نگاه تیپ‌گونه به شخصیت‌ها مانع فهم قصه‌گونه قرآن می‌شود
کد خبر: 4164041
تاریخ انتشار : ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۶:۴۰
فصل دوم نشست «قرآن به‌مثابه متن ادبی»

نگاه تیپ‌گونه به شخصیت‌ها مانع فهم قصه‌گونه قرآن می‌شود

عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان گفت: در بازتعریف قصه‌های قرآن، معمولاً پیامبران به‌عنوان تیپ شخصیتی در نظر گرفته می‌شوند؛ ولی نگاه تیپ‌گونه مانع فهم و خوانش قصه‌گونه قرآن می‌شود و اگر زاویه دید را تغییر دهیم، می‌توان به قرآن عنوان قصه اطلاق کرد و می‌بینیم که اتفاقاً کاملاً قصه است.

فصل دوم نشست «قرآن به‌مثابه متن ادبی»به گزارش ایکنا از اصفهان، نخستین نشست از فصل دوم سلسله‌نشست‌های «قرآن به‌مثابه متن ادبی» با محوریت «روایت در قرآن» به همت خبرگزاری ایکنا، روز گذشته، 29 مردادماه در معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان برگزار شد.

امیر احمدنژاد، عضو هیئت علمی گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان در این نشست ابتدا به مرور مباحث مطرح‌شده در فصل پیشین پرداخت و اظهار کرد: قرآن از روزهای آغازین نزول همواره به‌عنوان متنی ادبی مورد توجه بوده است؛ درواقع مخاطبان اولیه قرآن را متنی ادبی تلقی کردند که مانند متن‌های ادبی دیگر دارای پیام است. از طرف دیگر، متن ادبی خواندن قرآن نه تنها موجب فروکاسته‌شدن شأن آن نمی‌شود، بلکه پرمحتواترین و پرلایه‌ترین متن‌ها از نوع ادبی هستند و این موضوع به‌ویژه در دوره معاصر بسیار مورد توجه قرار گرفته است.

وی افزود: نیچه، فیلسوف بزرگ آلمانی جمله مشهوری دارد که می‌گوید: «من مبانی روانشناسی را از تولستوی آموختم.» ممکن است عده‌ای بگویند تولستوی صرفاً داستان و رمان می‌نوشته، ولی واقعیت این است که داستان‌های او لایه‌های بسیار عمیق و متنوعی دارد که پیام‌ها و نکات فراوانی را می‌تواند در دل خود داشته باشد.

عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان تصریح کرد: قرآن نیز از همان آغاز متنی ادبی تلقی شده است و بررسی شرایط، این موضوع را روشن می‌کند؛ چون کاملاً آهنگین است، موسیقی و تصویر دارد و موضوعات مشخصی را دنبال می‌کند. درواقع، ساخت و فرم سوره‌های قرآن به‌گونه‌ای‌ست که ذیل قواعد ادبی قرار می‌گیرد. قرآن حتی قواعد شناخته‌شده شعر در فرم را شکسته است و این شکستن قواعد ثابت و حرکت به سمت قواعد جدید وقتی اتفاق می‌افتد که تسلط بر قواعد وجود داشته باشد. اینکه سخنی آهنگین باشد و نه در چارچوب شعر قرار گیرد و نه در چارچوب نثر، وقتی رخ می‌دهد که شعر، نثر و سجع در متن حذف شده باشد؛ مانند اتفاقی که در شعر نوی فارسی رخ داد. تردیدی نیست که افرادی مانند نیما و اخوان به تمام زوایای شعر و ادبیات مسلط بودند، قالب‌های مرسوم و موزون را تغییر دادند و در عین حال، روح حاکم بر فرم شعر را حفظ و پیامشان را با زبانی جدید منتقل کردند.

