به گزارش ایکنا؛ واقعه عاشورا یکی از مهمترین و یا شاید کمنظیرترین وقایعی است که در طول تاریخ رقم خورده که در این واقعه امام حسین(ع) خود و تمام هستی خود را فدای اسلام کرد تا دین اسلام اصلاح شود. پس از این واقعه اما شاهد به وجود آمدن تحلیلهای مختلف و متعددی بودهایم و هر طیف و گروهی به نحوی به تفسیر و تحلیل این قیام اقدام کرده است. همچنان که درباره وقایع این روز داستانهای بسیار زیادی نقل شده و موجب شده تا تشخیص سره از ناسره دشوار شود.
از جمله تحلیلهایی که در مورد قیام سیدالشهداء(ع) از جانب عدهای مطرح شده از این قرار است که برخی با نگاه عرفی به واقعه کربلا نظر دارند و از دیدگاه عرفی گرایانه به تبیین آن میپردازند و طبیعتاً در مقابل عرفیگرایان، کسانی قرار دارند که به امر قدسی توجه میکنند و محور تحلیل آنها قدسی بودن موضوع است. با توجه به اینکه طی سالهای اخیر نگاه عرفی به قیام سیدالشهداء(ع) بیشتر شده بر آن شدیم تا این نوع نگاه را نقد و بررسی کنیم.
به همین منظور با حجتالاسلام والمسلمین داوود مهدویزادگان، عضو هیئت علمی پژوهشکده نظریهپردازی و روابط بینالملل پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، به گفتوگو نشستیم که در ادامه مشروح آن از نظر میگذرد؛
ایکنا ــ از اینکه فرصت را برای انجام این گفتوگو در دفتر کارتان فراهم کردید سپاسگزارم. در ابتدا درباره عرفی یا قدسی بودن قیام سیدالشهداء(ع) توضیح دهید. البته با این پیش فرض که اخیراً برخی از نظرورزان بر طبل نگاه عرفی میکوبند.
میدانیم که در یک مقطع از تاریخ اسلام، واقعه عظیمی اتفاق افتاد که بسیار دردناک و جانسوز بود و آن هم واقعه عاشورا است. این نهضت در مصاف با جریانی قرار داشت که اساس آن جریان بر از بین بردن دینی بود که از سوی پیامبر خدا(ص) به ما رسیده است. دین مبین اسلام یا وحی سخن الهی و به نوعی امر قدسی هستند. امر قدسی از نگاه دینی هر آن چیزی است که منزه از دو مقوله جهل و ظلم است. امر قدسی چیزی است که در آن، نه ظلم وجود دارد و نه جهل. یعنی متصل به حقیقت مطلق است و حقیقت مطلق نیز عاری از ظلم و جهل است. امر قدسی به این معنا نازل شده و توسط پیامبر خدا(ص) به ما رسیده است.
طبیعی است که همه اینها برای اصلاح حیات بشر است و البته با توجه به قدسی بودنش این وظیفه را برعهده دارد. به صورت طبیعی جریانات و افرادی هستند که این حقایق را قبول نمیکنند و برابر آن حتی مقاومت میکنند تا نابود شود. این افراد یک خصلت اساسی دارند و آن اینکه با دید عرفی و این جهانی به مسائل نگاه میکنند و با این نگاه به مقابله با امر قدسی می پردازد. چون خلصت بشر بر مبنای آیه قرآن کریم ظلوم و جهول بودن او است؛ «إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً». بنابراین، در ساحت عرفی است که بشر در مقابل امر قدسی میایستد و با آن مبارزه میکند. حقایق در ساحت قدسی هیچ نزاعی با هم ندارند.
ایکنا ــ آیا این نوع از نگاه به دین مسبوق به سابقه در زمان رسول خدا(ص) نیز هست؟
بله، این اتفاق در زمان پیامبر(ص) نیز وجود داشت. یعنی آن چیزی که در مصاف با پیامبر(ص) قرار گرفت یک امر بشری و عرفی بود و نه یک امر قدسی. بعد از پیامبر(ص) نیز ادامه یافت تا جایی که قدرت را به دست آوردند، تا اینکه میرسیم به سال 60 هجری که یزید به قدرت میرسد، گویی تمام خصلتهای عرفی انسان که مستقل از وحی است، به صورت تمامقد در یزید جمع شده است و با این اوصاف در برابر امام حسین(ع) میایستد و پای همه چیز نیز میایستد. و حتی حاضر است که در این راه، این حقیقت مقدس را نیز ذبح کند.
