پزشکان ایرانی در کلاس جهانی، از افتخارآمیزترین شخصیتهای تاریخ تمدنی ایران زمین هستند. انسانهایی که مرهم دل و طبیب جان بودند و تلاش کردند قانونهای جسم و روح انسان را کشف و برای دردهای بشر درمان پیدا کنند. تلاشهای این قشر خاص از جامعه ایران از قرنها قبل تاکنون ادامه داشته و عملاً مردم ایران در هیچ برههای از تاریخ، از نعمت حضور پزشکان متعهد، متخصص و البته فداکار محروم نبودند.
ملموسترین دوران تاریخی که در عصر حاضر ایرانیان شاهد از خودگذشتگی پزشکان کشورمان بودند، دوران دفاع مقدس و اپیدمی کرونا بود. مجاهدتهای پزشکان ایرانی به درمان محدوده نبوده و طی سالهای اخیر پژوهشهای پزشکانی همچون مرحوم کاظمیآشتیانی موجب شده مطرحترین روشهای درمانی جهان در ایران انجام و روشهای نوین درمانی طراحی و به جهان معرفی شود. همین تلاشها منجر شده در مرز علم و دانش پزشکی حرکت کنیم؛ افتخاری که به دلیل مشکلات به وجود آمده از جمله مهاجرت پزشکان، تحریمهای گستردهای که به شدت بر حوزه پژوهش و درمان سلامت تأثیر گذاشته است، مشکلات قانونی از جمله متعادل نبودن تعرفههای پزشکی، زیرمیزی و ... در معرض تهدید و از دست رفتن است؛ تهدیدهایی که باید برای هر کدام از آنها فکری کرد.
سیدعلیرضا مرندی شاگرد مرحوم دکتر قریب بود و به توصیه استادش برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در آنجا استادیار و سپس دانشیار دانشگاه رایت - استیت آمریکا شد، او تا سال ۱۳۵۸ رئیس بخش کودکان و همزمان رئیس بخش نوزادان بیمارستان دانشگاهی میامی بود. مرندی پس از انقلاب به ایران بازگشت، عرصه های مختلف خدمت را تجربه کرد؛ 9 سال وزیر بهداشت و سپس نماینده مجلس بود. او اکنون ریاست فرهنگستان علوم پزشکی را برعهده دارد. وی تحولات گستردهای را در حوزه بهداشت و درمان ایران از جمله ادغام دانشکدههای سلامت با وزارت بهداری سابق و تشکیل وزارت بهداشت، راهاندازی شبکه بهداشت و سلامت در سراسر کشور، اجرای طرح انطباق مسائل پزشکی با احکام شرعی و ... را رقم زده است.
زادروز ابن سینا، پزشک و دانشمند بزرگ ایرانی که در تقویم کشورمان به عنوان روز پزشک نامیده شده است، انگیزه گفتوگو با دکتر مرندی شد؛ سیاستمدار - پزشکی که حالا و در آستانه 84 سالگی با همان لبخندی که از دوران جوانی یکی از ویژگی های اصلی چهره او بوده است و همان روی گشاده میزبان ما و پرسشهایمان شد.
دکتر مرندی که تخصص اصلیاش در پزشکی نوزادان به حدی علاقهمند به حوزه نوزادان و کودکان است که پاسخ بیشتر سؤالهایمان را به نحوی به موضوع کودکان مرتبط میکند و از اینکه نتوانستهایم رشد ذهنی کودکان را بر پایه مبانی علمی رقم بزنیم ناراحت است.
دغدغه مهاجرت پزشکان را دارد و انتقادهای شدیدی از اینکه نتوانستهایم جامعه و پزشکان را درست تربیت کنیم مطرح و مقصر را همه از جمله خودش میداند. خودش را نقد میکند و میگوید اگر اکنون وزیر بود حتماً برای سیاستهای کلی سلامت حرمت فوقالعادهای قائل میشد و آنها را اجرا میکرد. در ادامه مشروح این گفتوگو را با هم میخوانیم و میبینیم.
ایکنا ـ برای آغاز سخن لطفا دکتر مرندی را معرفی کنید.
