19 شهریورماه سالروز درگذشت آیتالله سیدمحمود طالقانی، مفسر بزرگ قرآن کریم و از پیشگامان نواندیشی دینی و از فعالان سیاسی و اجتماعی در ایران معاصر، است. طالقانی از چهرههای مهم و تأثیرگذار تاریخ معاصر ایران قلمداد میشود که به دلیل برخورداری از ویژگیهای اخلاقی و فکری، محبوبیت خاصی بین مردم داشت که این محبوبیت بعد از گذشت چهل سال از درگذشت وی، همچنان وجود دارد. به همین دلیل از او به عنوان یک شخصیت اخلاقمدار، نواندیش و مردمباور یاد میشود. خبرنگار ایکنا در اصفهان در سالروز چهلمین سال درگذشت آیتالله طالقانی، گفتوگویی با «سید محمدمهدی جعفری»، استاد دانشگاه شیراز و قرآنپژوه، داشته است. محمدمهدی جعفری سالهای سال از نزدیک با آیتالله طالقانی ارتباط داشته و بخشی از آثار این روحانی برجسته از جمله تفسیر پرتوی از قرآن ایشان را جمعآوری و منتشر کرده است. وی همچنین به عنوان مشاور سیاسی در دفتر سیدمحمود طالقانی به انجام وظیفه مشغول بود و پس از پیروزی انقلاب، بیشتر به مصاحبههای تلویزیونی و رادیویی با مرحوم طالقانی پرداخت. متن این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
ایکنا – چطور شد که با آیتالله طالقانی آشنا شدید؟ این آشنایی از چه سالی آغاز شد؟
من در اواخر دهه 1330، در شیراز دانشجو بودم و در سال 1338، انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شیراز را با کمک دوستانم تأسیس کردم و در این انجمن با آثار و کتابهای آیتالله طالقانی و ... آشنا شدم. در سال 1340 که سال آخر دانشگاه را میگذراندم، نهضت آزادی در تهران تأسیس شد و عدهای از ما به عنوان اعضای انجمن اسلامی دانشجویان عضو آن شدیم. همان سال، من به همراه چند نفر از دوستانم به تهران آمدم و به دعوت مهندس بازرگان در کنگره «انجمنهای اسلامی ایران» شرکت کردم. من نخستین بار در آن کنگره با ایشان آشنا شدم. بعداً مطلع شدم که ایشان شبهای جمعه در مسجد هدایت تفسیر قرآن دارند و من نیز در این جلسات شرکت میکردم.
من همان سال برای ادامه تحصیل در تهران ماندم و مرتباً در جلسات ایشان شرکت میکردم و به مناسبتهای مختلف به خدمت ایشان میرفتم. در بهمن سال 1341 که شاه میخواست رفراندومی با عنوان انقلاب سفید برگزار کند، عده زیادی از سران جبهه ملی، نهضت آزادی و دانشجویان دانشگاه تهران را به زندان انداخت که یکی از این افراد آیتالله طالقانی بود. من را نیز که به عنوان دانشجویان نهضت در حال فعالیت بودم، در اول خرداد 1342 به زندان انداختند و به عنوان متهم ردیف هشتم محاکمه شدم، بعد به زندان رفتم و 4 سال در زندان کنار مرحوم طالقانی بودم. در زندان بیشتر خدمت آیتالله طالقانی بودم و آشنایی ما از آن زمان آغاز شد و تا آخرعمر ایشان نیز ادامه داشت.
ایکنا - در اولین روزهای آشنایی با آیتالله طالقانی چه وجوهی از شخصیت ایشان برای شما قابل توجه بود؟
من از شیراز آمده بودم و با اوضاع تهران آشنایی چندانی نداشتم، ولی پای منبرهای ایشان مینشستم و با ایشان صحبت میکردم. در همان زمان من متوجه شدم ایشان جاذبهای دارد که همه دانشجویان بدون هیچ فاصله و احساس خجالت با ایشان صحبت میکنند و ایشان هم پدرانه همه را فرزند خود میدانست. با اینکه من یک دانشجوی تازهوارد بودم، اما ایشان به من لطف و محبت یکسانی با دیگران داشت. این اخلاق سخت مرا تحت تأثیر قرار داد، گویی ایشان پدری است که یکی از فرزندان خود را به تازگی ملاقات کرده است.
