فارابی؛ فیلسوف پیشتاز در حوزه زبان و موسیقی
کد خبر: 4183224
تاریخ انتشار : ۳۰ آبان ۱۴۰۲ - ۱۰:۰۶
به‌مناسبت روز حکمت و فلسفه

فارابی؛ فیلسوف پیشتاز در حوزه زبان و موسیقی

عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان گفت: فارابی در بسیاری از حوزه‌ها پیشتاز بود و مطالب ارزنده‌ای در این حوزه‌ها تبیین کرد، اما بسیاری از اندیشه‌ها و نظریات او چنانکه باید مورد توجه قرار نگرفته است.

حامد ناجی عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهانابونصر محمد بن محمد فارابی از بزرگترین فلاسفه و دانشمندان ایرانی و اسلامی است. او در علم فلسفه، منطق، جامعه‌شناسی، پزشکی، ریاضیات و موسیقی تخصص داشت، نخستین فیلسوفی بود که در دوره اسلامی ظهور کرد و شرح‌های ارزشمندی نیز بر آثار ارسطو نگاشت؛ به‌ همین سبب او را معلم ثانی خوانده‌اند. در قرون وسطا آثاری از او به زبان لاتین ترجمه شد و به این ترتیب، در میان غربیان هم شهرت یافت. در تقویم جمهوری اسلامی ایران، ۳۰ آبان‌ماه، روز بزرگداشت ابونصر فارابی و روز ملی حکمت و فلسفه ثبت شده است. بر این اساس و با توجه به جایگاه برجسته فارابی در فلسفه اسلامی، خبرنگار ایکنا از اصفهان گفت‌وگویی با حامد ناجی، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه اصفهان انجام داده است که متن آن را در ادامه می‌خوانید.

ایکنا ـ توجه فارابی به حوزه‌های ویژه‌ای در فلسفه سبب تمایز او با دیگر فیلسوفان شده است، بخشی از این حوزه‌ها را تبیین کنید.

فارابی فیلسوفی بود که در بسیاری از حوزه‌های فلسفه پیشتاز بود؛ مثلاً در حوزه فلسفه زبان مطالب ارزنده‌ای تبیین کرد. او نگاهی تقریباً مشابه معاصران در حوزه هرمنوتیک به زبان و نقش آن داشته و معتقد است که اگر از ظرفیت‌های موجود در بستر زبان درست استفاده نشود، مفاهیم عقلی قابل انتقال نیست؛ به همین دلیل به جعل تعداد قابل توجهی از اصطلاحات فلسفی پرداخت و یک‌سری از لغات را وارد علم فلسفه کرد؛ مثلاً لغات ماهیت یکی از ابتکارات فارابی بود؛ اما تعدادی دیگر از لغات پیشنهادی او در تاریخ فکر چندان مورد توجه قرار نگرفت. کتاب الحروف فارابی یکی از برجسته‌ترین آثار در حوزه فلسفه زبان است.

از خلال مطالعه آثار وی این مطلب آشکار می‌شود که اگر شخصی دارای ذهن صافی باشد، الزاماً بیان او نیز واضح است؛ یعنی اگر مخاطب در فهم منظور فلسفی یک متفکر دچار مشکل شود، رد پای این مشکل را باید در ذهن متفکر جست‌وجو کرد؛ چراکه ذهن او دارای انسجام لازم برای القای مفاهیم فلسفی نبوده است؛ برای مثال فریدریش هگل، فیلسوف آلمانی همواره می‌گفت: «نوشته‌های من بر سه گونه است؛ تعدادی از آنها را من، خدا و تنها شاگردم می‌فهمیم؛ تعدادی از آنها را تنها من و خدا می‌فهمیم و تعدادی دیگر را فقط خدا می‌فهمد.» البته در اینجا در مقام تنقیص هگل نیستم و بحث من بر سر آن است که فیلسوف باید بتواند محتوای ذهنش را به‌صورت بسیار شفاف در اختیار مخاطب خود قرار دهد؛ این اصل مهم فلسفی، یکی از بیانات فارابی است که ذهن درست، بیان و کلام صریح، درست و شفاف می‌آفریند.

توجه فارابی به موسیقی یکی دیگر از ویژگی‌های خاص فضای اندیشه‌‌ای اوست. فارابی جزو موسیقی‌دانان بزرگ جهان اسلام است که هم نوازنده و هم نظریه‌پرداز موسیقی بود، همچون عبدالقادر مراغه‌ای. این حوزه یکی از ابعاد مغفول دانش فارابی است و سوگمندانه باید بگویم که در سراسر ایران هیچ متخصصی در این حوزه برای فهم و درک مطالب آثار موسیقیایی فارابی وجود ندارد. تنها شخصی که قادر به خوانش و درک نت‌های موسیقی فارابی بود، دکتر مهدی برکشلی بود که امروزه در این حوزه تخصصی، هیچ وارثی از او بر جای نمانده است. همین‌جا لازم می‌دانم تا از مخاطبان، علاقه‌مندان و متخصصان برای بازخوانی اندیشه‌ها و نظریات موسیقیایی فارابی دعوت کنم که این مهم جای کار بسیار دارد و مع‌الاسف همچنان مغفول مانده است.