دکتر سیدعلیرضا مرندی هستم؛ متولد سال 1318 در اصفهان؛ بنابراین نزدیک به 84 سال سن دارم و توفیق داشتم که در جمهوری اسلامی خدمت کنم. هر چند وقتی از آمریکا بازگشتم فکر میکردم استاد دانشگاه میشوم، چون آنجا همین کار را میکردم و دانشیار دانشگاه و رئیس بخش مراقبتهای ویژه نوزادان بودم و تصورم بر این بود که ایران هم به همین تخصص نیاز دارد.
به محض اینکه انقلاب پیروز شد به ایران بازگشتم ولی دانشگاهها به هر دلیلی مرا نپذیرفتند و این در حالی بود که برخی از دانشگاهها قبلاً با من مکاتبه کرده بودند و حتی تلفنی صحبت کرده بودند که به حضور شما نیاز داریم. چون من رئیس انجمن پزشکان اسلامی مقیم آمریکا و کانادا هم بودم و گفته بودند ما به همه فوقتخصصها نیاز داریم ولی مرا نپذیرفتند و بسیاری از دوستانی که با من بازگشته بودند را نیز نپذیرفتند و معدودی از ما در ایران ماندیم از جمله آقای دکتر فریدون عزیزی، آقای دکتر کلانتر معتمدی و آقای دکتر ایرج فاضل ولی الباقی چون از آنها استقبال نشد به آمریکا بازگشتند. البته آنهایی که رفتند کار بدی کردند اما خب از حضور آنها استقبال هم نمیشد.
مرحوم دکتر سامی در وزارتخانه نیز گفتند نیازی به من با همه سوابق و بُرد فوق تخصص از آمریکا و غیره نداریم لذا من مدت زیادی بیکار بودم و حتی آن زمان به وزارت جهاد سازندگی رفتم و گفتم اگر مقداری به من واکسن بدهید به روستاها میروم و واکسن تزریق میکنم و اتومبیل هم نمیخواهم چون تازه اتومبیل خریدهام و پول هم نمیخواهم چون مقداری پول از آمریکا آوردهام؛ اما به من گفتند که چند هفته است که دیگر واکسن نمیزنیم.
میخواهم بگویم استقبال خوبی از من نشد ولی لطف خدا بود. من و همسرم عشق و علاقه زیادی به انقلاب داشتیم و با مسائل سیاسی مقدار محدودی آشنایی داشتم و در دوران دانشجویی تلاشهایی کرده و زندان هم رفته بودم. برای من عشق و علاقه به انقلاب خارقالعاده بود و به سرعت به ایران بازگشتم ولی کاری که میخواستم را نتوانستم انجام دهم و مرحوم دکتر زرگر که وزیر بودند به زور از من خواستند که کار اجرایی را شروع کنم که کردم. البته الان پشیمان نیستم به خاطر اینکه خدمت به مردم و نظام هر طور که باشد افتخارآمیز و لطف خداست. اما حقیقت مسئله در این است که چون شایستگی در خودم نمیدیدم از همه کارها چه معاونت وزارتخانه، چه وزارت، نمایندگی مجلس و ... امتناع میکردم. حتی وقتی شایعه مربوط به انتخاب شدنم به عنوان وزیر را شنیدم پیش نمایندگان مجلس، نخست وزیر وقت و آیتالله خامنهای که رئیس جمهور بودند رفتم و گفتم که من نه تقوای لازم را دارم، نه مدیریت بلد هستم، نه تیزهوشی لازم و نه فرصت دارم، علی رغم اینکه کار خصوصی و طبابت هم نمیکنم، آمدهام که بگویم شایستگی این کار را ندارم. به همه کارهایی که بعد از آن هم به من واگذار شد همین جوابها را دادم. من تعارف نمیکردم و ترجیحم این بود و نگران بودم.
خداوند تاکنون به این نظام و مردم به خاطر امام(ره) و مقام معظم رهبری و تقوای آنها عنایت بسیار داشته و در عین حال مردم خیلی خوبی هم داریم. البته افرادی مثل من در معرض هستیم و ممکن است قضاوتها خیلی خوب نباشد اما عامه مردم که اصلاً کسی آنها را نمیبیند، خداشناس و خداترس هستند و دعای آنها این نظام را نگه داشته و شواهد این مسئله را آنقدر زیاد میبینیم که حد ندارد.