ایکنا - در زندان با توجه به اینکه گروههای زیادی از جریانهای مختلف سیاسی حضور داشتند، آیتالله طالقانی چه نقشی داشتند؟ یعنی نوع رفتار و مواجهه ایشان در زندان با گروههای مختلف فکری چگونه بود؟
ایشان با وجود اینکه یک روحانی بودند، هیچ شخصی در زندان، اعم از مسلمان، ملی یا مارکسیست را جدا از خودش نمیدانست. ایشان با دانشجویان جبهه ملی آشنا بودند و بعدها با افرادی که از حزب توده و مارکسیست بودند و یا حتی کسانی که عضو مرام و مسلک خاصی نبودند، پدرانه رفتار میکرد. مسئله مذهب و مرام اصلاً برای ایشان مطرح نبود و نسبت به کسی که با رژیم دیکتاتوری و ظالم مبارزه کرده احساسی مشابه داشت. برای ایشان همه انسانهای پاکی بودند که در مبارزه با ظلم به زندان افتادهاند. ایشان مخصوصاً تحقیق میکرد تا بفهمد شخصی که به زندان افتاده چه کمبود و گرفتاری دارد و تا حدی که توان داشت برای رفع گرفتاری آن شخص میکوشید.
ایشان با وجود اینکه یک روحانی بودند، هیچ شخصی در زندان، اعم از مسلمان، ملی یا مارکسیست را جدا از خودش نمیدانست. ایشان با دانشجویان جبهه ملی آشنا بودند و بعدها با افرادی که از حزب توده و مارکسیست بودند و یا حتی کسانی که عضو مرام و مسلک خاصی نبودند، پدرانه رفتار میکرد. مسئله مذهب و مرام اصلا برای ایشان مطرح نبود و نسبت به کسی که با رژیم دیکتاتوری و ظالم مبارزه کرده احساسی مشابه داشت
ایکنا - روند شکلگیری درسهای پرتویی از قرآن و تفسیر قرآن ایشان در زندان چگونه بود؟ آیا این ایده از خود ایشان بود یا پیشنهاد دوستان؟ کم و کیف این جلسات در زندان چگونه بود؟
آیتالله طالقانی زمانی که حوزه را ترک کرد، چون میدید که قرآن به صورت عملی در حوزه جایگاهی ندارد، از سال 1318 که به تهران آمد قرآن را به عنوان راهنمای عمل به صحنه اجتماع آورد و پس از شهریور 20 که فضای سیاسی نسبتاً بازی فراهم شد، مدتی در جلسات و مسجد منشورالسلطان برنامههایی داشت تا اینکه از سال 1327 در مسجد هدایت که مقبره هدایت نیز بود، تفسیر قرآن را ادامه داد. اما این تفسیر متأسفانه ضبط یا نوشته نمیشد. تا اینکه در سال 1342 که ما در زندان شماره 4 قصر بودیم و دیدیم که جلد دوم کتاب «پرتویی از قرآن» منتشر شد. معلوم شد که ایشان کمی قبل از زندان و بعد در خود زندان، این یادداشتها را جمعآوری کرده و به چاپ رسانده بود. وقتی قرار شد ایشان را محاکمه کنند، در مهرماه 1342 ایشان را به زندان شماره 4 قصر که ما هم آنجا بودیم منتقل کردند و ما از ایشان خواهش کردیم که تفسیر را ادامه دهند. ایشان همیشه در هنگام سخنرانی آیهای از قرآن را مطرح میکرد و در زندان هم گفت که چون سورههای جزء 30 قرآن آغاز بعثت را نشان میدهد و شرایط امروز ما هم شبیه به آن است، به جای ادامه جزء اول قرآن، من از جزء 30 شروع میکنم. در ابتدای کار تعدادمان کم بود. یادم هست مرحوم بازرگان، مرحوم سحابی و شیبانی پایه ثابت این جلسات بودند، اما رفته رفته تعدادمان زیاد شد و افرادی مانند محمدجواد حجتی کرمانی، مروارید، شجونی و... هم به جمع ما پیوستند. حتی از جمعیت سوسیالیستهای نهضت ملی ایران هم افرادی مانند منوچهر صفا و عاقلیزاده پای تفسیر ایشان نشستند و گاهی هم بحثهایی در میگرفت، چرا که ایشان ضمن تفسیر، برخی از مفسران مانند علامه طباطبایی را نقد میکرد و بحثی آزادانه به وجود میآمد. من هم در آن میان صحبتهای ایشان را سریع مینوشتم و پس از پایان جلسه به ایشان میدادم تا تصحیح و تکمیل کنند. پس از آن ما به تدریج این نوشتهها را به بیرون از زندان فرستادیم.
