بهار پنجره رؤیت خداوند است
کد خبر: 3796769
تاریخ انتشار : ۰۵ فروردين ۱۳۹۸ - ۱۰:۲۴
نوسروده‌های بهاری:

بهار پنجره رؤیت خداوند است

گروه ادب ــ بهار آغاز رویش و فصلی نو از دگرگونی است که شاعران آن را در قالب کلمات گنجانده و بهاریه‌هایی سروده‌اند.

5 فروردین***** بهار پنجره رویت خداوند است/بهار فصل صمیمیت خداوند استبه گزارش ایکنا، شاعران از دیرباز با آمدن بهار و نوروز، سروده‌های را می‌آفریدند و با این بهاریه‌ها آغاز فصل نو را تبریک و تهنیت می‌گفتند. در ادامه نوسروده‌های بهاری تعدادی از شاعران را بازخوانی می کنیم.

سعید بیابانکی آمدن بهار را جلوه‌ای از شکوه و شوکت خداوند دانسته و شعر خود را این گونه سروده است.
بهار پنجره رؤیت خداوند است
بهار فصل صمیمیت خداوند است
برای رویش پر جنب و جوش بعد از مرگ
بهار سبزترین حجت خداوند است
مشام جان و جهان را شمیم گل پر کرد
بهار شمه‌ای از رحمت خداوند است
زبان گشاده زمین لب گشوده کوه و کویر
نگاه کن همه جا صحبت خداوند است
دوباره خوانده زمین را به زندگی به شهود
بهار جلوه ای از شوکت خداوند است
دلیل این همه کثرت ظهور این همه رنگ
نشان روشنی از وحدت خداوند است
برای این همه صحرا که دستشان خالی است
بهار عیدی بی منت خداوند است...

نغمه مستشار نظامی فرا رسیدن بهار را به آمدن امام عصر(عج) پیوند زده است.
جای كسی هميشه در اين شهر خالی است
جای كسی كه چشم و چراغ اهالی است
هر چند رفته، راه درازی نرفته است
لحظه به لحظه آمدنش احتمالی است!
پس منتظر بمان، چه كسی گفته عطر سيب،
بال فرشته، لحن اذانش خيالی است؟
 پس اين همه نشانه تو را می دهد خبر
چشم تو پاسخ جملات سوالی است
 می آيی و گلی به زمين هديه می دهی
آغاز فصل سبز پس از خشكسالی است
يک گل، فقط گلی كه تو باشی بهار عشق
جايش ميان اينهمه نوروز خالی است!

محمد مرادی شاعر جوانی است که آمدن موعود را بهار واقعی خوانده و نوسروده اش را بدین گونه ارائه کرده است.
مگر نه فصل بهار آمده، بهار کجاست
بهار ماست گل روی يار، يار کجاست
دل پياده ام از پا فتاد و رفت ز دست
نديدم عاقبت، آن يار تک سوار کجاست
زمانه در دل شب های تيره حبس شده
مهی که می دمد از قلب شام تار کجاست
نوشته افضل اعمال انتظار فرج
زهی حديث، ولی مرد انتظار کجاست
به بی قراری دل هاي بي قرار قسم
قرار اين همه دل های بی قرار کجاست
يگانه ساقی لب تشنگان جام وصال
شفای زخم جگرهای داغدار کجاست
به برگ برگ شقايق نوشته اين مصراع
که باغبان گلستان روزگار کجاست
مگر که چهره گذارم به پای زائر او
خدای من حرم ابن مهزيار کجاست
اميد گمشده اهل بيت، رخ بگشا
بگو که مادر سادات را مزار کجاست
خزان گرفته تمام وجود ميثم را
گلس که عالمی از او شود بهار کجاست
سیدحمیدرضا برقعی شاعر جوان، بهاریه ای متفاوت را برای فروردین سروده است.
ای آرزوی روشن دریاها
دیروز خوب خوبی فرداها
نوروزِ کودکان پر از لبخند
ای اولین دقیقه پس از اسفند
لبخند ما به لحظه فروردین
آغاز سیزده عدد شیرین
تیپا زدن به مدرسه و تحصیل
دندان لق و وسوسه آجیل
از عطر سیب خانه معطر بود
در هفت سین سلیقه مادر بود
تا لحظه گشودن قرآن شد
عیدی تا نخورده نمایان شد
بابا که بی قرار ترین رود است
تنبیه او نوازش معبود است
ای من فدای خنده شیرینش
قربان اخم های دروغینش
با او سکوت خانه صدا می شد
بی او نماز صبح قضا می شد
در سفره دست رنج ملال اوست
خورشید و ماه نان حلال اوست
کوه بلند بود قلمدوشش
من کودکم هنوز در آغوشش
لبریز خنده بود نفس هایش
با یاعلی بلند شد از جایش
می گفت گرچه دست و دلم تنگ است
اما مدد ز غیر علی ننگ است
آهنگ قصه هاش چه زیبا بود
لبریز از مدایح مولا بود
از شور قصه های علی می گفت
شب بود، خسته بود، ولی می گفت
از لحظه ای که ماه رسید از راه
راز شکاف خوردن بیت الله
می گفت از اینکه دست خدا برخاست
قبله به پای قبله نما برخاست
قامت ببند فاصله کوتاه است
روح اذان علی ولی الله است
از خیبر و مباهله و خندق
حق بوده با علی و علی با حق
همراه اشک شوق سخن می گفت
وقتی که از غدیر به من می گفت
مردی که پادشاه دو دنیا بود
هم سفرهء خرابه نشین ها بود
دیگر زمین به خواب نخواهد دید
همچون ابوتراب نخواهد دید
الا همان سوار که می آید
آرامش بهار که می آید
آن آرزوی روشن دریا ها
دیروز خوب خوبی فرداها
ما بی قرار لحظه پروازیم
چشم انتظار پنجره ای بازیم
امسال ما بهارترین سال است
نام علی محول الحوال است
عبدالمجیید فرایی شاعر پیشکسوت آیینی نوسروده های بهاری خود را این گونه تقدیم کرده است.
عیدتان، عید عاشقان باشد
جانتان، جان عارفان باشد
جسمتان، چون گل همیشه بهار
عمرتان، عمر جاودان باشد
کاشکی  در نظام این عالم
بختتان، تا ابد جوان باشد
***
تجدید حیات کرده با عید، جهان
خوب است، بگوئیم: جهان گشته جوان
این عودت عید می دهد، مژده به ما
چشمی همه جا هست، به هستی نگران
***
عیدشد، دیده دل، مست تماشا گردید
بیدمجنون، به نسیم سحری می خندید
عید آغاز بهار است، تماشای نگار
گل به آهنگ نهان، عشوه کنان می رقصید
***
عید شد، عیدی ما عطاکن
حاجت عاشقانت، روا کن
دل تپد، از  برای نگاهت
رخ نما، روی مه بر ملاکن
مخلصان، خاک پای تو هستند
وعده دادی به عهدت وفا کن
جان هستی تویی صاحب دل
با  حقیقت  مر ا، آ شنا کن
ای گل نرگس اکنون بهار است
بال پروانه وا کن، رها کن
شا عر خسته را، مفتخر کن
یکشب از کوچه ما گذر کن

انتهای پیام

captcha