خداوند برکت زیادی در کار افرادی که مسئولیت میپذیرند، میگذارد و شاهد آن خودم هستم. خداوند به افرادی که خودشان به عدم شایستگی خودشان اقرار میکنند، کمک میکند. من از خدا مرتب برای پیشبرد کارهایم کمک میخواستم و وقت زیادی هم برای کارهایم میگذاشتم. اما به نظر میرسد اکنون این مسائل قدیمی شده و افراد بیشتر به خودشان متکی هستند؛ در حالی که قضاوت از بیرون نشان میدهد که این اتکا به خود زیاده از حد است و باید به خدا اتکا کنند؛ اوضاع برخی در کارنامههایشان چندان درخشان نیست. حتی نمیتوانم تصور کنم که آدم به دنبال پستهای مهم باشد و بگوید من میخواهم این کار را بکنم؛ برخی واقعاً این شایستگیها را دارند و باید هم به دنبال آن بروند. اما اکثراً اینطور نیست و گرچه در شعار گفته میشود شایستهسالاری اما آنچه در عمل اجرا میشود عدم شایستهسالاری است؛ البته معمولاً نه همیشه.
این حرفها نقد آدم دلسوزی است که بیش از 40 سال در معرض شرایط و اوضاع بوده است. فقط به خاطر دعاهایی که رهبری و مردم میکنند، علیرغم حضور افرادی نظیر من، باز هم نظام سرپا ایستاده است و روز به روز نیز قویتر شده است. به آینده باید خوشبین بود آن هم به دلیل حقانیت اسلام که اگر اعتقادمان را به اسلام حفظ و در این راه عمل کنیم، خداوند به ما توفیق میدهد اما به خودمان بستگی دارد که چه کنیم.
اوایل انقلاب ایثار و فداکاری بیشتر بود ولی متأسفانه به مرور سادهزیستی تضعیف شد و اشرافیگری رشد کرد. درست است که در مسائل پیش آمده خارجیها نقش دارند اما در داخل هم خیلیها سادگی به خرج میدهند و فرهنگ خارجی خرده خرده وارد میشود و هرچه آن فرهنگ وارد شود، اسلام از در دیگری بیرون میرود. ما خیلی ضعیف عمل میکنیم و برای اصلاح اعتقادات خودمان تلاش لازم را نداریم.
ایکنا ـ چگونه میتوان پزشکان اخلاقمدار داشت که علیرغم فشارها و ناملایمات مثل شما بمانند و به مردمشان خدمت کنند؟
اخلاق که فقط مخصوص پزشکان نیست. درست است که برخی از مشاغل بیشتر باید اخلاق را رعایت کنند ولی موضوع اخلاق به همه مربوط میشود. شما وارد مغازهای برای خرید خانه هم که شوید به اخلاقمداری فروشنده نیازمند هستید. (من که فرصت نمیکنم ولی خانم و دختر و عروسم که برای خرید میروند خیلی از اخلاق فروشندهها شکایت دارند به خصوص چون چادری هستند) بنابراین فرق نمیکند حرفه شما چه باشد باید اخلاقمدار باشید اما پزشکان زیر ذرهبین هستند و از این گروه توقع بیشتر میرود که به حق نیز است.
مسئله اخلاق تا حدود زیادی به جامعه مربوط میشود. سایر کشورها کار خوبی میکنند که قوانین سفت و سخت وضع میکنند، البته اخلاق پزشکی بدون نظارت مشکلی را حل نمیکند. زمانی که من وزیر بودم یکی از معاونانم شروع کرد به کار بر روی اخلاق پزشکی. من به او توصیه کردم اخلاق پزشکی غربی را ننویسد. که در نهایت به حرف من گوش نکردند و همان را نوشتند چون منبع دیگری نبود. ما اخلاق پزشکی غربی را مثل همه کارهای دیگرمان ترویج کردیم ولی اگر عنوان اخلاق اسلامی پزشکی را میداشتیم و میتوانستیم استخراج کنیم که واقعاً مبتنی بر منابع اسلامی بود خیلی خوب میشد؛ نه اینکه اخلاق پزشکی غربی چیز بدی باشد بلکه با اعتقادات ما فاصله دارد.