وی ادامه داد: قرآن نیز از این حیث نه تنها متنی ادبی است، بلکه یک متن ادبی پیشرو در زمان خودش تلقی می‌شود. البته پس از گذشت چند قرن، صاحبنظران احساس کردند که استفاده از این اصطلاحات برای قرآن می‌تواند موجب فروکاسته‌شدن شأن آن شود؛ در نتیجه رویکردهای دیگری دنبال کردند، در عین اینکه راجع به اعجاز بیانی و اعجاز فرم قرآن در زمینه ادبیات صحبت می‌کردند. این رویکرد تا دوره معاصر ادامه داشت و در این دوره، بحث‌های بسیار جدی شکل گرفت که در فصل پیشین اجمالاً به آنها اشاره کردیم.

احمدنژاد با بیان اینکه تعدادی از روایت‌های قرآن نیز در فصل پیشین مورد توجه قرار گرفت، اضافه کرد: هدف این بود که به این نکته توجه شود که قرآن وقتی سخن می‌گوید، این سخنان به‌منزله قصه است یا گزارشی تاریخی محسوب می‌شود. تفاوت قصه یا متن ادبی با حکایت‌ها و گزارش‌های تاریخی به عنصر روایت شامل مؤلفه‌هایی مانند زمان، مکان، شخصیت، پیرنگ و خط داستان برمی‌گردد؛ بنابراین آیا می‌توان سخنان قرآن را واجد عنصر روایت دانست و اگر این‌گونه است، این روایت‌ها تا چه حد از قواعد جاری پیروی می‌کند؟ در یک متن فوق‌العاده و فاخر، آنچه حیاتی و مهم به نظر می‌رسد، این است که روایت در خدمت پیام و محتوای متن قرار گیرد. در فصل پیش، نمونه‌هایی در این زمینه بیان شد، از جمله همسر عمران به‌عنوان شخصیت نمادینی که فقط در یک آیه حضور دارد و سپس درباره شخصیت موسی(ع) در سوره طه صحبت کردیم.

وی یادآور شد: در بازتعریف قصه‌های قرآن، معمولاً پیامبران به‌عنوان تیپ شخصیتی در نظر گرفته می‌شوند؛ یعنی ویژگی‌های کلی و یکسان که انتظارات مشخصی از آنها وجود دارد، واکنش‌های ثابت و مشابه در مقابل حوادث نشان می‌دهند، نگاه عمیقی به هستی دارند، در هیچ آزمونی از جانب خداوند شکست نمی‌خورند و خطا نمی‌کنند. اینکه پیامبران به‌عنوان تیپ شخصیتی در نظر گرفته می‌شوند، کاملاً در نقطه متعارف با قصه بودن قرار دارد؛ بنابراین وقتی از این منظر نگاه شود، نمی‌توان هم قرآن را به‌عنوان قصه در نظر گرفت و هم پیامبران را به‌صورت تیپ تصور کرد. در نقطه مقابل، شخصیت‌های منفی نیز همین‌گونه‌اند و در بازتعریف نمی‌توان مثلاً فرعون را یک تیپ تماماً منفی تصور کرد، حال آنکه در عالم واقع بدترین افراد نیز ویژگی‌های مثبتی دارند. در قصه، حتی شخصیت‌های منفی، خاکستری‌اند و جنبه‌های دوست‌داشتنی و جذاب دارند؛ ولی در بازتعریف شخصیت‌های منفی قرآن حالت یکسره منفی به چشم می‌خورد و از آن طرف درمی‌یابیم که در خود قرآن این‌گونه نیست و شخصیت‌ها یکسره منفی نیستند؛ بنابراین نگاه تیپ‌گونه مانع فهم و خوانش قصه‌گونه قرآن می‌شود و اگر زاویه دید را تغییر دهیم، می‌توان به قرآن عنوان قصه اطلاق کرد و می‌بینیم که اتفاقاً کاملاً قصه است؛ یعنی شخصیت‌های منفی قرآن نیز ویژگی‌های مثبت دارند.

عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان اظهار کرد: در روایت داستان موسی(ع) در سوره طه، به جای برشمردن ویژگی‌های شخصیتی آن حضرت، صحنه‌هایی روایت می‌شود که مخاطب بر اساس آن ویژگی‌های مثبت و منفی این شخصیت را کشف می‌کند؛ برای مثال وقتی موسی(ع) در کوه طور مورد خطاب خداوند قرار می‌گیرد، بیشتر از انتظار سخن می‌گوید و در شخصیت او برون‌گرایی و هیجان می‌بینیم، یا وقتی عصای او به مار تبدیل می‌شود، با وجود اینکه پیش از آن صدای حکیمانه‌ای با او سخن می‌گوید و اطمینان خاطر می‌دهد، پا به فرار می‌گذارد و این برای مخاطب غیرعادی است و قابل درک نیست. وقتی با قصه پیش می‌رویم، می‌بینیم که این ویژگی در تمام طول قصه با موسی(ع) همراه است. از طرف دیگر، با توجه به اینکه روایت‌های قرآن خطی نیست و بخشی از روایت که پیش می‌رود، به عقب برمی‌گردد، کودکی موسی(ع) پس از این صحنه‌ها روایت می‌شود. اطلاعات ذره ذره در اختیار مخاطب قرار می‌گیرد و همین‌طور که داستان پیش می‌رود، مخاطب شخصیت مورد نظر را می‌شناسد.

وی تأکید کرد: قرآن در نوع روایتگری خود مفاهیم را تغییر می‌دهد، یعنی از آنها آشنایی‌زدایی می‌کند که عنصر جالب توجه و مهمی در بیان قصه‌های قرآنی است، ابعاد بسیار متنوعی دارد و کسانی که این روایت‌ها را دنبال می‌کنند، حتماً باید به این نکته توجه کافی داشته باشند؛ برای مثال می‌توان به آیات 20 به بعد سوره مائده اشاره کرد که قرآن داستان کوتاهی درباره موسی(ع)، بنی‌اسرائیل و ارض موعود نقل می‌کند.

احمدنژاد در ادامه‌ بیان ویژگی‌ها و عناصر روایت به موضوع منطق روایت اشاره کرد و افزود: حفظ منطق روایت در طول داستان و به تصویر درآوردن صحنه‌های گوناگون آن، یکی از ضروریات مهم روایت محسوب می‌شود. خواننده باید در مواجهه با هر صحنه از داستان، آن را از لحاظ عقل و منطق قابل‌ قبول دانسته و بپذیرد. این موضوع در ادامه روایت قرآن از داستان موسی(ع) قابل‌ مشاهده است. روایت موسی(ع) تا آنجا رسید که او مأمور شد به سوی فرعون حرکت کند و برای انجام این فرمان از خدا درخواست‌هایی داشت؛ مانند سعه‌ صدر، سخن گفتن فصیح و راحت و برخورداری از حمایت برادرش هارون. خواسته‌های موسی(ع) نمایانگر ملزومات انجام مأموریتی فکری، اندیشه‌ای و فرهنگی است. علاوه‌ بر این، نشان از خودشناسی دقیق او و اشراف بر نقاط ضعف خود دارد.

وی ادامه داد: خداوند در طول مأموریت موسی(ع) با او به‌صورت مستقیم و نه به‌صورت وحی و... گفت‌وگو می‌کند: «کلم الله موسی تکلیما» (بقره، ۱۶۴)؛ زیرا در طول روایت قرآن از داستان حضرت موسی(ع)، نوعی نبود اطمینان و ترس در شخصیت او قابل پیگیری است. با توجه به این ویژگی شخصیتی موسی(ع)، برای مخاطب پذیرفتنی است که خداوند در جواب خواسته‌های او، علاوه‌ بر قبول آنها در گفت‌وگویی کاملاً عاطفی و روانشناسانه، متذکر نعمت‌ها و یاری‌هایی شود که از کودکی تا امروز به موسی(ع) صورت گرفته تا او اطمینان قلبی بیشتری پیدا کند.

عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان اضافه کرد: بنابراین قرآن از آیه ۳۸ سوره طه، شروع به یادآوری عنایات و الطاف خداوند به موسی(ع) می‌کند و سپس او و برادرش را مجدداً برای رفتن به سوی فرعون مأمور می‌سازد؛ اما موسی(ع) و برادرش چنین بیان می‌کنند: «می‌ترسیم که بر ما پیش‌دستی کند یا سر به طغیان بردارد.» خداوند نیز در آیه بعدی چنین می‌گوید: «نترسید، من همراه شما هستم، می‌شنوم و می‌بینم.» به این ترتیب، مجدداً به موسی(ع) و برادرش قوت قلب می‌دهد.

وی در ادامه به ترسیم صحنه‌ مواجهه‌ موسی(ع) و فرعون پرداخت و اظهار کرد: موسی(ع) در اولین صحنه مواجهه با فرعون، سخنان و جملاتی به‌ شدت تکان‌دهنده و خطرناک ایراد می‌کند. او به فرمان خداوند به فرعون چنین می‌گوید: «ما دو فرستاده پروردگار تو هستیم. پس بنی‌اسرائیل را با ما بفرست و آزارشان مده. همانا ما برای تو از سوی پروردگارت معجزه‌ای آورده‌ایم و درود بر آن کس که از هدایت پیروی کند.» (طه، ۴۷). موسی(ع) در اولین مواجهه خطاب به فرعون که ادعای خدایی در سر دارد، متذکر می‌شود که او نه‌ تنها خدا نیست، بلکه خدای موسی(ع) همان خدای فرعون است. سپس در قامت یک مصلح اجتماعی به‌عنوان اولین درخواست از فرعون، از وی طلب آزادی قوم بنی‌اسرائیل را دارد.

احمدنژاد توضیح داد: مخاطب در این صحنه از روایت انتظار دارد که موسی(ع) و برادرش در اولین مواجهه با فرعون، ضمن بیان درود و سلامی ویژه، گفتاری کاملاً متواضع داشته باشند؛ چراکه آنچه مخاطب با آن روبرو بوده، اشاره به ترس موسی(ع) در ۱۴ آیه دیگر است؛ اما او برخلاف این انتظار با جملاتی رادیکال سخنان خود را بیان می‌کند و با استفاده مکرر از واژه «ربک»، تلویحاً به فرعون تذکر می‌دهد که ادعای خدایی تو نادرست است و در ادامه، سلام و درود خود را نثار پیروان هدایت می‌کند. حال این سؤال مطرح است که آیا منطق روایی قرآن دچار خدشه شده و به هم ریخته است؟ چرا در روایت قرآن، شخصیت موسی(ع) که همواره با نوعی نبود اعتماد دست‌وپنجه نرم می‌کرد، به یک‌باره به شخصیتی کاملاً شجاع و بی‌باک تبدیل می‌شود؟

وی اظهار کرد: پاسخ این سؤال در آیات بعدی داده می‌شود. خداوند با بیان جمله‌ای معترضه، منطق داستان را حفظ می‌کند و در آیه ۶۷ سوره طه چنین می‌گوید: «فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى؛ و موسى در خود بيمى احساس كرد.» آیه نشان از این دارد که موسی(ع) با وجود احساس ترس درونی، ترس خود را آشکار نکرد و بروز نداد.

عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان افزود: در ادامه روایت، مخاطب انتظار برخورد به‌ شدت خشن و ظالمانه فرعون با موسی(ع) را دارد، چراکه آنچه تاکنون برای او از شخصیت فرعون روایت شده، کسی بوده که ستم‌های بی‌شماری به قوم بنی‌اسرائیل روا داشته است؛ اما قرآن در ادامه، مخاطب را اقناع می‌کند که چرا فرعون به موسی(ع) آسیب نمی‌زند و فوراً فرمان قتل او را صادر نمی‌کند. قرآن به‌ مرور، هم از تمهیداتی که موسی(ع) در مواجهه با فرعون رعایت می‌کند، سخن گفته و هم از هوشمندی فرعون به‌عنوان شخصیتی خاکستری. فرعون برخلاف انتظار مخاطب همانند شخصیتی آزاداندیش چنین می‌گوید: «پروردگار شما دو نفر کیست؟»

وی ادامه داد: ویژگی دیگری که از شخصیت موسی(ع) در قرآن قابل استقصاست، برون‌گرایی و صاحب‌سخن بودن اوست؛ اما موسی(ع) در جواب این سؤال فرعون به بیان عبارتی کوتاه بسنده می‌کند؛ چراکه از ترفند فرعون مبنی‌ بر کشاندن خود به مباحث فلسفی که عامه مردم درک قابل‌ توجهی از آن ندارند، مطلع بوده و با وجود میل فرعون، وارد مباحث نظری نمی‌شود، ترفند او را خنثی می‌کند و به‌صورت خلاصه می‌گوید: «خدای من، خالق و هادی همه‌ چیز است.» مجدداً فرعون تلاشی هوشمندانه می‌کند تا موسی(ع) را به مناظرات فلسفی و نظری مشغول کند و می‌پرسد: «پس چرا این رب شما با گذشتگان ما صحبت نکرد و آنان را هدایت نکرد؟» اما باز هم موسی(ع) اسیر دام بحث و استدلال فرعون نمی‌شود و پاسخ می‌دهد که خدای من، خودش می‌داند که چه می‌کند و من فقط می‌دانم که خدای من نه فراموش می‌کند و نه اشتباه.

احمدنژاد دلیل برخورد نکردن خشن فرعون با حضرت موسی(ع) را قدرت حاضران و افکار عمومی دانست و گفت: در ادامه، موسی(ع) به‌ جای ضمیر مفرد از ضمیر جمع استفاده می‌کند؛ پس مشخص می‌شود که او در خلوت با فرعون دیدار نداشته، بلکه در حضور مخاطبان فراوانی به گفت‌وگو با فرعون پرداخته است. در آیه ۵۳، موسی(ع) چنین پاسخ می‌دهد: «خدای من کسی است که زمین را برای شما گهواره قرار داد، راه‌هایی در آن برای شما ایجاد کرده و از آسمان برایتان باران فرستاده است.»

وی بیان کرد: در ادامه و به‌ناگاه، با تغییر ضمیر فاعل مواجه می‌شویم. قرآن چنین ادامه می‌دهد: «ما از زمین گیاه رویاندیم، بخورید و به گوسفندانتان هم بدهید. ما از همین خاک، شما را آفریدیم.» خداوند در این آیات به شکل هنرمندانه‌ای، قواعد روایت را درهم می‌شکند تا مخاطب در روایت موسی(ع) و فرعون غرق نشود و متوجه باشد که هدف از بیان این روایت، توجه به صرف داستان نیست، بلکه آنچه مهم بوده، دریافت آموزه‌های متعالی قرآن است. در ادامه فرعون می‌گوید: «هر موقع و هر جایی که خواستی، سحری همچون سحر خودت می‌آورم و تو را رسوا می‌کنم.» او قصد تخریب شخصیت موسی(ع) در میان افکار عمومی را داشت تا پس‌ از تأیید آنها مبنی‌ بر سزاوار بودن کشتن موسی(ع)، این کار را انجام دهد؛ پس قرار شد در روز عید به مصاف هم بروند. چنانچه ملاحظه شد، حضرت موسی(ع) با تعقل فراوان، شرایط گفت‌وگو با فرعون را به‌ خوبی سنجید و با استفاده از رسانه و افکار عمومی، مانع از برخورد خشونت‌آمیز فرعون با خود شد.

الهه‌سادات بدیع‌زادگان

انتهای پیام
captcha