تنزیل قرآن از سنخ «تجلی» است/ تفاوت مشیت تشریعی و تکوینی
کد خبر: 3848826
تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۵۱
آیت‌الله جوادی آملی بیان کرد:

تنزیل قرآن از سنخ «تجلی» است/ تفاوت مشیت تشریعی و تکوینی

گروه حوزه‌های علمیه ـ آیت‌الله جوادی آملی ضمن تأکید بر اینکه تنزیل قرآن از سنخ تجلّی است و نه تجافی، تصریح کرد: نزول قرآن از سنخ آویختن حبل از بالاست. حبل متین را از بالا نازل می‌‏کنند به پایین.

به گزارش ایکنا؛ دهمین جلسه درس تفسیر آیت‌الله جوادی آملی در سال جدید تحصیلی، روز گذشته، 16 مهرماه، با محوریت تفسیر آیات 23 تا 31 سوره انسان برگزار شد. متن بیانات بدین شرح است:

بخش پاياني سوره مبارکه «انسان» در مکه نازل شد. سياق آن هم نشان مي‏‌دهد که در مکه نازل شد. سوره‏‌هايي که در صدرش در مدينه ذيل در مکه يا بالعکس اين در قرآن سابقه دارد. صدرش به مناسبت آن سياقي که مربوط به نذر اهل بيت است يقيناً در مدينه نازل شده است. اجمال اين ذيل آن است که ما قرآني که عامل ثبات يک ملت است نازل کرديم ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا﴾ با تأکيد ﴿إِنَّا نَحْنُ﴾ يعني ما نازل کرديم. قبلاً هم ملاحظه فرموديد که تنزيل قرآن از سنخ تجلّي است و نه تجافي يعني از سنخ نازل کردن باران نيست از سنخ انداختن قطرات باران نيست از سنخ آويختن حبل از بالاست حبل متين را از بالا نازل مي‏‌کنند به پايين باران را هم نازل مي‏‌کنند.

باران را به نحو تجافي که در بالاست در پايين نيست در پايين هست در بالا نيست حبل متين را به نحو تجلي القا مي‏‌کنند به پايين مي‏‌فرستند که در بالا هست در بالا هست، در پايين هست در بالا هست در وسط هست در بالا هست اين جا خالي نمي‏‌کند در بخش‏‌هايي از سوره مبارکه «زخرف» گذشت که ﴿إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون﴾[1] و همين عربي مبين در نزد خدا ﴿وَ إِنَّهُ في‏ أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ﴾[2] بالايش عربي و عبري نيست بالايش علي حکيم است.

آنجا جاي زمان و زبان و امثال ذلک نيست دامنه‌‏اش عربي مبين است و وجود مبارک حضرت هم در دامنه عربي مبين را تلقّي مي‏کند هم در اوج «علي حکيم» را که ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ﴾[3] آن بالا علم لدنّي است علم لدنّي علمي در قبال فقه و اصول و فلسفه و کلام نيست همين علوم فقه و اصول و همين تفسير و کلام همين مطالب را وقتي از لدن و نزد خداي سبحان فرا بگيرند مي‏شود علم لدنّي البته اضافات و افاضات علم غيب را هم به همراه دارد آنجا مصون از سهو است مصون از نسيان است و مانند آن اما لفظي در کار نيست ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ﴾ پس در سوره «زخرف» فرمود دامنه‏اش عربي است بالايش ﴿لَدَيْنا﴾ است ﴿لَعَلِيٌّ حَكيمٌ﴾ است در بخش‏هاي ديگر فرمود تو هم عربي مبين را تلقي مي‏کني هم علي حکيم را، آنجا علم، علم لدنّي است غرض آن است که اگر فرمودند ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً﴾[4] براي اينکه قرآن را از بالا آويختند نه انداختند؛ نظير باران نيست که انزال او به نحو انداختن باشد بالايش «أَحَدُ طَرَفَيهِ بِيَدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالي»[5] است طرف ديگر به دست شماست ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً﴾ اعتصام به آن حبلي مشکل‏گشاست که به يک جاي بلندي بسته باشد وگرنه طنابي که در گوشه مغازه افتاده اعتصام به آن اثري ندارد او مشکل خودش را حل نمي‏کند چه رسد به مشکل معتصِم را.