ایکنا ـ اکنون برای تقویت اخلاق پزشکی چه باید کرد؟
اینکه پدر و مادر چطور فرزند خود را تربیت میکنند و نیز محیط و تا حدودی ژن در اخلاق اثر دارد ولی بیشترین تأثیر از محیط است. اینکه خانواده در کجا زندگی کنند، چگونه اعتقاداتی داشته باشند، چه الگویی برای فرزندان خود داشته باشند، مربیان مهد کودک، معلمان پیش دبستانی و مدارس و ... همه در تربیت مؤثر هستند. درست است که شخصیت افراد وقتی به سن بالاتر میرسند ساخته شده است، اما اساتید نقش ویژهای بر دانشجویان پزشکی دارند. تأثیر اساتید زیربنایی نیست اما مهم است چراکه وقتی دانشجوی پزشکی به دنبال موفقیت است به استاد موفق خود بیشتر نگاه کرده و از او الگو میگیرد. اما اگر هر کدام از این مسائل اشکال پیدا کند شخصیتی که ساخته میشود دچار اشکال است. ما حتی دیدهایم که بعضی افراد که از اول اعتقاد قوی داشتهاند هم منحرف شدهاند، اما به هر حال احتمال انحراف در افرادی که درست تربیت شدهاند کمتر میشود. اساتید ما و بسیاری از امثال ما تحصیل کرده غرب هستیم. همه کتابهای ما نیز کتابهای غربی است. کتابهایی نیز که در ایران تدریس میشود هم همان کتابهای غربی است و فقط آنهایی که ترجمه یا تألیف شدهاند در شروع یک بسمهتعالی دارد. کتابهای مذهبی را هم که روحانیت معظم مینویسند، عمدتاً فقط به درد حوزه میخورد و قابل فهم برای عموم نیست. به بزرگان هم گفتهایم که اگر میخواهید برای دانشجوی پزشکی بنویسید باید طوری بنویسید که دانشجویان مطلب را بفهمند؛ ما تلاشی برای تربیت کردن نکردهایم. گفتهایم که حقوق معلمان کم است و خودمان را با همین مسئله راضی کردهایم، اما آیا معلمان همگی شایستگی پرورش کودکان رادارند؟ آیا ما آنان را برای امر تعلیم و تربیت آموزش دادهایم؟ هیچ تلاشی برای آموزش و تربیت پدرها و مادرها صورت نگرفته است تا فرزندپروری صحیح را فرا بگیرند.
حتی دوران بارداری و قبل از بارداری یعنی انتخاب همسر و اینکه همسر چه ویژگیهایی داشته باشد نیز بسیار مهم است. وقتی که همسر، باردار میشود توصیههای اسلامی زیادی وجود دارد، اما آیا آنها را رعایت میکنیم؟ اگر اخلاق اسلامی بین زن و شوهر رعایت شود، شرایط جنین بهتر خواهد بود. اگر پدر بداخلاق باشد و مادر استرس داشته باشد بر روی جنین اثر سوء میگذارد و ممکن است پس از به دنیا آمدن، کودک مشکلدار باشد. متأسفانه ما علم کافی برای برخورد با بچهها نداریم. اصولاً توانمندی بچهها را هم نمیشناسیم. اطلاعات عمومی در مورد بچهها نیز کم است و حتی نمیدانیم بچهها از لحظهای که دنیا میآیند از طریق چشیدن، شنیدن، بوییدن، لمس کردن و دیدن در حال یاد گرفتن هستند، لذا به بچهها بیتوجه هستیم وگرنه از همان لحظه تولد برای تکامل مطلوب کودک تلاش میکردیم.