وقتی ایشان در آبان 1346 از زندان آزاد شد، همه نوشتهها را از انتشارات گرفت و باز هم تصحیح کردند و در نهایت به چاپ رساندند. بعد از زندان هم با اینکه ایشان شناخته شده و ممنوعالمنبر بودند، اما باز هم کار را ادامه دادند و سوره آل عمران و 22 آیه اول سوره نسا را در تبعید تفسیر کردند. در آذرماه سال 1354 ایشان به من گفتند که سوره آل عمران و 22 آیه اول سوره نسا را نوشته و یک نسخه را به من دادند تا اگر فرصتی شد، آن را چاپ و منتشر کنم. یک هفته پس از این صحبت، ایشان را دستگیر کردند و من نوشتههای ایشان را از همسرشان گرفتم. من در حال تصحیح و پاکنویسی نوشتههای ایشان بودم که خبر رسید ایشان در زندان اوین زندانی است و تنها اجازه ملاقات با خانواده را دارد. خانواده طالقانی در ملاقات با ایشان یادداشتی برای من آوردند که ایشان در آن برخی از آیات سورهآل عمران و سوره نسا را مجدداً تفسیر کرده و برای من فرستاده بود. من اینها را با هم تلفیق کردم و به چاپ رساندم. ایشان در سال 1357 از زندان آزاد شد و وقتی نوشتههای تصحیح شده من را دید گفت که اینها دیگر نوشته من نیست و تو مطالبی از خودت را نیز به اینها اضافه کردهای، پس پایین نوشتهها نام خودت را به عنوان گردآورنده اضافه کن. پس من در جلد پنجم تفسیر ایشان که تفسیر آیات سوره آل عمران بود نوشتم: «درسهایی از قرآن، گردآوردنده: سیدمحمدمهدی جعفری» و به چاپ رساندم. اما من جلد ششم تفسیر ایشان را که آیات سوره نسا بود و پس از فوت ایشان به چاپ رسید تلفیق نکردم و آنچه را که قبل از زندان نوشته و آنچه را که در زندان اوین نوشته بودند عینا در کنار هم چاپ کردم. در مجموعه آثار هم که تا کنون 8 جلد آن آماده شده، ترتیب به همین شکل است. البته در این مجموعه مستندسازی و ویراستاری خوبی هم صورت گرفته است.
ایکنا - شخصیتهای مهم فکری و سیاسی معمولاً دورههای مختلفی را به لحاظ تجربه و اندیشه سپری میکنند و شاید در هر دهه، تغییرات شگرفی در اندیشه و منش آنها ایجاد میشود. آیا چنین چیزی هم برای مرحوم طالقانی صدق میکرد که براساس آن بگوییم طالقانی دهه 20 یا طالقانی دهه 50؟
من با طالقانی دهه 40 و 50 در زندان و بیرون زندان از نزدیک آشنا بودم، ولی با طالقانی دهه 20 و 30 نیز از طریق آثار ایشان و خاطرات اطرافیان آشنایی پیدا کردم. در سال 1318 ایشان از قم به تهران رفته بودند و در صحنه زندگی اجتماعی فعالیت داشتند، هم تفسیر قرآن میکردند و هم تفسیر نهجالبلاغه، و با دیکتاتوری رضاخان نیز مبارزه میکردند. ایشان آنجا هم در دفاع از مظلوم و مردم فعال بودند و پس از شهریور 1320 و برکناری رضاشاه، ایشان مجمعی تأسیس میکند و نشریهای به نام «دانشآموز» به چاپ میرساند و با بازرگان و سحابی آشنا شده و به طرفداری از دکتر مصدق و ملی شدن صنعت نفت در نهضت ملی شرکت میکند و همزمان با آیتالله کاشانی و دیگران نیز آشنا میشود. ایشان در همان زمان بسیار کوشش میکرد که میان گروههای مختلف روابطی برقرار کند و اجازه ندهند میان مبارزان و مردم اختلافی به وجود بیاید. ایشان در دهه 30 نیز همین رویه را ادامه داد.