ایکنا ـ سیر تطور و تکامل چیستی فلسفه را بیان کنید و نظر فارابی را در این خصوص شرح دهید.

فلسفه به دنبال یک پرسش آغاز شده است، با تحلیل عقلی راجع به این پرسش ادامه می‌یابد و محصول این تحلیل عقلی، فلسفه را خلق می‌کند. پیش از سقراط، فلسفه معنی خاصی داشت و آن کشف طبیعت بود؛ اما در زمان سقراط، پرسش از فلسفه، درباره وجود و چیستی انسان بود که این پرسش وثیق هم‌اکنون نیز مطرح است و همه ما به دنبال کشف چیستی انسان و بیان تعریفی از او هستیم. از نگاه سقراط تمام گزاره‌های فلسفی باید سبب ایجاد تغییری در ساختار زندگی و ساختار وجودی شود؛ اما شاگرد او، افلاطون دغدغه سیاست داشت و متوجه شد که انسان کامل سقراطی فقط در شرایط وجود مدینه فاضله تحقق می‌یابد و می‌تواند به کسب کمالات بپردازد؛ به همین دلیل فلسفه افلاطون دارای دو سویه بود؛ یک سو انسان و یک سو مدینه فاضله.

در ادامه، ارسطو به این پرسش پرداخت که فرض کنیم مدینه فاضله برای انسان تحقق یابد، حال انسان چگونه در این مدینه به کسب کمالات بپردازد؟ چراکه شاهد آن هستیم که انسان‌هایی با وجود قرار گرفتن در مدینه فاضله، موفق به کسب کمالات نمی‌شوند. ارسطو فضای حاکم بر فلسفه را متوجه عنصری به نام عقلانیت کرد و معتقد بود انسان در صورت عاقل بودن، می‌تواند در مدینه فاضله به اعتلا و استعلای خود بپردازد.

اما نکته قابل توجهی که فلاسفه اسلامی به این نظریات افزودند، پاسخ به این سؤال بود که جسم انسان چه مدخلیتی در مدینه فاضله دارد؟ آیا تربیت جسمی در توسعه عقلانیت، نقش قابل توجهی دارد؟ پشتوانه طرح این سؤال در احادیث منقول از معصومین(ع) و گفتمان «من عرفه نفسه، فقد عرفه ربه» بود. فلاسفه اسلامی معتقد بودند که برای شناسایی انسان باید از شناسایی جسم او شروع کرد. درست به همین دلیل است که تمام فیلسوفان اسلامی، طبیب هم بوده‌اند؛ یعنی از منظر فیلسوفان اسلامی، انسان‌شناسی از شناختن نفس شروع نمی‌شود، بلکه از شناخت جسم آغاز می‌شود؛ درواقع شناخت جسم انسان، مقدمه‌ای برای شناسایی ساحت‌های وجودی دیگر اوست که یکی از این ساحت‌ها عقل است.

متأسفانه قسمتی از تعریفی که ارسطو از انسان بیان می‌کند، در طول تاریخ ناپدید شده و به دست ما نرسیده است. ارسطو انسان را حیوان ناطق تعریف کرده؛ اما این تعریف، بیانی ناقص است؛ چراکه می‌دانیم ارسطو فلسفه را به دو بخش تقسیم می‌کند؛ فلسفه عملی و نظری. انسان در حوزه نظری، از منظر وی حیوان ناطق است؛ اما انسان در حوزه عملی چیست و ارسطو چه تعریفی برای آن بیان کرده است؟ هر چند پرداختن به حوزه عملی فلسفه در آثار ارسطو موجود بوده، ولی کمرنگ و محدود است. ارسطو انسان را در حوزه فلسفه عملی چنین تعریف می‌کند که انسان حیوانی است مدنی بالطبع؛ اما فارابی توانست مفصل‌تر به این حوزه بپردازد و سطح این بحث را ارتقا دهد.

ایکنا ـ مدنی بالطبع بودن انسان به چه معناست؟

در فلسفه، بخش مربوط به مدنیت انسان همواره مورد غفلت قرار گرفته، فلسفه در حوزه نظری و عقلانیت محدود شده و عملاً پس از فارابی این بخش فلسفه هیچ‌گاه مورد توجه قرار نگرفته است. فیلسوفان فراموش کردند که اگر مدینه فاضله‌ای وجود نداشته باشد، انسان کامل شکل نمی‌گیرد و فیلسوفی ظهور نمی‌کند. برای همین است که در تاریخ فلسفه، فیلسوفان قرون وسطایی مسیحیت و فیلسوفان اسلامی، کارآمد نبودند؛ اما فارابی به‌مثابه یک پیشکسوت در حوزه مدنیت دقیقاً به رفع این معضل پرداخته است.