طبیعی است که در چنین موقعیتی، وجودی که تماماً قدسی است، یعنی وجود معصوم(ع) که عاری از هرگونه ظلم و جهالت است، در برابر یک امر بشری که به این شکل آمده و در مقابلش قرار گرفته میایستد، زیرا این جریان قصد دارد همه چیز را نابود کند. بنابراین در مقابل کسی که هدفش از بین بردن امر قدسی است چارهای جز مقاومت نیست و حتی اگر در این مبارزه لازم باشد، فرزند شش ماهه خود را نیز فدا میکند.
بنابراین حادثه عاشورا مصاف دو وجود حق و باطل بوده است. یعنی شاهد مواجهه یک امر تماماً قدسی با یک امر کاملاً بشری بودهایم و در این کاری که یزید و اصحابش کردند، هیچ وجهی از قدسیت مطرح نیست. اینکه میبینید یکی از کارهایی که امام حسین(ع) کردند این بود که در همان روز واقعه خطبههایی را میخواندند و حتی اصحاب نیز خطبههایی میخوانند برای این است که حضرت(ع) مجدد یادآوری کنند که او چه کسی است. هرچقدر امام حسین(ع) و یاران ایشان به امر قدسی متصل هستند در مقابل سپاهیان یزید برای توجیه کار خود هیچ گونه دلیلی که ریشه در یک امر قدسی داشته باشد ارائه نمیکند. لذا در نهایت به صورت آشکار میگفتند که ما به دلیل بعضی که نسبت به تو و جدت داریم این کار را میکنیم. بنابراین در سپاه امام حسین(ع) سخن از آیات و روایات است، اما در مقابل، آنها دستشان از امر قدسی خالی است و در کربلا با چنین مصافی مواجه هستیم.
ایکنا ــ حال اگر ساحت قدسی این قیام را کنار بگذاریم چه نتایجی به بار میآید؟
اگر بگوییم که این ساحت قدسی کربلا را کنار بگذارید و آن را نبینید، در حقیقت باید تحلیل ما تبدیل به یک تحلیل عرفی و بشری بشود، و اگر این طور بشود، در حقیقت ما نهضت امام حسین(ع) را از درون تهی و بیمحتوا کردهایم. یعنی اگر روح قدسیت این نهضت را بگیریم، چیزی از آن باقی نمیماند. در اینصورت فقط یک جنگ و نبرد میماند که دو طرف این نبرد نیز معصوم نیستند و میخواهند به قدرت برسند و نزاع نیز نزاع قدرت است.
حال شما تصور کنید که آیا در این صورت میتوانید از نهضت امام حسین(ع) با نگاه عرفی، درس بگیرید؟ به نظر من در این صورت میتوان از این قیام عبرت گرفت و نه درس. با نگاه غیرقدسی باید بگویید که ما میتوانیم از این کار امام حسین(ع) عبرت گرفتیم، به این معنا که اگر شما زن و فرزند خود را با خود همراه نکنید و به اصحاب وعدههای قدرت و پول بدهید، میتوانید پیروز شوید و چون امام(ع) هیچ یک از کارها را نکرد، شکست خورد. با تحلیل غیر مقدس، شما چارهای ندارید جز اینکه از واقعه کربلا عبرت بگیرید و نه درس.
در این نگاه گاهی اوقات ممکن است که شما حتی به سپاه ابن زیاد حق بدهید و بگویید که آنها کار درستی را انجام دادند، کما اینکه همین الان نیز متأسفانه میبینیم که چنین نگاهی از ناحیه برخی از معممین شنیده میشود. البته شنیدن چنین سخنانی از آنان طبیعی است، چون نگاه عرفی پیدا کردهاند و نتیجه نگاهی عرفی نیز همین خواهد بود.
اگر یک عالم در فضای قدسی فکر کند، هیچ وقت برای یزید جایی باز نمیکند. در گذشته نیز این تحلیلها وجود داشته و الان نیز این طور است. مثلاً میگویند یزید نگفته بود که امام حسین(ع) را بکشید، بلکه سربازان او سر خود این کار را کردند. یا حتی برخی میگویند افراطگرایی شیعیان بود که موجب شد چنین اتفاقی رخ دهد و این مسائل در صدر اسلام مطرح میشد همچنان که در حال حاضر نیز اینچنین است.
