به گزارش خبرنگار ایکنا؛ یحیی یثربی، مترجم قرآن و استاد سابق فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی، در ادامه سلسله یادداشتهای خود درباره قرآن و اعتبار خردورزی در پنج شماره گذشته به تبیین برخی از ملاکها و معیارهای اصالت و اعتبار خردورزی پرداخته و در ششمین یادداشت به معیارهای دیگری رسیده است.
۶ ـ روش کسب اطلاعات
مکتبهای غیرعقلانی هر یک به گونهای، در کسب آگاهی انسان، توجه او را به مشاهده و تجربه جهان خارج کنار میگذارند و اصولاً جز این هم که انسان عقل و اندیشه و مشاهده و تجربه را کنار بگذارد، راه دیگری امکان ندارد. یعنی در حوزههای غیرعقلانی باید هرکسی با تقلید وارد کار شود. از اصول ادیان هند هیچگونه آگاهی امکان ندارد، یعنی هیچ کس نمیتواند با چشم و گوش و عقل و هوش خود چیزی بفهمد؛ بنابراین همه مردم مانند نابینایان باید دست در دست بینایان بگذارند و وارد عالم سلوک و ریاضت شوند.
گرنه بینایان بُدندی و شهان/ جمله کوران خود بمردندی عیان (۱)
به همین دلیل است که فلوطین میگوید: درباره حقیقت چیزی نمیتوان گفت و هرچه هم بگویند حاصل آن فقط در حد تشویق دیگران و نشان دادن راه است. (۲)
چنانکه در عرفان اسلامی هم از مرید میخواهند که در برابر مرشد خود، مانند مردهای باشد در دست مردهشوی. (۳) چنانکه در مسیحیت نیز باید پیش از هرگونه تصور و تصدیق عقلانی، ایمان بیاورند و هرگز به شیطنت خرد توجه نکنند! و در عین ناباوری، باور کنند!
اما در مکتبهای عقلانی، روش درست را آن میدانند که اولاً: هر کسی خودش به فهم جهان بکوشد، نه اینکه از دیگران تقلید کند. او نباید چشم و گوش خود را بسته و عقل و اندیشه را تعطیل کرده و خود را به دست اسطوره و افسانه متولیان ادیان و شیخ و مرشد بسپارد. بلکه باید با حس و عقل خود، به فهم جهان بکوشد.
ثانیاًـ با مشاهده و تجربه واقعیت، به کسب دانش و معرفت بپردازد و قدم به قدم پیش برود. حتی غایب را با شاهد و خالق را با خلق کشف کند و بفهمد.
ثالثاًـ مواظب یافتههایش باشد و مدام معلومات خود را، با دیده نقد نگریسته، به اصلاح و تکمیل آنها بپردازد.
در تعالیم اسلام همانند مکتبهای عقلانی، روش کسب معرفت را همین میدانند که انسان قوای ادراکی خود، یعنی حس و عقلش را به کار اندازد و با درستی از آنها بهره گیرد. این روش، روشی است که میتواند مورد بهرهبرداری همه انسانها قرار گیرد. این نکته مهم را روشناندیشان جدید غرب از دستآوردهای خودشان میدانند. در غرب مسیحی این دکارت (مرگ ۱۶۵۰ م) بود که تلاش کرد تا اثبات کند که همه انسانها میتوانند بفهمند. او در آغاز رساله معروفش نوشت که عقل در میان همه انسانها عادلانهتر از هر چیز دیگر تقسیم شده است. اختلاف مردم در آنست که روشهای گوناگون برای فهم و تفکر در پیش میگیرند. (۴)
دکارت مسئله مهمی را مطرح میکند. زیرا مکتبهای غیرعقلانی، درک حقیقت را در شأن همگان نمیدانند و مردم را از تفکر و تعقل میترسانند. ابوحامد غزالی تحت تأثیر همین مکتبهای غیرعقلانی، تعقل و تفکر را برای اکثریت مردم، خطرناک میداند (۵) و میگوید: صلاح و سلامت انسانها در نادانی و بلاهت، تأمین میشود. (۶) و حدیثی را به پیامبر اسلام(ص) نسبت میدهد، با این مضمون که: «بیشتر اهل بهشت، ابلهاناند.» (۷)
غزالی همانند کلیسائیان تحریفگر، صلاح دین و دنیای مردم را، در نادانی و غفلت آنان دانسته و جهل و غفلت را مایه آبادانی دنیا و سرمایه نجات اخروی میشمارد! (۸)
بدیهی است که دعوت به غفلت و ترویج جهل و بلاهت، هرگز با تعالیم روشن قرآن و تأکید آن به تدبر و تعقل سازگار نیست. به همین دلیل اثر پذیری این گونه تعالیم را از منابع مسیحی و مکاتب غیرعقلانی دیگر آشکارا میتوان فهمید؛ و مجعول بودن حدیث تشویق به نادانی هم، با محک قرآن، بهسادگی قابل تشخیص است.
اگر در تعالیم اسلام در ارتباط با روش تعقل و تفکر، چیزی نداشتیم، جز همین که «هیچ کس نباید در اصول دین خود مقلد دیگران باشد»، کافی بود که ما مسلمانان از همان آغاز، راهی را در کسب دانش، در پیش بگیریم که روشنفکران غرب از قرن هفدهم به کشف آن دست یافتند. این راه و روش را، در دو اصل میتوان خلاصه کرد:
الفـ هرکس میتواند خردورزی کند و باید هم خردورزی کند.
بـ هرکسی باید ذهن خود را از محتوای تقلیدی خالی کرده و آن را بر اساس مبانی یقینی بازسازی کند. اگر به این دو اصل، اصل دیگری را هم بیفزاییم، میبینیم که دارای پیشرفتهترین روشها هستیم. آن اصل دیگر که مورد تأکید قرآن هم هست عبارت است از اینکه:
جـ به آنچه داریم، خرسند نبوده و در تکمیل و تعمیق معرفت خودمان کوشش مستمر داشته باشیم.
این اصل در زبان وحی مورد تأکید قرار گرفته است. بدینسان که.
اولاً - خرسندی انسان به سرمایه موجود خود از معرفت تحقیر شده است (کل حزب بما لدیهم فرحون). (۹)
ثانیاً- دانش بشر، ناچیز اعلام شده است. (۱۰)
ثالثاً- این هشدار را داده است که از هر دانا، داناتری هست. (۱۱)
هماکنون ما و کشورهای در حال توسعه، اگرچه در دانش تجربی و صنعت، کم وبیش با این اصول آشنا شدهایم، اما در علوم انسانی، عملاً روشی داریم که با تعالیم قرآن مطابقت ندارد.
پینوشت:
۱- مثنوی، مولوی، دفتراول.
۲- فلوطین، نهگانهها: ۶، ۹، ۴.
۳- قیصری، داوود، مقدمه شرح تائیه، مقصد دوم، فصل سوم.
۴- دکارت، رنه، گفتار در روش درست راه بردن عقل.
۵- غزالی، محمد، احیاء العلوم، ج ۱، ص ۳۰.
۶- همان، ج ۳، ص ۱۸ و ج ۴، ص ۱۷۵-۱۷۶.
۷- همان، ج ۴، ص ۳۳۷ و کتاب شرح عجایب القلب، ص ۱۸.
۸- همان.
۹- قرآن، روم/ ۳۲ و مؤمنون/ ۵۳.
۱۰- همان، اسراء /۸۵.
۱۱- همان، یوسف / ۷۶.
انتهای پیام