وقتي اعتصام سودآور است که اين حبل به جاي بلند بسته باشد فرمود اين قرآن که حبل متين است به جاي بلند که عروه وثقايي است که ﴿لاَ انْفِصامَ لَها﴾ بسته است شما به اين حبل، اعتصام بکنيد چنين حبلي را مي‏فرمايد ما نازل کرديم تو با اين قرآن باش با مطالب اين قرآن باش و بيگانه چه عاصم چه کفور چه معصيت صغيره چه معصيت کبيره آنها را به حساب نياور ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزيلاً ٭ فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ﴾ در برابر دستور ذات اقدس الهي صابر محض باش و هيچ کسي که بيراهه مي‏رود يا راه کسي را مي‏بندد چه معصيت صغيره چه معصيت کبيره پيروي نکن ﴿وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً﴾.

وقتي اهل بيت عِدل قرآن باشند هر وصفي که ذات اقدس الهي براي قرآن کريم بفرمايد براي اينها هم صادق است اينها که بيگانه نيستند جدا که نيستند؛ اما حرف‏هاي اينها باشد عِدل قرآن است بيگانه که نيست ﴿فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً ٭ وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصيلاً﴾ اسم خدا را به ياد بياور! مستحضريد که اين اسم‏ها يک سلسله عبادت‏هاي لفظي است ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الأعْلَي﴾[6] اسم خدا را تسبيح بکن اما آنچه اساس کار است اين است که اين اسماء، اسماء الاسماء هستند اينکه مي‏گويند فلان امام مظهر اسم اعظم است يا با فلان اسم ذات اقدس الهي فلان کار را انجام داد تخت بوالقيس را از راه دور آورد و مانند آن يا فلان امام با اسم اعظم مرده‌‏اي را زنده کرد اسم اعظم لفظ نيست که با اين لفظ بشود مرده را زنده کرد مفهوم اين لفظ نيست که با مفهوم ذهني بشود يک مرده‌‏اي را زنده کرد حقيقت خارجي است که اين اسماءُ الاسماء آن را نشان مي‏‌دهد اين الفاظ، اسماء آن مفاهيم است آن مفاهيم اسماء آن حقايق است آن حقيقت نزد اهل بيت(عليهم السلام) و مانند آن است با او مرده زنده مي ‏شود با او تخت از جايي به جايي آورده مي‏شود با او معجزات انجام مي‏شود با آن نام ذات مقدس حضرت استوار خواهد بود در برابر همه خطرات مي‏تواند مقاوم باشد

﴿وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ﴾ منتها در شامگاه و بامداد يک وقت است که مي‏گويند صبح و شام يعني دو طرف روز، اول روز به نام خدا تا روز تأمين بشود اول شب به نام خدا تا شب تأمين بشود يک وقت است که صبح و شام کنايه از دوام است يعني هيچ لحظه‏اي از نام خدا و ياد خدا غفلت نکنيد ﴿وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصيلاً﴾ نام خدا بر لب و ياد خدا در دل چه صبح چه شام چه بينهما بعد فرمود ﴿وَ مِنَ اللَّيْلِ﴾ از اين ﴿وَ مِنَ اللَّيْلِ﴾ معلوم مي‏شود که ﴿وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصيلاً﴾ يعني صبح و شام يعني تمام مدت اما آنجا که با «مِن» تبعيض ذکر شده است براي اينکه ليل يک مقداري بايد استراحت کرد در بخش‏هاي ديگر فرمود که ﴿تَقُومُ أَدْنى‏ مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ﴾ و مانند آن لذا با «مِن» تبعيض ذکر مي‏کند فرمود ﴿وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ﴾ براي خدا ﴿وَ سَبِّحْهُ لَيْلاً طَويلاً﴾ در آن آيات قبل فرمود که بخش حالا يا دو سوم يا بيشتر يا کمتر بيدار باش به ياد حق باشد چون ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قيلاً﴾ هم حواستان جمع‏تر هم مانع داخلي نداريد هم مانع خارجي نداريد فضا آماده است و بيگانه‏اي مزاحم شما نيست نشئه شب نشئه اقوَم است لذا فرمود اکثر آن شب را بالاخره به نام ذات اقدس الهي به سر ببر اين ليل طويل مصادف با همان ﴿أَدْنى‏ مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ﴾ و مانند آن است که بحثش گذشت.