گویندگان این گونه تحلیلها به این دلیل سراغ نهضت عاشورا رفتهاند تا قیام امام حسین(ع) را از قدسی بودن پیراسته کنند. بنابراین شما اگر نگاه قدسی از قیام امام حسین(ع) را کنار بگذارید و از آن طرف نیز در صدد این باشید که مسائلی که جامعه اسلامی با آن روبهرو است حل کنید در این صورت قیام امام(ع) در این زمینه نیز برای شما درسی نخواهد داشت.
شما با نگاه قدسی میگویید که در مقابل جریانی که سراسر ظلم و جنایت و حقکشی است باید بایستیم، زیرا درس امام حسین(ع) این است که مقاومت کنید و نه سازش. اما اگر نگاه ما به قیام امام حسین(ع) عرفی باشد، در این صورت باید عبرت بگیریم و بگوییم که وقتی دشمن پر قدرتی در برابر ما قرار دارد باید سازش کرد و یک مقدار کوتاه آمد و حتی در جاهایی نیز با شخص فاجر کنار آمد. بنابراین نگاه عرفی به واقعه کربلا یعنی سازش در برابر دشمن و ندیدن بسیاری از جنایات، زیرا این نگاه عبرتآموز میشود که اگر با دشمن جنگیدیم کشته میشویم. عرفیگرایان میگویند که همانطور که امام حسین(ع) نیروی دفاعی قابل توجهی نداشت ما نیز نباید دفاعی داشته باشیم و عقل حکم میکند که به سمت سازش حرکت کنیم.
یعنی هر کسی که میخواهد عَلم حقخواهی را به دست بگیرد بداند که این بلا به سرش میآید پس همه باید عبرت بگیریم حالا همین پیام را برخیها برای ما بازگو میکنند و اینها همان کسانی هستند که نگاه عرفی دارند و میخواهند با نگاه عرفی نهضت عاشورا را تحلیل کنند. لذا این نوع تفکر مدام بر طبل سازش میزند و تا آنجایی پیش میروند که میگویند با فاجر هم کنار آییم و در حکومت او قرا گیریم. یک وقت است که شخص فاجر بر ما مسلط است و میگوییم باید او را فعلاً تحمل کنیم اما یک وقت است که این فاجر بر ما مسلط نیست، قدرتی ندارد، آن طرف دروازهها نشسته است. اما عرفیگرایان که نگاه سازشکارانه دارند میگویند که باید کلید دروازه شهر را به او بدهیم که چنین تفکری بسیار فاجعهآمیز است. اینکه حکومت بر حقی را تأسیس کنیم و علیرغم مشکلاتی که دارد بیاییم و بگوییم که باید آن را تحویل یک فاجر بدهیم و چنین نسخههایی را بپیچیم یعنی داریم با نگاه عرفی به مسائل نگاه میکنیم. چراکه نگاه قدسی سازش را تجویز نمیکند و نمیگوید که باید در برابر ظلم و جهل کنار آیید.
ایکناــ در سالهای اخیر شاهد بودهایم که برخیها این را مطرح میکردند که عاشورا نیز درس مذاکره بود. البته که رهبر انقلاب پاسخ دادند و فرمودند که چنین تحلیلهایی اشتباه است. به نظر شما آیا درس مذاکره گرفتن از عاشورا نیز ناشی از نگاه عرفی به قیام سیدالشهداء(ع) و تقلیل آن است؟
دقیقاً همینطور است. امام حسین(ع) سازشی انجام نداد، یعنی حتی در آنجا صلحی نیز اتفاق نیفتاد که تا بتوان اندیشه سازشکارانه خود را مستند به سیره امام(ع) بکنیم. در واقع امام حسین(ع) اگر حرفی میزند، میخواهد که اینها در تاریخ بماند و نشان دهد که برای انتخاب این راه چارهای جز این نداشته است. سپاه یزید نیز اساساً بنایی بر سازش نداشتند و نمیخواستند که کوتاه آیند، بلکه قصد آنها این بود که ریشه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را از بین ببرند و محو کنند.