تمام این مسائل بر روی روحیات افراد و تکامل مغز آنها مؤثر است. خداوند مغز را با قدرت عظیمی آفریده است و صدها میلیارد سلول عصبی در مغز کوچک ما وجود دارد و هر سلول 15 هزار دنباله دارد که با هم باید وصل شوند تا این سیستم پیچیده کار کند. لازمه اتصال این دنبالهها تحریک آنهاست که ما این را بلد نیستیم. بنابراین هرچه بچه ساکتتر باشد برای والدین راحتتر است، در حالی که داریم از آینده بچه غفلت میکنیم. حواس پنجگانه بچهها از لحظهای که به دنیا میآیند تحریک میشود و اگر بر روی نحوه تحریک حواس او، از ابتدا برنامه بریزیم در تربیت آنها مؤثرتر است. مثلاً برخی از مادران قبل از شیر دادن وضو میگیرند و با آرامش به فرزندشان شیر میدهند و ضمن شیر دادن با او با ملایمت صحبت میکنند، اما برخی فکر میکنند بچه نمیفهمد؛ در حالی که همه این عوامل در تکامل فرزندان تأثیر دارد.
خانوادهها در خصوص تربیت فرزند، بسیاری از مسائل را نمیدانند. از سوی دیگر ما در کشور به پیشدبستانی اهمیت نمیدهیم و وقتی هم که پیشدبستانی راهاندازی میشود برای اغنیاست؛ یعنی مردم محروم که به آموزشهای پیشدبستانی برای کودکان خود بیشتر نیاز دارند از آن محروم هستند، هر چند شخصیت یک فرد خیلی قبل از اینکه دانشجو شود شکل گرفته است؛ اما در عین حال همه مراحل زندگی مؤثر است و میتواند مشکلات دوران کودکی را بهتر یا بدتر کند.
ایکنا ـ پس جامعه بیاخلاق، پزشک بیاخلاق تربیت میکند و گریزی از این مسئله نیست؟
قطعاً این مسئله مؤثر است؛ به خصوص اگر نسبت به پزشکان قدرناشناسی شود. بالاخره افراد برای اینکه پزشک شوند زحمات اضافه متحمل شدهاند. صاحبان هر شغلی این زحمات را نکشیدهاند. کسی که قبل از دیپلم شاغل شده حداقل 20 سال از یک پزشک از نظر داشتن درآمد، همسر و فرزند جلوتر است. از سوی دیگر حرفه پزشکی دشوار است. به خصوص اگر فرد اعتقاد مذهبی داشته باشد بیشتر در طول درمان نگران است. من در آمریکا از نوزادان نارس مراقبت میکردم در حالی که برخی از آمریکاییها به سادگی میگفتند این نوزاد نارس است و اصلاً ارزش نگهداشتن ندارد و نوزاد را رها میکردند یا از شکم مادر که بیرون میآوردند میگذاشتند کنار اتاق زایمان تا از بین برود و ساعتها نوزاد زجر میکشید تا از سرمای محیط از بین برود ولی اعتقادات مذهبی ما با بسیاری از اینگونه تصمیمات و رفتارها سازگاری ندارد و لذا تکلیف پزشک سنگینتر میشود.
بنابراین اگر یک پزشک اعتقادات مذهبی داشته باشد همه این موارد استرسزاست. از سوی دیگر افراد با دشواری زیاد پزشک میشوند و کار و تلاش میکنند اما برخی از نمایندگان مجلس، برخی اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، صدا و سیما، مسئولان دیگری و ... پشت میکروفن میروند و به راحتی به پزشکان حتی اتهامات واهی میزنند. اگر ما تاجی به سر پزشکان نمیزنیم چه لزومی دارد که پزشکان را تحقیر کنیم. غیر از مقام معظم رهبری که در هر فرصتی از پزشکان تشکر کردهاند، بسیاری از افراد در حال تخریب پزشکان هستند. نمیگویم ما پزشکان قدیس هستیم؛ ما مثل بقیه جامعه هستیم اما اگر هر روز به یک قشر خاص انگ زده و یا حمله شود آنها هم گارد میگیرند و میگویند قدر ما را نمیدانند. در اوایل انقلاب حقیقتاً پول مطرح نبود و افراد دغدغه پول نداشتند. به یاد نمیآورم که در دوران وزارت خودم افرادی از من خواسته باشند که حقوق آنها بیشتر شود؛ ولی اکنون مدام باید سقف تعیین کنند و مراقب باشند که کسی سوء استفاده نکند. زندگی اشرافی و رقابت هم ایجاد شده و اعتقادات برخی نیز چندان قوی نیست و در معرض فریب شیطان هم هستیم؛ این اتفاق که میافتد برنده ندارد، با برخورد هم نمیشود افراد را اصلاح کرد.