فرمود اما مردم مکه اين گروه دنياطلب هستند يک چيزي که زود مي‏گذرد يعني دنيا که عاجل است به دنبال آن هستند ﴿إِنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ﴾ نه تنها اشتغالشان در مسائل دنياست علاقه اينها به مسائل دنياست. حالا در آن اوايل سوره مبارکه «آل عمران» گذشت که چهار شيء رسمي در جهان است اينها دلباخته همين چهار چيز هستند جماد است و نبات است و حيوان است و انسان، اين ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الأنْعَامِ﴾[7] همين موجودات چهارگانه هستند. اگر ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِينَ﴾ دلباخته انسان‎هاست، ﴿وَ الْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ﴾ است دلباخته ذهب و فضه که جمادند اگر انعام‎اند دلباخته دامداري‎اند اگر حرث‎اند دلباخته کشاورزي‎اند بالاخره غير از جماد و نبات و حيوان و انسان که چيزي نيست همه اينها را اين آيه سوره مبارکه «آل عمران» جمع کرد. فرمود اينها حالا يا گرفتار همه اينها هستند يا گرفتار بعضي از اينها هستند براي اينها دلگرمي است.

فرمود ﴿إِنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَراءَهُمْ يَوْماً ثَقيلاً﴾ آن روز سنگين و دردناک را پشت سر مي‎گذارند اين وراء هم به معناي جلو هست هم به معناي پشت سر است. معاد وراء است يعني جلو است در سوره مبارکه «کهف» که دارد ﴿وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفينَةٍ غَصْباً﴾[8] آنجا گذشت که وراء هم به معناي أمام است هم به معناي خلف. اين به معني أمام است معاد در پيش است اينها روز معاد را که روز سنگين و دردناک است يک ثقل محمود و ممدوح است که ﴿إِنَّا سَنُلْقي‏ عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً﴾[9] آن وزين را مي‎گويند ثقيل. يک ثقل مذموم است مثل سنگ سنگين؛ سنگ سنگين شرفي ندارد اين ثقيل بودن آيه نظير سنگين بودن سنگ است آن ﴿إِنَّا سَنُلْقي‏ عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً﴾ آن به معني وزين است نه سنگيني سنگ.

فرمود ﴿إِنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَراءَهُمْ يَوْماً ثَقيلاً﴾ اينها درست است الآن بيراهه مي‎روند راه عده‎اي را هم مي‎بندند: ﴿يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾[10] اين ﴿يَصُدُّونَ﴾ يعني «يصدون انفسهم» اولاً «و الناس» ثانياً ﴿يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ يعني «ينصرفون بأنفسهم اولاً و يصرفون وجوه غيرهم ثانياً» نه اهل مسجدند نه مي‎گذارند کسي مسجدي باشد اينها ﴿يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ اينها کساني‎اند که در اين قسمت از آنها به اين صورت ياد شده است که فرمود: ﴿نَحْنُ خَلَقْناهُمْ﴾ ما اينها را خلق کرديم قدرت‎ها به آنها داديم اعضا و جوارح اينها را تقويت کرديم «اوصال و رباطاط» اينها را محکم کرديم. «اسر» آن «رباطاط و اوصال» و دستگاه بدني‎شان است اسير را که اسير مي‎گويند چون با اين طناب‎ها اينها محکم مي‎بندند از اين جهت اسير مي‎گويند.