بنابراین از سیره امام حسین(ع) درس مذاکره و سازش نمیتوان گرفت. چه اینکه در مفهوم سازش نوعی پذیرفتن ظلم و حاکمیت طرف مقابل نیز مطرح است و سازش با صلح تفاوت دارد. صلح به این معنا است که بر سر چیزی مصالحه میکنیم، بیآنکه طرفین بر یکدیگر حکومت کنند. لذا یک توافقی انجام میشود و هر کس بر همان اساس پیش میرود. اما سازش این طور نیست، بلکه پذیرفتن حاکمیت دشمن است. با این اوصاف آیا امام حسین(ع) حاضر بود که به این کار تن دهد؟ اگر حاضر به چنین کاری بوده باشد، حتی با نگاه عرفی نیز کارش خلاف عقل میشود. چون اگر بنا داشت سازش کند که نیازی به چنان حرکتی نداشت و در همان مدینه میتوانست حاکمیت یزید را قبول کند و در این صورت کسی هم شهید نمیشد.
پس اینکه امام حسین(ع) به صحرای کربلا آمده یعنی حرکت ایشان با مفهوم سازش قابل جمع نیست که بگوییم امام حسین(ع) میخواست سازش کند. لذا این نگاه غیر قدسی و عرفی است که این طور شبهات را از کلام امام حسین(ع) استنباط میکند. مثلا فرض کنید که در کربلا، حضرت(ع) آبی به یاران ابن سعد داده باشند. در نگاه عرفی میگویند که امام میخواهد با این کار بگوید که کوتاه بیایید. یا همین که حضرت(ع) فرزند شش ماهه را میآورد و میگوید به او آبی بدهید، این کار در نگاه عرفی یک نوع سازش است. یعنی امام حسین(ع) میگوید که به من رحم کنید و کوتاه بیایید. بنابراین اگر قدسیت را کنار بگذارید با نگاه عرفی پیش روید چنین نتایجی به بار میآید و اساساً در نهایت حق را نیز به ابن سعد و سپاه یزید خواهید داد.
وقتی میگوییم که حرکت امام حسین(ع) نوعی سازش است، یعنی باید یزید را قبول کنیم و باید بگوییم که کار یزید نیز درست بود. در حال حاضر نیز برخیها همین کار را تعقیب میکنند اما آن چیزی که مهم است اینکه، این نوع تفسیرها که در مورد نهضت عاشورا وجود دارد در سالهای پس از انقلاب اسلامی بیشتر شده است.
ایکنا ــ به چه دلیل نگاههای عرفی به قیام سیدالشهداء(ع) قبل از انقلاب نبوده و یا کمتر بوده اما پس از انقلاب بیشتر شده است؟
در یک مقطعی که تفکرات عرفیگرایانه و نگاه عرفی به امور از جمله ظلمستیزی و استبدادستیزی و ... حاکم بود، اگر میخواستید مبارزه کنید، در قالب همین نگاههای عرفیِ حاکم مبارزات انجام میشد و یک مبارزه تبدیل به یک چریک فدایی خلق یا کمونیست متعصب میشد. اما مردم دیدند که اینها کارایی لازم را ندارد و کاری که میکنند در راستای تحکیم پایههای استبداد و ظلم است.
در مقیاس جهانی نیز این طور است که همین جریان چپ، ضد امپریالیسم است، اما وقتی که از بیرون نگاه میکنیم میبینیم جریان چپ جز اینکه نظام سرمایهداری را مستحکم کرد، کار دیگری انجام نداده است و در نهایت با فروپاشی شوروی، جریان چپ نیز فرو ریخت. یعنی الآن این جریان پرچمدار ظلمستیزی نیست و نمونه دیگر آن نیز حرکتی است که در فرانسه شکل گرفته است. در تفکرات و سخنان این جریان جلیقه زردها، هیچ اشارهای به مبانی تفکر چپ و سوسیالیستی نیست، بلکه اینها علیه سرمایهداری قیام کردهاند و آن تفکرات چپ کنار رفته است. به همین دلیل است که در مبارزه مردم فرانسه با سرمایهداری، روشنفکران حضور ندارند و هیچ حمایتی هم نمیکنند. کسانی که اگر از بینی کسی خون بیاید فضای مجازی را اشغال میکنند، در حمایت از این گروه هیچ کاری نمیکنند، یعنی جهان به اینجا رسیده که برای ظلمستیزی، با تفکرات چپگرایانه نمیشود کاری کرد و بلکه میخواهم بگویم که جهان به اینجا میرسد که اساساً با نگاه غیرقدسی و عرفی نمیشود با ظلم مبارزه کرد. همچنین در گذشته اینقدر جهل و ظلم در جهان حاکم نبود ولی امروز، با وجود همه این پیشرفتها میبینیم که چنین فجایعی به بار آمده که حاصل همان نگاه عرفی است.