عبارت مدنی بالطبع از دو واژه مدنی و بالطبع تشکیل شده است. طبع در این عبارت به معنی هیئتی است که به‌واسطه آن یک نوع کامل پدید می‌آید؛ مثلاً آتش به طبع گرم است و اگر آتشی در جهان خارج، گرم نبود، آتش نیست؛ چون طبیعت آتش اقتضا می‌کند که گرم باشد. راجع به عبارت مدنی بالطبع، فلاسفه اسلامی تعابیر و نظریه‌های مختلفی بیان کرده‌اند که می‌توان آنها را در چهار گروه گنجانید. تعبیر نخست فلاسفه از این عبارت این است که سرشت انسان به‌گونه‌ای است که باید در مدینه زیست کند و تعبیر فارابی نیز همین است. تعبیر دوم این است که انسان به اضطرار برای زیست مطلوب به مدینه روی می‌آورد و انسان مستخدم بالطبع است. تعبیر سوم این است که مدنیت امری انتخابی است و انسان می‌تواند انتخاب کند که در مدینه بماند یا نماند و نظریه چهارم این است که انسان متمایل به مدینه است، نه اینکه حقیقتاً تصمیم به ماندن در مدینه داشته باشد.

ایکنا ـ فارابی الزامات و ضروریات این مدینه را چه می‌داند؟

فارابی درباره چگونگی ماندن در مدینه نظریاتی دارد و به تعبیر امروزی، نحوه شهروند مدینه بودن را تبیین کرده است. او این سؤالات را مطرح می‌کند و به بیان پاسخ آنها می‌پردازد: آیا برای زندگی در این مدینه به تربیتی مستقل نیاز است؟ انسان‌ها برای زیست در مدینه تربیت می‌شوند یا در داخل مدینه بزرگ می‌شوند؟

پاسخ فارابی به این سؤالات منفی است؛ یعنی او معتقد است بسیاری از کسانی که در مدینه زندگی می‌کنند، شهروند آن محسوب نمی‌شوند. فارابی شهروند حقیقی را برحسب میزان و نوع مشارکت اجتماعی افراد مشخص می‌کند. او می‌گوید در گام اول باید قبول کنیم که انسان مدنی بالطبع است. گام دوم این است که ما به مدینه نیاز داریم و باید هستی‌شناسی مدینه را مورد واکاوی قرار دهیم. فارابی معتقد است که مدینه دو بخش و دو مقوم دارد. مقوم اول مدینه، تأمین نیازهاست؛ یعنی نیازهای انسان شهروند مدینه باید در مدینه برطرف شود. از نگاه فارابی، مدینه باید توان تأمین سه نوع نیاز را برای هر انسان داشته باشد؛ درواقع نیاز به تأمین غذا، نیازهای جنسی و امنیت از وظایف اصلی مدینه است.

گام دوم در تأسیس مدینه، مدنظر قرار دادن دو ساختار حکمرانی و داخلی در مدینه است. فارابی معتقد بود که برای اداره مدینه فاضله به زبان امروزی، پنج وزارتخانه نیاز است؛ وزارتخانه‌های علمی، فرهنگی، سنجش و آمار که از نظر او شامل طایفه‌های حسابداران، آمارچیان، مهندسان و پزشکان می‌شود. فارابی معتقد است پزشک و مهندس هر شهر باید با توجه به موقعیت جغرافیایی و مکانی خود اقدام به کار کند و مثلاً باید شیوه درمان پزشک اصفهانی با شیوه درمان پزشک تهرانی متفاوت باشد. همچنین پزشک هر ناحیه موظف است بیماری‌هایی را که در هر منطقه شیوع خواهد یافت، پیش‌بینی کند. مفهوم پزشک و مهندس از منظر فارابی با مفهوم کنونی آنها فاصله بسیاری دارد.

وزارتخانه چهارم، اقتصاد است. اموال یک مدینه از طریق این وزارتخانه تأمین می‌شود و همه پیشه‌وران عضوی از آن هستند. وزارتخانه پنجم مربوط به قوای نظامی است که یک بخش آنها متکفل مسائل داخلی بوده که همان نیروی انتظامی کنونی است و بخش دیگر آنها متکفل مسائل خارجی که از آن می‌توان به ارتش تعبیر کرد.

فارابی می‌گوید حق این است که هر یک از افراد جامعه متعلق به یکی از این پنج گروه باشند؛ اما خود او اذعان می‌کند که متأسفانه در هر جامعه‌ای، انسان‌هایی وجود دارند که برای کار در هیچ کدام از این وزارتخانه‌ها مناسب نیستند.

الهه‌سادات بدیع‌زادگان

انتهای پیام
captcha