کم‎کم به تعبير مرحوم شيخ طوسي در تبيان أسر به معناي همه شد که مي‎گويند «بأسره» يعني «بتمامه» وگرنه أسر به معني همه و تمام نيست وقتي مي‎گويد: ﴿وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ﴾ يعني بافت محکمي دارند اينها، اينها را ما بافتيم و محکم هم بافتيم اما اينها به جاي اينکه اين بافت را به راه صرف بکنند بيراهه صرف کردند بافت اينها را محکم کرديم: ﴿خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ﴾ اما ﴿وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْديلاً﴾ در بخش‎هاي ديگر هم فرمود ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ﴾[11] شما را مي‎برد يک عده ديگري مي‎آورد همان طوري که شما خَلَف ديگران بوديد عده‎اي هم خَلَف شما خواهند بود ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ﴾، ﴿وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ﴾ اما ﴿وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْديلاً﴾. در بخش‎هايي از سوره مبارکه «مدّثّر» گذشت که اينها يک اتاق فکري تشکيل دادند يک وليدي و امثال وليدي را سخنگوي خود قرار دادند به جاي اينکه بپذيرد اين وحي الهي است پيام‎آور الهي آورده پيام‎آور بشري به ما ابلاغ کرده کلام خدا را جبرئيل آورده کلام خدا را پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به ما القا مي‎کند، همه اينها را آن سخنگوي اتاق فکري‎شان يعني وليد انکار کرده ﴿إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ﴾[12] در سوره مبارکه «مدّثّر» ﴿فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ٭ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ٭ ثُمَّ نَظَرَ ٭ ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ ٭ ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ ٭ فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ ٭ إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ﴾[13] ـ معاذالله ـ قول خدا نيست جبرئيل نياورد و اين شخص هم پيغمبر نيست؛ همه را نفي کرد، ـ معاذالله ـ يک بشر عادي است اين حرف‎ها را مي‎زند

اما در همان سوره مبارکه «مدّثّر» دو جا مي‎فرمايد اين حقوق بشر است اين را که بشر عادي نمي‎آورد در همان سوره مبارکه «مدّثّر» آيه 31 فرمود: ﴿وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِيَ إِلاَّ ذِكْري‏ لِلْبَشَرِ﴾ اين حقوق بشر است، ﴿نَذيراً لِلْبَشَر﴾[14] اين حقوق بشر است بشر در سه منطقه در سه بخش به سر مي‎‎برد يک بخش ملّي و محلّي که مخصوص مسلمين است يک بخش منطقه‎اي که مخصوص موحدان است اعم از مسلمان‎ها و مسيحي‎ها و يهودي‎ها و امثال آن که اهل دين‎اند يک بخشي هم بخش بين‎المللي است انسانيت انسان است ولو کافر، در هر سه بخش آيات قرآن کريم نازل شده است. اين خطاب ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾[15] ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾ ﴿ذِكْري‏ لِلْبَشَرِ﴾ همين است فرمود اين حقوق بشر است ﴿ذِكْري‏ لِلْبَشَرِ﴾ است. شما مي‎گوييد ﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ﴾ يعني اين فرد عادي اين حرف را زده؟ ﴿وَ ما هِيَ إِلاَّ ذِكْري‏ لِلْبَشَرِ﴾ قرآن براي جهانيان نازل شده است.