امروزه با همین نگاه در فضای مجازی انسانها را استحمار میکنند و یا اینکه جنگهای جهانی را به راه میاندازند که میلیونها انسان در این بین کشته میشوند. بنابراین جهان به این نتیجه رسیده که با رویکردهای عرفیگرایانه نمیشود بر علیه ظلم اقدام کرد و به نوعی بازگشت به یک امر قدسی لازم است و به نظر میرسد که مردم ایران در این بازگشت به امر قدسی جلوتر از دیگران هستند که البته روشنفکران از آن به غلط با عنوان بازگشت به خویشتن یاد میکنند. در حالی که در سال 1357 حرف مردم ایران این بود که برای نجات یافتن باید به امر قدسی بازگشت و بر همین اساس نیز جلو آمدند و البته که میدانستند این کار، کاری است کارستان و به سادگی هم به دست نخواهد آمد. یعنی طبیعی است که دشمن قدارهکش و تا دندان مسلح و ظالم، بیکار نیست و مدام بر چنین ملتی که میخواهد عالم قدسی انتخاب کند، آزار میرساند. بنابراین اگر بخواهد به صورت بنیادین مشکلات حل شود باید به این امر قدسی بازگردیم و علت اینکه تحلیلهای عرفی در سالهای پس از انقلاب بیشتر شد نیز همین انقلاب و توجه به نگاه قدسی بوده است.
ایکناــ آقای دکتر، در حال حاضر با پدیده راهپیمایی عظیم اربعین حسینی(ع) مواجه هستیم. تحلیل شما در این زمینه چیست؟
در واقع گویی که اربعین یک ذخیره الهی و یک سنتی در سیره علما و برخی از مؤمنان بوده که این کار را میکردند و پیاده به کربلا میرفتند، اما به آن توجهی نشده بود. ولی به یکباره میبینید که این واقعه خاموش، در یک چنین مقطعی خودش را نشان میدهد. دلیل این اتفاق نیز همان قدسیت مسئله است. یعنی ظهور اربعین حاصل تجلی قدسی مسئله است. نگاه عرفی هرگز نمیتوانست این اربعین را به این صورت برپا کند و اصلا یک کار بشری نیست.
بنابراین اربعین یک امر الهی و قدرت قدسی است که به یکباره این راهپیمایی را جهانی کرده است و نمیتواند کارِ دست بشر باشد. یکی از اتفاقاتی که اخیراً افتاده نیز این است که این راهپیمایی اربعین، اردوگاه عرفیگرایان را به شدت برآشفته کرده است. مثلا نمونه اخیر آن همین قضیه اعتراضهایی است که در عراق به راه انداختند تا این واقعه را تحتالشعاع قرار دهند. چراکه وقتی 20 میلیون نفر در این همایش جهانی شرکت میکنند رسانههای عرفیگرا نمیتوانند برای همیشه آن را بایکوت کنند و باید خبرش در جایی منتشر شود.
گاهی اوقات شاهد رفتارهایی از ناحیه همین عرفیگرایان در مورد اربعین هستیم که خیلی شرمآور است یعنی تهمتهایی میزنند و به دنبال این هستند که این راهپیمایی را مخدوش کنند. اینکه در مورد راهپیمایی اربعین شبهاتی ایجاد میشود، مقتضای حرفهای عرفی است و اگر با نگاه قدسی تحلیل کنیم به این نتایج نخواهد رسید. اما اینها همگی تحلیلهای عرفی است که به ضرر اربعین تمام میشود. این افراد چون نمیتوانند درست تحلیل کنند به سراغ حرفهای عرفی و کینهتوزانه میروند.