در همه این مدت ایشان در جذب و اتحاد مردم و مبارزین تلاش میکرد. ایشان در اواخر عمر و پس از انقلاب اسلامی نیز تلاشهای زیادی در جهت وحدت گروههای مختلف انجام داد. ایشان همانطور از نواب صفوی و فدائیان اسلام حمایت میکرد که از نهضت ملی و گروههای دیگر.
ایکنا - در آن زمان در جبهه ملی شخصیتها و چهرههای شناختهشده زیادی وجود داشتند. در این میان نظرات و دیدگاههای آیتالله طالقانی چقدر مورد توجه قرار میگرفت؟ یعنی ایشان چه نقشی در جبهه ملی داشتند؟ آیا ایشان صرفاً عضو این جبهه بودند یا به عنوان تصمیمگیرنده و سیاستگذار ایفای نقش میکردند؟
من از جبهه ملی اطلاع زیادی ندارم، چراکه ایشان در جبهه ملی اول که از سال 1327 تا 1332 تشکیل شد، عضویت نداشت و بعد از 28 مرداد در نهضت مقاومت ملی عضو شد. بعد از کودتای 28 مرداد عدهای هم ملی و هم مذهبی شامل مهندس بازرگان، دکتر سحابی، آیتالله زنجانی، حصیبی و خلیلی این نهضت را تأسیس کردند. در این نهضت آیتالله طالقانی چندین بار دستگیر شده و به زندان میافتد. در سال 1339 جبهه ملی دوم تشکیل میشود که باز هم ایشان در این جبهه عضویت دارد. در سال 1340 چون جبهه ملی به احساسات مذهبی مردم توجهی ندارد، ایشان به اتفاق مهندس بازرگان و دکتر سحابی و چند نفر دیگر نهضت آزادی را تشکیل دادند. ایشان در جبهه ملی و در هیچ جای دیگر برای خودش امتیازی قائل نبود و خودش را جدا از دیگران نمیدانست. ایشان مانند دیگران در مسائل سیاسی و غیره اظهار نظر میکرد، یعنی یک رای داشت و ممکن بود با نظرش نیز مخالفت شود، اما ایشان تابع نظر اکثریت بود. در کنگره نهضت ملی که در سال 1341 تشکیل شد 36 نفر به عنوان شورای مرکزی انتخاب شدند که ایشان هم با رای بالایی انتخاب شدند. البته پس از چند ماه قضیه رفراندوم و انقلاب سفید پیش آمد و به زندان افتادند. در زندان هم ایشان هیچ امتیازی برای خود قائل نبود و مانند دیگران رفتار میکرد.
ایکنا - آیتالله طالقانی چقدر تحت تأثیر اندیشه و منش شخصیتهای فکری و سیاسی آن دوره از جمله مهندس بازرگان بود و اینکه بازرگان نیز چقدر تحت تأثیر ایشان بود؟
در واقع هردو. مهندس بازرگان بارها میگفت که یکی از امتیازات بزرگ آیتالله طالقانی این بود که وقتی صفت خوبی در کسی میدید تحت تاثیر آن قرار میگرفت و یا وقتی ما با استدلال چیزی به ایشان میگفتیم قبول میکرد و بر حرفش پافشاری بیدلیل نداشت. وی بارها تاکید کرد که ایشان به عنوان یک روحانی امتیازی برای خودش قائل نبود و ما هم تحت تأثیر درسهای قرآنی و اخلاق و رفتار ایشان قرار گرفتیم. بنابراین آنها هردو از یکدیگر تأثیر پذیرفتند.