بنابراين به اينها بفرما اين کتاب جهاني مثل آفتاب آسمان است که با فوت کردن خاموش نمي‎شود اين تعبير لطيف قرآني که ﴿يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ‏﴾[16] همين است. با فوت دهن شعله کبريت را مي‎شود خاموش کرد اما با فوت دهن که نمي‎شود نور آفتاب را خاموش کرد. اينها ﴿يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ‏﴾ اين است. جريان کربلاي سيدالشهداء اين است آقايان! خيال نکنيد يک مظلومي در برابر ظالم ايستاد هيچ يعني هيچ! هيچ کاري براي کربلا نيست مگر اينکه اين اضلاع سه‎گانه روشن بشود قبل از کربلا چه گذشت؟ در کربلا چه گذشت؟ بعد از کربلا چه شد؟ سخن از مبارزه مظلوم با ظالم نبود. اين نامه نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) که در نهج البلاغه براي استاندار رسمي مصر نوشت فرمود: اين طور نبود که من بتوانم سقيفه را امضا کنم اول اينها آمدند دين را به اسارت گرفتند نه مرا اسير کردند قرآن را به ميل خود معنا مي‎کردند «فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي‏ أَيْدِي‏ الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا»[17]

حالا دين که اسير شد من چگونه بگويم قرآن اين طور گفته روايت اين طور گفته؟ تمام شد و رفت. بعد دست مرا بستند اين در تمام نهج البلاغه است. غدير، جشن‎ها گرفتن بسيار خوب است شيريني پخش کردن بسيار خوب است ولي بهترين کار در ايام غدير چاپ کردن اين کتاب شريف تمام نهج البلاغه است اين را در معرض قرار دادن است که همه ما بتوانيم بخريم و تهيه کنيم يک کتاب ارزاني باشد اين کتاب براي همه ما ضروري است وجود مبارک حضرت امير فرمود من اگر اين نبود که دستم بسته نبود و امضا نمي‎کردم من اگر عمويم حمزه بود و برادرم جعفر بود من که سقيفه را امضا نمي‎کردم اين ناله علي است اين برای قبل از کربلا.

بعد از کربلا هم جريان ابن زبير را شما ببينيد ابن زبير با اينها مخالف بود شما مي‎توانستيد ابن زبير را دستگير کنيد اين همه نيرو داشتيد حالا زبير رفته درون کعبه متحصّن شد. خدا غريق رحمت کند مرحوم ابن بابويه قمي را اين لطيفه را در من لا يحضره الفقيه دارند که بالاخره کعبه درست است مقدس است و محترم است اما کسي که به امام زمانش اعتنا نکند تحت ولايت امام زمانش نباشد اگر به درون کعبه هم برود خدا او را پناه نمي‎دهد.[18] اينها مي‎توانستند ابن زبير را در کعبه دستگير کنند اين رفته بود در اتاق، يک اتاق که بيشتر نبود در را باز مي‎کردند و مي‎گرفتند آنها که قبل از انقلاب مکه مشرف شدند مي‎دانند اين کوه ابوقبيس مشرف بر کعبه بود اينها منجنيق آوردند بالاي کوه نصب کردند اين کعبه را به صورت خاک درآوردند تا ابن زبير را بگيرند شما مي‎خواستي ابن زبير را بگيريد آسان بود چرا کعبه را خراب کرديد؟ قبله مسلمين است مطاف مسلمين است مثل يک خانه معمولي مثل يک مغازه معمولي!