ما از مسائل تربیتی و اخلاقی غافل هستیم و اگر ما درست تربیت نشدهایم حداقل برای افرادی که تازه به دنیا میآیند و نسل آینده را تشکیل میدهند باید فکری کرد. مسئولانی که بیشتر به این کارها آشنایی دارند مثل روحانیت وظیفه سنگینتری نسبت به آنچه اکنون اعمال میکنند، دارند؛ البته وقتی با آنها صحبت میکنید میبینید آنها هم کارهای زیادی دارند، اما اگر ورود و راهکارهایی برای تربیت قشر کودکان، نوجوان و جوان پیدا کنند، این نسل بهتر تربیت خواهد شد.
ایکنا ـ پزشکی که شخصیت او شکل گرفته با چند واحد گذراندن دروس اخلاق پزشکی اخلاقمدار میشود؟
خیر؛ تقریباً هیچ چیزی که در پزشکی درس میدهیم، دانشجویان را پزشک نمیکند. این اطلاعات را هرکس میتواند برود و بخواند. علم پزشکی و نفس پزشکی ما این است که در آن پرورش شخصیت، آموزش و پرورش، برخورد با مردم، اهمیت قائل شدن برای اصل سلامت همه جانبه جامعه و تأکید بر پیشگیری از بیماریها و حوادث و ... از جمله اخلاق اسلامی پزشکی آموزش داده شود، اما اکثر اساتید به این مباحث توجه ندارند. درس خودشان را میدهند و تدریس یک مبحثی را بر عهده دارند و اگر خیلی هنر کنند خوب درس میدهند اما در کنار این درس، هیچ کاری به شخصیت دانشجو ندارند؛ در حالی که چه بسا چند کلمه استاد در کنار درس، اثر خارقالعاده بر دانشجویان دارد.
اگر بخواهیم کار زیربنایی کنیم، باید از صفر شروع کنیم. البته نباید بقیه را رها کرد. باید برای فرزندپروری در خانواده، مهدهای کودک، پیشدبستانی، دبستان، دبیرستان و دانشگاه فکر خاصی کرد و آموزشهای کوتاه مدت نیز به معلمان ارائه داد و به آنها یادآوری کرد که تربیت جزو مهمترین وظایف آنهاست ولی به نظر میرسد این مسئله رها شده است.
اکنون اساتید بر مبنای تعداد مقالات ارتقا داده میشوند اما این مسئله چه تأثیری بر اعتقادات و طرز تفکر دانشجویان میگذارد؟ استادی که این همه درس خوانده چه نقش و تأثیری بر سلامت جامعه دارد؟ اصولاً ما مقصر هستیم که مردم نمیدانند سلامت چیست. متأسفانه ما همه، سلامت را در درمان میبینیم. برای اینکه هم منفعت مادی در درمان است و هم شرکتها و کمپانیهای چند ملیتی دارو و تجهیزات پزشکی به درمان اولویت دادهاند و مرتب نشریاتی منتشر میشود که توسط عوامل همین کارخانهها مقالات آن نوشته شده و در ذهن ما وارد میکنند که اگر این دارو مصرف شود چنین نتیجهای دارد و یا فلان وسیله تشخیصی، چه معجزهای میکند و ما هم این هزینه را به خود و کشورمان تحمیل میکنیم.
اساتید هم برای امرار معاش کار آسانی ندارند به خصوص جوانها. افراد مسنتر اکثراً توانستهاند به مرور زمان برای خودشان کاری کنند اما جوانها هنوز ازدواج هم نکردهاند و همین امر آثار منفی دارد. وقتی هم که میخواهد ازدواج کند خانه و ماشین از او مطالبه میکنند؛ خودمان هم در پول درآوردن او ایجاد مشکلات میکنیم. لذا عوامل متعددی دخیل است و دانشجوی پزشکی را با چند واحد درسی نمیتوان اخلاق مدار کرد. کما اینکه دروس معارف نیز حفظ کردنی است و ما را پرورش نمیدهد و چه بسا یک فرد خدانشناس و بیاعتقاد هم اینها را حفظ میکند، نمره میگیرد؛ بنابراین بینش فرد را چنین دروسی تغییر نمیدهد ولی هیچ برنامهای برای اصلاح دروس معارف نداریم و ظاهرا نمیخواهیم داشته باشیم. همان طوری که متأسفانه در امور سلامت، امرار معاش فقط از طریق درمان است نه پیشگیری و بهداشت، اساتید معارف هم امرار معاششان اغلب با تدریس کمنتیجه این واحدهاست و نه واقعاً پرورش نسل نوجوان و جوان.