ایشان پیوسته هشدار میداد که مبادا خودتان را بر دیگران ترجیح داده و نظرتان را بر دیگران تحمیل کنید. نباید فکر کنید شما میتوانید حاکمیت فردی داشته باشید، شاه رفته است، ولی شاهکهایی که در نفس ما وجود دارد ممکن است بر نفس ما حاکم شود. دغدغه ایشان این بود که مردم کنار گذاشته نشده و همواره مورد توجه قرار گیرند. به همین دلیل ایشان مسئله شوراها را مطرح کرد که مردم بدانند انقلاب کردهاند و سرنوشتشان در دست خودشان است و باید کار شورایی را پیش برده و جا بیندازیم تا کم کم همه بتوانند به صحنه اداره جامعه وارد شوند. لذا دغدغه و هدف ایشان حاکمیت مردم بود
در نقل قولی آمده است که باید به آیتالله طالقانی بگویند مهندس طالقانی و به مهندس بازرگان بگویند آیتالله بازرگان! این تعبیر از سران حزب توده در زندان بود. آیتالله طالقانی در زندان به همه افراد به یک چشم نگاه میکرد و مارکسیستها را نجس نمیدانست. به همین خاطر به ایشان مهندس طالقانی میگفتند.
ایکنا – آیتالله طالقانی به عنوان یک روحانی، چه نوع نگاه، انتظارات و انتقاداتی نسبت به روحانیت داشتند؟
مرحوم طالقانی از روحانیت و به طور کلی اهل تفکر انتقاد داشتند که اینها در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی آنگونه که شایسته است شرکت نمیکنند. به خصوص که ایشان هم در حوزه قم و هم در حوزه نجف مدتی حضور داشتند و با روحانیون تهران هم از نزدیک آشنا بودند و نظراتی انتقادی داشتند، اما اینگونه نبود که بخواهند خودش را از آنها جدا بدانند. البته بسیاری از روحانیون که اهل مبارزه سیاسی نبودند، از ایشان انتقاداتی داشتند و ایشان را آخوند سیاسی میدانستند و طردش کرده بودند، اما ایشان افراد را طرد نمیکرد، بلکه انتقاد میکرد. در جبهه ملی کسانی مانند آیتالله زنجانی حضور داشتند و ایشان با همه آنها رفتاری خوب، ولی انتقادآمیز داشت. اما همه افرادی که ایشان را میشناختند برایش احترام قائل بودند.
اما نقش مؤثر و پررنگ ایشان این بود که پلی میان روحانیت و دانشگاه برقرار کردند. ایشان پیوسته در میان دانشجویان و روشنفکران از امتیازات حوزه صحبت میکرد و در حوزه هم تا جایی که با مراجع و علمای بزرگ ارتباط داشت، از دانشگاه و خوبیهای آن سخن میگفت. ایشان در نزدیک کردن حوزه و دانشگاه نقش مؤثری داشت.
ایکنا - پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم شما با آیتالله طالقانی ارتباطی نزدیک داشتید. به نظر شما پس از انقلاب دغدغهها و دیدگاههای ایشان نسبت به مسئله انقلاب، جایگاه مردم و مشارکت و حاکمیت آنها در پیشبرد اهداف انقلاب چه بود؟
بزرگترین دغدغه ایشان در انقلاب اسلامی این بود که ما خودخواهی، خودپسندی و خودشیفتگی پیشه نکنیم تا در انقلاب اسلامی دستهبندیها و اختلافاتی به وجود نیاید. ایشان پیوسته هشدار میداد که مبادا خودتان را بر دیگران ترجیح داده و نظرتان را بر دیگران تحمیل کنید. نباید فکر کنید شما میتوانید حاکمیت فردی داشته باشید، شاه رفته است، ولی شاهکهایی که در نفس ما وجود دارد ممکن است بر نفس ما حاکم شود. دغدغه ایشان این بود که مردم کنار گذاشته نشده و همواره مورد توجه قرار گیرند. به همین دلیل ایشان مسئله شوراها را مطرح کرد که مردم بدانند انقلاب کردهاند و سرنوشتشان در دست خودشان است و باید کار شورایی را پیش برده و جا بیندازیم تا کمکم همه بتوانند به صحنه اداره جامعه وارد شوند. لذا دغدغه و هدف ایشان حاکمیت مردم بود، ایشان میخواست امکانات میان همه به صورت یکسان تقسیم شود و کسی خودش را برتر از دیگران نداند. ایشان تا پایان عمر به دنبال تأسیس جمهوری اسلامی شورایی بود تا همه در آن مشارکت داشته باشند.