سخن از دين نبود اين سيد الشهداء(سلام الله عليه) سخن از يک مظلوم در برابر ظالم نبود سخن از يک موحد در برابر کافر بود. همان بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) به حضرت عرض کردند: چه کسي پيروز شد در اين جنگ؟ فرمود ما عرض کردند شما که دستتان بسته است اسير هستيد گفتند «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ، فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِم‏»[19] اگر خواستي بفهمي که چه کسي پيروز شد موقع نماز اذان و اقامه بگو ببين نام چه کسي را مي‎بري؟ ما رفتيم اين نام را زنده کرديم و برگشتيم. معلوم مي‎شود اصل دين در خطر بود. اينکه مي‎بينيد ميليون‎ها نفر اين جان‎فشاني را دارند مي‎کنند. اين طور نيست که ساده باشد و دل‎هاي ميليون‎ها نفر را به اينجا بياورد. اين حسين بن علي فخ که بود؟ او هم همين صحنه را داشت مگر او از خاندان پيغمبر نبود؟ مگر او را مظلومانه نکشتند حسين بن علي را در فخ؟ فرق مي‎کند خيلي فرق مي‎کند يک معصومي که قرآن ناطق است فقط و فقط در برابر کفر بايستد بخواهد دين را زنده کند، همين! آنکه مي‎فرمايد «فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا وَ لَا تُمِيتُ وَحْيَنَا»[20] اين است اين طور نيست که حالا يک مظلومي در برابر ظالم قرار گرفته باشد حالا اين البته اين برنامه اگر براي ساير ائمه(عليهم السلام) اتفاق میافتاد همين طور مي‎شد قضا و قدر الهي اين هست.

غرض اين است که اين قسمت صريحاً مي‎فرمايد که اين ﴿ذِكْرَي لِلْبَشَرِ﴾ ﴿نَذيراً لِلْبَشَر﴾ اين حقوق بشر است اين ﴿نَذيراً لِلْبَشَر﴾ است اين بيانات نوراني را در سوره مبارکه «مدّثّر» از اين جهت آورده است.

فرمود ﴿نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْديلاً ٭ إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ﴾ اين آيات الهي تذکره است يعني ما انسان را با لوح نانوشته به دنيا نياورديم انسان را با يک سلسله صاحب‎خانه‎هاي اصيل، ميزبان‎هاي اصيل که ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾‎‎[21] آفريديم اينها ميزبانان اصيل‎اند چه در حوزه چه در دانشگاه ما موظفيم يک چيزهايي ياد بگيريم که با صاحب‎خانه بسازد صاحب‎خانه ما توحيد است وحي است نبوت است الهي است ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾‎‎ اينها صاحب‎خانه‎اند اگر يک چيزي ياد بگيريم که با اينها نمي‎سازد اول آشفتگي درون ماست. با اين صاحبخانه بايد بسازد فرمود من اين علوم را به شما دادم اينها صاحب خانه‎اند صاحب‎دل اينها هستند يک چيزهايي ياد بگيريد که با اينها بسازند. اينکه مي‎بينيد بعضي‎ها خوابشان نمي‎برد غوغايي است براي اينکه بين صاحب‎خانه و مهمان دعواست يک حرف‎هايي يک خيالاتي يک سلسله اموري است که با اين صاحبخانه نمي‎سازد صاحب‎دل آنها هستند ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾‎‎ با خوبي باطهارت با امنيت با امانت با صداقت با محبت با مهر با عاطفه ـ خداي ناکرده ـ بد کسي را آدم بخواهد اول غوغاست غيبت کسي را بکند اول غوغاست رياست‎طلبي داشته باشد اول غوغاست، براي اينکه بين صاحبخانه و اين غارتگر دعواست فرمود ما اين طور آفريديم حواستان جمع باشد: ﴿وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْديلاً ٭ إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ﴾ ما حرف جديدي نداريم منتها تفصيل همان‎هاست بازکردن همان‎هاست ﴿فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ﴾،[22] ﴿فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبيلاً﴾ راه هم باز است حالا نخواستيد نخواستيد ولي بالاخره خودتان را به زحمت مي‎اندازيد.