اگر فرد استعداد داشته باشد پس از خواندن کتاب چیزی بر او افزوده میشود اما اگر برای نمره درس بخواند به خصوص که معلمان این دروس هم شیوه آموزش این علم را ندارند، این دروس چندان تأثیری ندارد؛ البته نمیگویم تدریس بیتأثیر است، ولی میزان تأثیر کم است. اگر میخواهیم افراد متفاوت تربیت شوند کتاب جزء ناچیز تربیت است در حالی که الگوهایی که فرد میبیند بسیار مهم است.
مرحوم دکتر قریب در رشته آموزش طب کودکان فعال بودند. ایشان معصوم که نبودند و من که دانشجوی دکتر قریب بودم و نیز کارورز بخش ایشان، میتوانستم ایرادهایی به او بگیرم اما ایشان بر روی بسیاری از افراد اثر مثبت گذاشت و خیلیها فهمیدند که هم میتوان متدین و هم استاد بود. زودتر از هر استادی و حتی زودتر از اکثر دانشجویان وارد بخش میشد و تمام مدت درس میداد و درسهایی که میداد فقط مسائل پزشکی نبود، بلکه مسائل جامعه و مسائل پیشگیری و معنویت اسلامی بود. مهمتر از همه چیز شخصیت ایشان بود که بسیار تأثیرگذار بود. میدیدم که سعی میکنند تمام مسائل روز سلامت جامعه را به ما یاد بدهند و فلان بیماری که در کشور ایران نیست اما در کتاب و مقالات تازه آمده است را مطرح نمیکند. بسیاری از اساتید این کار را برای عالم نشان دادن خودشان انجام میدهند اما دکتر قریب این علوم را داشت اما با توجه به آنچه میدانست و جامعه را میشناخت سعی میکرد ما را مجهز به آن قسمت از علوم کند که جامعه بیشتر نیاز دارد. برای ما اهمیت سلامت جامعه و به ویژه رسیدگی به ضعفا را مطرح و ذهن همه ما را معطوف به آنها میکرد.
دکتر قریب بیش از آنکه کار خاصی کند، یک مدل و الگوی خوب بود؛ لذا مهمترین چیز برای نوجوانان و جوانان الگو است. به طور مثال من هرگز ندیدم پدرم دروغ بگوید و به تدریج دیدم که اصلاً نیازی به دروغ نیست لذا فکر اینکه دروغی را بگویم برای من عجیب و غریب است.
چیزی که ما از آن غافل هستیم پرورش است و وزارت آموزش و پرورش ما بیشتر آموزش است تا پرورش و فرد خاصی را هم نمیتوان سرزنش کرد ولی همه را باید سرزنش کرد چون مجموعه ما این را ایجاد کرده است. آنهایی که در کشورهای غربی هستند به مسائل تکامل کودک و نوجوان اهمیت بسیاری میدهند. 50 سال قبل که من آمریکا بودم این مسائل در غرب مطرح بود اما ما هنوز این مسائل را در کشور به درستی دنبال نمیکنیم. هنوز ما به تکامل سالهای اول زندگی کار نداریم، ولی در غرب سرمایهگذاری زیادی برای اینگونه مسائل اعمال میشود. آنها متدین بار نمیآیند چون اصلاً دین مطرح نیست ولی چون به اخلاق از کودکی خیلی تأکید شده است بیشتر از ما اخلاق را رعایت میکنند و بخشی از دلیل اینکه جوانان و نوجوانان ما به آنها جذب میشوند نیز به این دلیل است.
البته در غرب ظاهر بیشتر است و عمق کمتر؛ به همین دلیل هر جایی که بتوانند کار خودشان را میکنند ضمن اینکه به غیر از نژاد سفید برای دیگران ارزشی قائل نیستند. قبل از انقلاب که ما آمریکا رفته بودیم، پشت در باشگاهها نوشته شده بود که فقط آمریکاییهای سفیدپوست وارد شوند و سیاه پوستان و کلیمیها و ... نمیتوانستند وارد شوند.