به هر حال این شکل از مخالفت و کینهتوزی نسبت به همین ایام، دال براین است که یک حقیقت ناب قدسی در اربعین نهفته است که اینها را میرنجاند و الا اینکه 20 میلیون نفر بخواهند راهپیمایی کنند، اشکالی ندارد و به هیچ کجای این جهان بر نمیخورد. شما فرض کنید یک جام جهانی فوتبال یک میلیارد آدم را مشغول خودش میکند و مشکلی ندارد اما چرا راهپیمایی اربعین مشکلدار میشود و برخی برآشفته میشوند؟
یک حقیقتی در اینجا نهفته است که قدسی است و به اعتقاد بنده اربعین نوعی بازگشت به عالم قدسی است، چون در اربعین برمیگردیم. در حقیقت یک واقعهای اتفاق افتاده و پیام قدسی مطرح شده و این پیام قدسی از عصر عاشورا در دست امام سجاد( ع ) و حضرت زینب(س) قرار میگیرد و تا شام میرود، به دربار یزید میرسد و آنجا را می لرزاند و الان نیز این پیام در حال بازگشت به سوی ما است. اربعین این را به ما میگوید که ما اراده کردهایم که دوباره به عالم قدسی بازگردیم. یعنی به عالمی برگردیم که میخواهیم بر پایه آموزههای الهی و سنت نبوی و علوی زندگی کنیم.
طبیعی است که رویکرد عرفیگرایانه با همه اختلاف نظرهایی که بینشان وجود دارد، این مسئله را برنمیتابد و با این نوع بازگشت مخالفت میکند. لذا میبینید که با انواع و اقسام شیوهها وارد صحنه میشوند که این را تخریب کنند و بگویند این نگاه قدسی را کنار بگذارید. حالا شما تصور کنید اگر نگاه قدسی را کنار بگذارید آیا کسی حاضر است در این راهپیمایی شرکت کند؟ پیاده رفتن به کربلا و تحمل این سختیها با نگاه عرفی بیمعنا است و بلکه نیازمند نگاه قدسی است.
ایکنا ــ این روزها از تمدن اسلامی و تمدنسازی بحث میشود و برخیها بین ایجاد این تمدن با اربعین نسبتهایی برقرار میکنند. نظر شما در این زمینه چیست؟
در مورد بحث تمدن نظر بنده این است که تمدن بستر یک عمل مؤمنانه است. یعنی وقتی که مؤمنانه عمل کنیم، در واقع وارد تمدن اسلامی میشویم و خود به خود تمدن اسلامی شکل میگیرد. اینکه ما بخواهیم بگوییم که باید برای تمدن اسلامی مهندسی کنیم، به نظر بنده نوعی انحراف است و هیچوقت اتفاق نمیافتد. در واقع این حرف که گفته میشود تمدنها خودشان میآیند، نه اینکه ساخته شوند، سخن درستی است و از کلام رهبری همین معنا فهمیده میشود، مقصود ایشان این است که ما باید به تمدن نیمنگاهی داشته باشیم، اما نه اینکه ما کار مومنانه را تعطیل کنیم و بگوییم میخواهیم تمدن اسلامی بسازیم. وقتی که در همه ابعاد، اعم از بعد فردی و اجتماعی کار مؤمنانه میکنیم، نتیجه این میشود که در یک مقطعی، خود را در تمدن میبینیم. بلکه در تمدن هستیم، چون داریم پایههای تمدن اسلامی را میگذاریم.
لذا باید توجه کنیم که این اشتباه را مرتکب نشویم، اما در نسبتش با اربعین باید اشاره کرد که شعوری که در اربعین وجود دارد به ما ضرورت بازگشت به عالم قدسی را تذکر میدهد که این مسئله آغازگر تمدن است. در اربعین زیست مؤمنانه را انتخاب میکنیم و به همان پیام قدسی که در عاشورا بیان شد لبیک میگوییم که ما را در آستانه تمدن قرار میدهد. اما کارهای غیرمؤمنانه ما را به تمدن نخواهند رساند.
بنابراین وظیفهای که داریم عمل به حقیقت ناب و عالم قدسی است که باید اعمال خود را بر آن اساس تنظیم کنیم. یعنی عمل خود را از ظلم و جهل پاک کنیم و پاک نگه داریم. البته این کار نیز ساده نیست و به همین دلیل برای رسیدن به این نقطه، باید یکدیگر را کمک کنیم. بنیاد نظام اسلامی بر اخوت است، به همین دلیل است که این بنا و بنیاد تمدن اسلامی نیز جز با همیاری و اخوت و برادری اتفاق نمیافتد و از طرفی در اربعین جلوهای از این برادری و همیاری را مشاهده میکنیم.
گفتوگو از مرتضی اوحدی
انتهای پیام