﴿وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ﴾ درست است که ذات اقدس الهي دو تا مشيئت دارد يک مشيئت تشريعي دارد که «إن الله يأمر بکذا و کذا و کذا و و کذا و ينهي عن کذا و کذا و کذا» اينها مشيئت تشريعي است چه چيزی حلال است چه چيزی حرام است؟ يک مشيئت تکويني است که در کل نظام هر کس يک کاري مي‎خواهد انجام بدهد تا خدا اذن تکويني ندهد ممکن نيست در سِحر ساحران که کار محرَّم بيّن الغي است فرمود: ﴿وَ مَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾[23] اين اذن تکويني است. اين طور نيست که ساحر بخواهد بدون اذن خدا و اراده خدا آسيبي به کسي برساند نه، ﴿وَ مَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ اين اذن تکويني است. فرمود در نظام تکوين تا او نخواهد، خواسته شما اثربخش نيست اما در نظام تشريع در سوره مبارکه «اسراء» آنجا از همان اوايل شروع مي‎کنند فرمود: ﴿لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾[24] از توحيد شروع مي‎کنند، بعد ﴿وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ﴾[25] بعد فرمود: ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطينِ﴾،[26] بعد ﴿لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً﴾،[27] بعد ﴿لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ﴾،[28] بعد ﴿لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً﴾،[29] بعد ﴿لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي‏ حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ﴾،[30] بعد ﴿لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتيمِ إِلاَّ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ﴾،[31] بعد ﴿أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ﴾،[32] بعد ﴿لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾،[33] فرمود: ﴿كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً﴾[34] ما اينها را نمي‎خواهيم.

بنابراين «فتحصّل أن هاهنا مشيئتين» يک مشيئت تشريعي است که اوامري دارد نواهي دارد چه چيزی را مي‎خواهد و چه چيزی را نمي‎خواهد؟ يک مشيئت تکويني است حالا آن کسي که دارد معصيت مي‎کند يعني ـ معاذالله ـ در برابر قدرت خداست يا خدا به او امتحان داده دستش را باز گذاشته؟! فرمود ساحر خيال نکند عليه اراده الهي دارد کار مي‎کند: ﴿وَ مَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ اين معصيت هست؛ اما تا خدا إذن تکويني ندهد کسي عليه اراده خدا که نمي‎تواند کار بکند. اين مشيئت تکويني ناظر به اين است ﴿وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ﴾، بعد فرمود ﴿إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيماً﴾ آن ﴿يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ﴾[35] يا ﴿كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً﴾ آنها را خدا نمي‎خواهد آن معاصي را ﴿يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ في‏ رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَليماً﴾.

کد

[1]. سوره زخرف، آيه3.

[2]. سوره زخرف، آيه4.

[3]. سوره نمل، آيه6.

[4]. سوره آل عمران، آيه103.

[5]. غرر الاخبار، ص62.

[6]. سوره أعلی، آيه1.

[7]. سوره آل‌عمران، آيه14.

[8]. سوره کهف، آيه79.

[9]. سوره مزمل، آيه5.

[10]. سوره حج، آيه 25.

[11]. سوره ابراهیم، آيه19؛ و سوره فاطر، آيه16.

[12]. سوره مدثر، آيه18.

[13]. سوره مدثر، آيه18 ـ 25.

[14]. سوره مدثر، آيه36.

[15]. سوره فاطر, آيه15؛ سوره بقره، آيات21، 28؛ سوره نساء، آيه1 ... .

[16]. سوره صف، آيه8.

[17]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، نامه53.

[18]. من لا يحضره الفقية، ج‌4، ص503.

[19]. الاملي(للطوسي)، ص677.

[20]. اللهوف علی قتلی الطفوف / ترجمه فهری، النص، ص185.

[21]. سوره شمس، آيه8.

[22]. سوره قمر، آيه15، 17، 22 و ....

[23]. سوره بقره، آيه102.

[24]. سوره إسراء، آيه22.

[25]. سوره إسراء، آيه26.

[26]. سوره إسراء، آيه27.

[27]. سوره إسراء، آيه29.

[28]. سوره إسراء، آيه31.

[29]. سوره إسراء، آيه32.

[30]. سوره إسراء، آيه33.

[31]. سوره إسراء، آيه34.

[32]. سوره إسراء، آيه35.

[33]. سوره إسراء، آيه36.

[34]. سوره إسراء، آيه38.

[35]. سوره بقره، آيه185.

انتهای پیام
captcha