ایکنا ـ آیا رفتارهای نژادپرستانه علیه شما اعمال میشد؟
بله، بالاخره من خارجی بودم. در سالهای آخر که رئیس بخش بیمارستان و دانشیار دانشگاه بودم، وقتی رؤسای بخشها با هم جلسه داشتند و در بین آنها فقط من خارجی بودم، به راحتی به خارجیها فحش میدادند و وقتی متوجه میشدند من در جلسه حضور دارم، میگفتند تو را نمیگوییم، تو از خودمان هستی و با بقیه فرق داری ولی اعتقاد قلبی آنها نژادپرستی بود.
ترامپ را ببینید با گروهی که دنبال او راه افتادهاند؛ اعتقادات آنان عمیقاً از نژادپرستی نشئت گرفته است. تربیت آنها چون دینی نیست ریشه ندارد. وقتی مسلمانان را بمباران میکنند برای آنها مهم نیست و وقتی مردم سوریه هجوم میبرند که از کشورشان خارج شوند هیچ کس آنها را نمیپذیرد، اما غربیها درهای کشورشان را به روی مردم اوکراین باز میکنند چون اروپایی و نژاد سفید هستند؛ بنابراین در کلان دروغگو و حقهباز هستند ولی ظاهر نمیکنند.
وقتی آمریکا بودم یکی از مسائلی که به شدت از آن ناراحت بودم این بود که مالیاتی که آنجا پرداخت میکردم بخشی به بمبهایی که بر سر مسلمانان ریخته میشد اختصاص مییافت و میبینیم که اکنون هم به راحتی بهانه میآورند تا یک کشور را نابود میکنند. به همین دلیل من از تربیت آنها طرفداری نمیکنم اما بر روی آن چیزی که بر آن تمرکز کردهاند موفق بودهاند؛ آنها خواستهاند مغز بچهها خوب کار کند و از همه سلولهای مغزشان استفاده کنند و موفق هم شدهاند. این مسئله خیلی مهم است؛ اگر این تحریکات مغزی بعد از تولد به همه حواس بچه وارد نشود، اتصالهای مغزی آنها شل میشود و یا از بین میرود و در نتیجه تکامل مغز کودک نمیتواند به حد مطلوب و طبیعتا به حداکثر خودش برسد.
غربیها این مسئله را فهمیدهاند، به آن بها دادهاند و توانستهاند بچهها را خوب و دانشآموزان را از بچگی محقق تربیت کنند. بچههای من هرگز کار مدرسه را به خانه نمیآوردند ولی در ایران از وقتی بچهها از مدرسه به خانه میآیند باید بنشینند و کار مدرسه را انجام دهند. در ایام نوروز آنقدر تکلیف به بچهها داده میشود که مبادا به بچهها خوش بگذرد؛ اما عملاً هیچ تلاشی برای تقویت پایه های اعتقادی و دینی کودکان، نوجوانان و جوانان صورت نمیگیرد؛ آنها را اصلا محقق بار نمیآورد. انگیزه فراگرفتن هیچ حرفهای به آنها داده نمیشود. سنجش آنها در تمام طول تحصیل و از جمله در کنکور فقط محفوظات ذهنی است و لاغیر.
آنجا اصلاً چنین چیزهایی مطرح نبود و چون ما به شرایط ایران عادت داشتیم تعجب میکردیم و حتی به معلمها اعتراض میکردیم. ولی بعد دیدیم روش صحیح آموزش همین است. آنجا بچهها را به طبیعت میبردند و بچهها جستوجوگر و محقق میشدند. اینها مسائلی است که ما نسبت به آن بیتوجه هستیم و سرمایهگذاریهایی که باید انجام دهیم را انجام نمیدهیم و بعد میرسیم به این مسئله که پزشکان چرا اینطور هستند؟ معلمان چرا اینطور هستند؟
بخش دوم گفتوگو طی روزهای آینده منتشر میشود.
گفتوگو از زهرا ایرجی
انتهای پیام