حامد زارع، روزنامهنگار در یادداشتی که به انگیزه رحلت دکتر کریم مجتهدی در اختیار ایکنا قرار داده است، نوشته است:
پائیز 89 در بنیاد فرهنگ ایران (پژوهشگاه کنونی) برای نخستین بار دکتر کریم مجتهدی را دیدم. گمانم به خاطر مصاحبهای درباره هانری کربن و سهروردی که بعدا در مهرنامه منتشر شد قرار گذاشته بودیم. در باب بزرگان باید با احتیاط سخن گفت. دکتر کریم مجتهدی خصایل خاصی داشت و آدابی که کاربرد آن در مصاحبه و موانسه غریب بود. اهل مصاحفه نبود و اگر این را نمیدانستید و دستتان را برای سلام و ادب جلو میبردید، دستش را پس میکشید. لبخندهای انگشتشماری بر چهرهاش مینشست و چندان اهل احوالپرسی و حاشیهروی نبود.
در دیدار اول هنوز روی صندلی جاگیر نشده بودم گفت سؤالاتت را بپرس! من هم اطاعت کردم و مصاحبه را آغاز؛ پرسشها را یکی یکی به میام نهادم. گاهی پرسشها را نمیشنید (نمیخواست بشنود) گاهی نیز میشنید اما توجهی نشان نمیداد. پاسخی که به پرسشها میداد، سخن خودش نبود. سخنی بود که از مطالعه و ترجمه و تجربه به آن دست یافته بود. عامدا خود را پس پشت انبوهی از ترجمه و تجربه پنهان میکرد تا از خلوصی که در آنها یافته بود نکاهیده باشد. به همین خاطر هم اهل میدانداری نبود، خودش را بزرگتر از که چیزی بود جلوه نمیداد. نظریهپرداز نبود، خودش را هم نظریهپرداز نمیدانست.
اهل پژوهش بود، اما اهل اجتهاد نبود، کتابهایش قابل بهرهبرداری اما قابل نگهداری (رجوع چندباره) نبودند. اگر استثنا «آشنایی ایرانیان با فلسفههای جدید غرب» را نادیده بگیریم، بیشتر آثارش ترجمهمحور بود. حتی تألیفاتش بوی تند ترجمه داشت و به جای استنباط، سرشار از اقتباس بود. البته که این اقتباس کاری علمی بود و نباید با انتحال کاسبهای کنونی قیاس گرفت.
هیچوقت تن به زندگی زناشویی نداد و تنها زیست. رفتارش به گونهای بود که انگار چیزهای کمی بودند که برایش اهمیت داشته باشند. اما این را میشد از رفتارش خواند که با درس و دانشگاه وصلت کرده است. دانشگاه و پژوهشگاه یگانه خانهاش بود. بیرون از آن قرار نداشت. چیزی که همه عمرش با آن گذشت، مطالعه و تعلیم فلسفه بود. معلم سختگیر گروه فلسفه دانشگاه تهران و سپس پژوهشگاه بود.
در دوره ما که مهدوی و جلیلی و مجتبوی در کار نبودند، او تجسم آن نسل خاص گروه فلسفه دانشکده ادبیات بود. خودش نیز بسیار میپسندید که با مهدوی قیاس شود. چه اینکه مشهور است عادت عدم مصافحه را از او یاد گرفته بود. دکتر مجتهدی در یک سال اخیر خانهنشین و در چند ماه اخیر بستری بود و به سختی جان داد. متولد 1309 بود و سالم زیست و عمر درازی داشت و حد اعلا بهره را از عمرش برد. بیشترش را مهمان سفره فلسفه بود و آثاری به وجود آورد که هر نظری درباره اهمیت آنها داشته باشیم، نمیتوانیم نسبت به اهتمام او به درس و دانشگاه بیتفاوت باشیم و آن را ناچیز بدانیم.
از شماره نخست تا شماره دهم مهرنامه با هم همکاریهایی داشتیم و مرا به حضور میپذیرفت و تلفنی هم پذیرای صحبت بود. اما پس از انتشار نقد دکتر جواد طباطبایی بر کتاب «افکار هگل» در شماره دهم رنجید و با من و مهرنامه قطع همکاری کرد. عنوان آن نقد این بود: «فلسفه هگل؛ خرما بر نخل» اکنون پس از درگذشت هر دو استاد، دست ما کوتاهتر از هر زمان دیگری شده است.
روانشان مینوی باد.
انتهای پیام