تفسیر به زبان غیر عربی مجاز است (محمدبیگی، ۱۳۷۳، ش ۴، ص ۸۲ و ص ۹۰).

ثانیاً این نامه‌ها حتی مشتمل بر یک آیه کامل از قرآن هم نیست و تنها برخی عبارات آن‌ها اقتباس‌هایی از قرآن است که حکم قرآن را ندارد تا بتوان جواز ترجمه قرآن را از آن استنباط نمود (آذرنوش، ۱۳۸۹، ص ۳). از جمله موافقان این عقیده، عبدالعظیم زرقانی از قرآن پژوهان مطرح معاصر قرار دارد که با ذکر معانی چهارگانه‌ای که برای واژه ترجمه می‌آورد، به شدت بر این باور است که این واژه نه تنها در آن دوران به معنای امروزی‌اش کاربرد نداشته، بلکه حتی به این معنا شناخته شده هم نبود و بیشتر به معنای شرح و بیان یا توضیح و تفسیر به کار می‌رفته است (زرقانی، ۱۴۰۹ ق، ج ۲، ص ۱۴۲-۱۶۴).

اما در پاسخ باید گفت: تردیدی نیست که سخن زرقانی در مطلبی که دنبال می‌کند در جای خود درست و بجاست؛ ولی این نکته را هم نباید فراموش کرد که اولاً ترجمه به معنای تفسیر، نه تنها در هیچ دوره‌ای ممنوع نبوده که بخواهیم از این نامه‌ها جواز آن را به دست آوریم، بلکه در هیچ زمانی حتی موضوع بحث هم نبوده که سخن از جواز یا عدم جواز آن را در میان آوریم.

ثانیاً اگر سخن وی در مورد نامه‌های حضرت به پادشاهان ایران و حبشه درست باشد که حاوی آیاتی از قرآن کریم نبوده، در مورد نامه‌هایی که برای هرقل پادشاه روم و مقوقس بزرگ قبطیان مصر ارسال فرمودند قطعاً نادرست است؛ زیرا حضرت در این دو نامه به صراحت آیه ۶۴ سوره آل عمران «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم ...» را شاهد می‌آورد و آن‌ها را به اسلام دعوت می‌فرماید. متن این نامه‌ها در کتاب‌های تاریخ اسلام ثبت شده و تحت عنوان «مکاتیب النبی» یا «مکاتیب الرسول» در اختیار است. چگونه می‌توان با این قاطعیت از نبود حتی یک آیه در نامه‌های پیامبر سخن گفت؟!

۲-اما رویداد تاریخی دیگر در این زمینه، به سال پنجم بعثت مربوط می‌شود که در همه کتاب‌های تاریخ اسلام از جمله در سیره ابن اسحاق، سیره ابن هشام، تاریخ طبری، تاریخ یعقوبی و ... آمده مبنی بر اینکه، چون آزار و اذیت قریش نسبت به مسلمانان از حد تحمل گذشت، به دستور پیامبر (ص) بیش از هشتاد نفر از مسلمانان به سرپرستی جعفر بن ابی طالب، به حبشه مهاجرت کردند که به هجرت دوم معروف شد- پیش از آن هم گروه کوچکی از مسلمانان که در حدود پانزده نفر بودند، برای رهایی از ستم مشرکان به حبشه مهاجرت کرده بودند که آن را هجرت اول می‌خوانند-در این هجرت بود که بین نجاشی پادشاه حبشه و جعفر بن ابی طالب پرسش و پاسخ‌هایی مطرح شد، از جمله اینکه وقتی نجاشی از جعفر خواست که اگر آیاتی از کتاب آسمانی شان را در حافظه دارد برایش بخواند، وی آیاتی از آغاز سوره مریم که درباره حضرت مریم، حضرت عیسی، حضرت ذکریا وحضرت یحیی است برایشان قرائت کرد که اهل مجلس، از جمله نجاشی را بسیار تحت تأثیر قرار داد. مطمئناً این آیات برای آن‌ها ترجمه شد و خبر آن هم در بازگشت مهاجران به اطلاع پیامبر رسید. اگر منع و محظوری از سوی پیامبر در کار بود قطعاً در تاریخ ذکر می‌شد، در حالی که نه تنها هیچ سخنی در این باره وجود ندارد، بلکه می‌توان سکوت و تقریر پیامبر (ص) را تأیید قاطع یا ضمنی این اقدام مهم دانست.

۳-مستند تاریخی دیگری که موافقان ترجمه قرآن در دوره حیات پیامبر (ص) ذکر می‌کنند، همان گونه که پیش از این هم اشاره شد، عمل سلمان فارسی در برگردان سوره حمد یا بخش بیشتری از قرآن است که به دو شکل متفاوت نقل شده است. "به روایت سرخسی (متوفای ۴۸۳) جماعتی از فارسیان از سلمان خواستند که سوره حمد را به فارسی برگرداند تا آنان تا زمانی که زبان شان به عربی خواندن روان نگشته، آن ترجمه را در قرائت نماز بخوانند [المبسوط، ج ۱، ص ۳۷]. اما به روایت شهفور (شاهفور) اسفراینی (متوفای ۴۷۱) سلمان به اجازه پیامبر، ترجمه فارسی قرآن را در زیر متن عربی برای قوم خود نوشت [ج ۱، ص ۸، دیباچه، فصل اول]. بنا بر نخستین روایت از این واقعه، ترجمه سوره حمد با هدف جانشینی به جای اصل و قرائت آن در نماز انجام گرفت. ابوحنیفه نیز به استناد همین روایت، قرائت ترجمه فارسیِ فاتحه الکتاب در نماز را در حکم قرائت اصل این سوره دانسته است.

در روایت دوم، عمل سلمان غایتی متفاوت داشت و تأیید پیامبر نیز دلالت بر قبول ترجمه قرآن به منزله اصلِ آن ندارد، بلکه تنها تأییدی بر جواز انتقال معانی قرآن به سایر زبان هاست. مخالفان ترجمه قرآن هر دو صورت این روایت را مجهول الاصل، غیر متواتر و مختلف النقل و بنابراین ضعیف شمرده اند" (آذرنوش، ۱۳۸۹، ص ۳-۴). هرچند عبارت محقق مذکور در نقلی که از مخالفان ترجمه قرآن آورده در جای خود قابل تأمل است؛ ولی حقیقت این است که به همان اندازه که اثبات قطعیِ مستندات تاریخی مذکور به راحتی میسر نیست و در برخی موارد دشوار می‌نماید، مردود دانستن قطعی آن‌ها نیز کار چندان ساده‌ای نبوده، صرفاً به دلیل مختلف النقل و غیر متواتر بودن هم قابل انکار نخواهد بود. بلی در برخی جزئیات این رویداد‌ها همانند هزاران رخداد تاریخی دیگر می‌توان مناقشه کرد؛ اما بعید است قدر متیقن آن‌ها برای محقق منصف به راحتی قابل انکار باشد.

انتهای پیام

captcha