ایکنا - امروزه دیدگاههای مختلفی از آیتالله طالقانی نقل میشود که تصویری عدالتخواه و آزادی طلب از ایشان ارائه میدهد. در نوشتههای اقتصادی ایشان نیز رگههایی از نگاه سوسیالیستی دیده میشود. شما به عنوان کسی که سالها با ایشان رابطه داشتید، آیا طالقانی را فردی لیبرال و یا فردی سوسیالیست میدانید و یا اصلا ایشان در این ذیل این تقسیم بندیها نمیگنجیدند؟
من چند سال پیش مقالهای در مجله «چشمانداز ایران» با عنوان «رویکرد سوسیال- دموکراسی آیتالله طالقانی» نوشتم که خیلیها هم از کلمه «سوسیالیستی» در این مقاله انتقاد کردند. ایشان از نظر اقتصادی کاملاً سوسیالیست به معنای «طرفدار عدالت اجتماعی» بود، نه به معنای ریشههای فکری سوسیالیست که از مارکسیسم یا ماتریالیسم گرفته شده است. منظور من همان عدالت اجتماعی اسلامی بود که ایشان نه بعد از پیروزی انقلاب، بلکه از همان اول عمر در آثارشان از آن یاد کردهاند. ایشان در دهه 30 «مالکیت در اسلام» را نوشتند و از نظر اقتصادی به عدالت اجتماعی معتقد بودند. ایشان اعتقاد داشتند که همه امکانات جامعه باید در اختیار عموم مردم قرار گیرد. اما اینکه روش اداره آن چگونه باشد به تجربه بشری بستگی دارد و در هر زمانی میتواند متفاوت باشد.
در نقل قولی آمده است که باید به آیتالله طالقانی بگویند مهندس طالقانی و به مهندس بازرگان بگویند آیتالله بازرگان! این تعبیر از سران حزب توده در زندان بود. آیتالله طالقانی در زندان به همه افراد به یک چشم نگاه میکرد و مارکسیستها را نجس نمیدانست. به همین خاطر به ایشان مهندس طالقانی میگفتند
در مسائل سیاسی نیز ایشان کاملا دموکرات بود و از حکومت مردم بر مردم طرفداری میکرد. ایشان آزادیخواه بود و این آزادی را نه برای خودش، بلکه برای همه میخواست. لیبرالیست یک مکتب است که در اروپا و در نتیجه یکسری مسائل اقتصادی به وجود آمد. ایشان در اقتصاد اصلاً لیبرال نبود، ولی در حکومت و سیاست، آزادیخواه و دموکرات بود و من عنوان «سوسیال- دموکراسی» را کاملا برازنده ایشان میدانم.
ایکنا - در واقع نوعی جمع نگاه سوسیالیستی و لیبرالیستی.
بله. سوسیالیستی در اقتصاد و لیبرالیستی یا دموکراسی در سیاست و حکومت.
ایکنا - آیتالله طالقانی در یک سخنرانی معروف میگوید «آنکه وعده آب و نان میدهد طرفدار مردم نیست، آنکه وعده آزادی میدهد، اوست که طرفدار بشر است» و در جاهای مختلف بیشتر روی بحث آزادی تاکید میکند. در لیبرالیسم هم اولویت بر آزادی است و آزادی مقدم بر عدالت تعریف میشود. آیا واقعا ایشان آزادی را مقدم بر عدالت میدانست یا عدالت را مقدم بر آزادی؟
ایشان هیچ کدام را مقدم بر دیگری نمیدانست، بلکه عدالت و آزادی را دو بال یک انسان یا یک حکومتی میدانست که با آن میتواند پرواز کند. ایشان نه آزادی را زیربنا و پایه عدالت میدانست و نه عدالت را زیربنا و پایه آزادی. در «پرتو قرآن» هم که اساس فکری و قرآنی ایشان است، به خوبی بیان کردهاند که اینها هردو باید کنار هم باشند و مانند دو بال، انسان را در جهت تعاملی پیش ببرند. ایشان معتقد بودند باید تعادلی میان عدالت و آزادی ایجاد شود تا جامعه به توسعه و پیشرفت برسد.
