یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور! مادر و پدر 38 سال را چشم انتظار فرزند سپری کردند و در نهایت در غم فراق پاره تن رهسپار جایگاه ابدی شدند تا روحشان به دیدار پسر نایل شود و در غروب 24 مهرماه 1399 مادرها و پدرها آغوش خود را برای بازگشت فرزند شجاع دیار غواصان دریادل گشودند و همه شهر پر از عطر شهید است.
مسعود منتجبی 17 ساله و دانشآموز سال سوم اقتصاد بود که صدای طبل جنگ و سودای ناآرامی در وطن آرام و قرار از وجودش ربود و اندیشهای والا مثل آزادی و آزادگی، انسانیت و انساندوستی، وطن وطنپرستی و پاکی و پاکدستی او را از درس و مدرسه رها کرد و به جبهههای حق علیه باطل کشاند و در 17 اردیبهشت سال 61 و در سن 18 سالگی افتخار شهادت را بر سینه نشاند و در همیشه تاریخ ابدی شد.
شهید مسعود منتجبی در عملیات بیتالمقدس در شلمچه به مقام شهادت نایل شد و پیکر مطهر او 38 سال دور از وطن بود که با تلاش گروههای تفحص در مناطق مینگذاری شده، سرانجام این سرباز وطن نیز در 24 مهرماه امسال به آغوش خانواده بازگشت و با وجود شیوع کرونا و محدودیتهای تجمعی، با رعایت موازین بهداشتی دل یک شهر به نور وجودش روشن شد و باز هم صلابت این بزرگمردان را به رخ جهان کشید.
نجمه منتجبی، خواهر این شهید والامقام در گفتوگو با ایکنا از زنجان، از خاطرات اعزام برادرش و سالهای چشمانتظاری سخن به میان میآورد و میگوید: در دوران جنگ من دانشآموز راهنمایی بودم و برادرم مسعود سال سوم اقتصاد در دبیرستان شریعتی تحصیل میکرد. چند روزی بود با دوستانش قول و قرار میگذاشتند که خانوادهها را راضی کنند و به جبهه بروند در نهایت با وجود اینکه سن کمی داشت و دوریاش برای پدر و مادر سخت بود، خود را به جبهه رساند.
وی ادامه میدهد: مسعود دو سالی به جبهه رفتوآمد داشت و تا اینکه در سال 61 در عملیات بیتالمقدس در شلمچه که عملیات سخت و به جنگ تن به تن کشیده شده بود، به شهادت رسید و مفقودالجسد شد و تا کنون هیچ کسی خبری از او نداشت و از کانالهای مختلف پیگیری کردیم تا ببینیم که شهید یا مفقودالاثر شده و راه به جایی نبردیم و 38 سال انتظار او را کشیدیم تا اینکه یک هفته پیش گروه تفحص پیکر مطهر او را پیدا و کردند و از طریق آزمایش DNA جسد او را شناسایی کردند.
منتجبی از چشمانتظاری خانواده و پدر و مادر در فراق مسعود میگوید: نمیتوان از حس و حال 38 سال انتظار بگویم. تصور کنید انسان یک چیزی گم کند، چقدر مستاصل میشود و به دنبال آن میگردد؟ حالا اگر این گمکرده جگر گوشه و پاره تن انسان باشد این دلتنگی هزاران برابر میشود. پدرم زیاد احساسش را بروز نمیداد و خویشتنداری میکرد اما مادرم در این سالها همیشه منتظر و چشمانش گریان بود و فقط این موضوع که فرزندم را در راه خدا سپردم آرامش میکرد. پدر و مادرم 38 سال با دوری فرزند زندگی کردند و در مرداد امسال به فاصله یک هفته هر دو آسمانی شدند.
از مادر شهید مسعود منتجبی، مرحومه رشیده کاویان فرد نقل شده است: «مسعود شهید شده بود اما خبری از او نداشتیم، جسدش را پیدا نکرده بودند و بهعنوان مفقودالاثراعلام شده بود. هرکدام از همرزمانش که به دیدنمان میآمدند نحوه شهادت و یا اسیر شدنش را را طور دیگری تعریف میکردند.
از اینکه نمیدانستم مسعودم کجاست و چه بلایی سر او آمده دل آشوب و بلاتکلیف بودم. غم به دلم چنگ میزد و کاری از دست بر نمیآمد جز پناه بردن به خدا. خیلی بیتابی میکردم تا اینکه شبی او را در خواب دیدم.
پرسیدم: مسعود جان من دیگر جان به لب شدم. پس تو کجایی؟ چرا خبری از تو نیست؟
گفت: مادر من در آسمان هفتم هستم. نمیتوانید مرا پیدا کنید به دنبالم نگردید.
بعد از این خواب مطمئن شدم که مسعود شهید شده است.»
خواهر شهید به لحظهای که خبر پیدا شدن بردار را میشنود اشاره میکند و میافزاید: من 30 سال کارمند بنیاد شهید بودم و چنین اتفاقاتی را زیاد دیده بودم. حدودا یک هفته پیش از بنیاد با من تماس گرفتند که به آنجا بروم. خود را به دفتر اداره رساندم و اول با همکاران قدیمی خوش و بشی کردم و پرسیدم که موضوع از چه قرار است؟ گفتند: انشاالله خبر خیری است و به برادرت هم اطلاع بده که به اینجا بیاید.
وی ادامه میدهد: با برادرم به اتاق مدیرکل و معاونان بنیاد شهید رفتیم. وقتی خبر دادند که پیکر مسعود پیدا شده است من و بردارم به هم نگاه کردیم و برای لحظاتی سکوتی حاکم شد و در دل غوغایی داشتیم. نمیدانستیم خوشحال باشیم یا ناراحت و بیاختیار اشکی پر از شوق و پایان فراق چشمانمان را پر کرد و خدا را شاکریم که عزیزمان را به ما و دیار مردم شهیدپرور زنجان بازگرداند.
منتجبی تصریح میکند: بازگشت پیکر مطهر شهدا تلنگری برای همه ما و مسئولان است که بدانیم آنها با اخلاص از جان شیرین گذشتند و امروز دعای خیر خانواده شهدا پشت کسانی است که صادقانه به مردم خدمت میکنند و در مقابل مسئولانی که به چپاول کشور دست میزنند و راه را کج میورند، آگاه باشند که خانواده شهدا از آنها شاکی هستند و باید دین خود را به شهدا ادا کنند.
این خواهر شهید یادآور زمانی میشود که مسعود از جبهه برای مرخصی به خانه برگشته بود و پدر از او دعوت میکند تا به زیارت علیبن موسیالرضا بروند اما باز هم این سرباز وطن حماسهآفرنی در عملیاتها برای حفظ امنیت مردم را انتخاب میکند و در آستانه جوانی مشهد شهادت خویش را به مشهدی شدن در خراسان ترجیح میدهد و گلولههای خونبار دشمن را به جان میخرد تا آسایش امروز را به ارمغان آورد و میلیونها انسان را مدیون فداکاریاش کند.
امروز خاک خجل است از در آغوش کشیدن پیکر مطهر شهید مسعود منتجبی و خاک خود را حقیر میداند از این همه از خودگذشتگی و او آسمانی شد چون زمین برای عظمت وجودش کوچک بود و جایی والاتر از عالم ملکوت برای این روح ملکوتی نمیتوان جست.
انتهای پیام