ایکنا - پس از انقلاب ایشان چه دغدغهها و حرفهایی را برای شما به صورت شخصی بیان میکردند؟
ایشان حتی در گفتههای خانوادگی و دوستانهاش هم همان مسائلی را که در اجتماع و به صورت عملی مطرح میکرد بیان میکرد. ایشان ما را مرتب نصیحت میکرد که با هم متحد باشیم، کسی را طرد نکنیم، به فکر مسائل مردم باشیم و وظایفمان را انجام دهیم. وقتی دولت موقت تضعیف شد و برخی از وزرا استعفا دادند، ایشان ما را جمع کرد و گفتند که الان باید دولت را تقویت کرد، شما باید به کمک آنها بروید. مرحوم سحابی، مرحوم حبیبی و بنده چون به عنوان مشاور سیاسی در خدمت ایشان بودیم، ایشان تاکید میکرد که شما نباید کار فردی انجام دهید، در خدمت مردم باشید، شرایط امروز اقتضا میکند که دولت را تقویت کنید. یعنی همه دغدغه و حرف ایشان همین بود که انقلاب را پیش برده و توطئهها را خنثی کنیم.
ایکنا - فکر میکنید اگر آیتالله طالقانی بیشتر زنده میماندند چه اتفاقاتی رخ میداد و چه اتفاقاتی رخ نمیداد؟
اگر ایشان همان رویه سالهای اول را ادامه میداد، همان کاری را میکرد که امام خمینی(ره) در اولین سالگرد درگذشت ایشان در موردش پیام دادند. ما در شهریور 59 میخواستیم مراسمی برای سالگرد ایشان بگیریم و امام خمینی(ره) پیامی فرستادند و فرمودند: «اگر طالقانی بود این تنشهایی که امروز بود پیش نمیآمد». طالقانی مطمئنا از اختلافات پیش آمده جلوگیری میکرد و نقشی توحیدی در ایجاد وحدت و جلوگیری از تنشها ایفا میکرد. ایشان در زمان حیاتش هم مدام از تنشها جلوگیری میکرد.
ایشان حتی در گفتههای خانوادگی و دوستانهاش هم همان مسائلی که در اجتماع و به صورت عملی مطرح میکرد را بیان میکرد. ایشان ما را مرتب نصیحت میکرد که با هم متحد باشیم، کسی را طرد نکنیم، به فکر مسائل مردم باشیم و وظایفمان را انجام دهیم
ایکنا - آیا امروز راه و منش طالقانی هنوز کاربرد دارد و یا تنها مربوط به دوره تاریخی خاص خودش است؟
ما تصمیم داریم در آبان ماه سال جاری، همایشی علمی- پژوهشی به مناسبت چهلمین سالگرد درگذشت ایشان تحت عنوان «طالقانی و زمانه ما» برگزار کنیم. از عنوان این همایش پیداست که منظور برگزار کنندگان این است که حرفها و اندیشههای آیتالله طالقانی برای همه زمانها کاربرد دارد. به خصوص امروزه که این همه بحران سیاسی، اقتصادی و فرهنگی وجود دارد، حرفها و رهنمودهای ایشان کاملا میتواند موثر باشد.
ایشان به علت نفوذی که در همه گروههای سیاسی مسلمان و غیر مسلمان و حاکمان و مدیران داشت میتوانست جلوی تنشها را بگیرد. ایشان برای همه پدر بود و حتی گروههای منحرف را فرزندان بیماری میدانست که باید با آنها به صورتی انسانی و درست رفتار شود تا به طرف خانواده و اجتماع بازگردند.
آن اوایل که ایشان در سال 57 تازه از زندان آزاد شده بودند روزی در یک جلسه خصوصی گفت سران و اعضای جبهه ملی باید با هم کار کنند. در آن شرایط هنوز انقلاب پیروز نشده بود. من گفتم وقتی شما در زندان بودید مهندس بازرگان تلاش زیادی کرد تا با جبهه ملی کار مشترکی انجام دهد. ولی آنها نپذیرفتند. شما هم خیلی تلاش نکنید. قبل از اینکه ایشان به زندان بیفتد من ریش نداشتم، اما وقتی از زندان آزاد شد من به مناسبت درگذشت دکتر شریعتی ریش گذاشته بودم. ایشان با عصبانیت به من گفت: تو که دیگر ریشت بلند شده، چرا این حرف را میزنی؟ یعنی ایشان پدرانه و جدی میگفت که هیچ گاه از وحدت افراد ناامید نشوید.
انتهای پیام