روزهای سخت محاصره در کوه آربابای بانه / شوق شنیدن و آموختن قرآن در جبهه‌‌ها
کد خبر: 3924719
تاریخ انتشار : ۰۵ مهر ۱۳۹۹ - ۰۹:۰۴
رحیم رجبی، سروان بازنشسته هوانیروز از روزهای جنگ می‌گوید؛

روزهای سخت محاصره در کوه آربابای بانه / شوق شنیدن و آموختن قرآن در جبهه‌‌ها

سروان بازنشسته رحیم رجبی، حدود 15 سال به عنوان مدیر دارالقرآن هوانیروز نزاجا مشغول به فعالیت بوده است. او به دلیل تخصص در امور بی‌سیم و رادار، حضور مستمری در مناطق مختلف جنگی داشته و از سخت‌ترین روزهایی می‌گوید که در محاصره‌ای سخت قرار داشته است.

روزهای سخت محاصره در کوه آربابای بانه / شوق شنیدن و آموختن قرآن در جبهه‌‌هاهشت سال دفاع مقدس، یکی از درخشان‌ترین صحنه‌های نقش‌آفرینی ایرانیان است و صحبت کردن با هر یک از رزمندگان این دوران، ناگفته‌هایی را برای نسل‌های آینده آشکار و یا بخش‌‌‌‌هایی از زحمات آنان را بیان می‌کند و این‌گونه قدردانی بسیار اندکی از زحمات آنان است.

رحیم رجبی، سروان بازنشسته هوانیروز، نه تنها در صحنه‌های نظامی دفاع مقدس بوده است که پس از آن نیز خط‌مشی فرهنگی ـ قرآنی خود را با برگزاری کلاس‌های آموزش قرآن، حفظ کرده است. او در سال 1334 در رشت متولد شد و هم‌اکنون ساکن کرج است. رجبی حدود 15 سال، مدیر دارالقرآن هوانیروز بوده و پس از پایان خدمت در ارتش، هم‌اکنون نیز تدریس قرآن را ادامه می‌دهد. او از شاگردان مرحوم استاد علی اربابی است و از سال 1372، هنگامی که به تهران آمد، از محضر او استفاده کرد و حتی در غیاب استاد، جلسات را در مسجد جامع لویزان و امامزاده پنج تن اداره می‌کرد. در ادامه گفت‌وگویی با این خادم قرآن خواهیم داشت.

ایکنا ـ  از آغازین روزهایی بگویید که ارتش را انتخاب کردید. چه مسئولیت‌هایی را برعهده داشتید؟

سال 1355 وارد هوانیروز نیروی زمینی ارتش شدم. در قسمت ارتباطات، جایی که به آن تعقیب پرواز گفته می‌شد، مشغول شدم، پیش از آن نیز دوره‌های آموزشی مرتبط به این حرفه را گذارنده بودم. پیش از آغاز جنگ نیز، فعالیتم در ارتش به این صورت بود که بی‌سیمی با چندین رادیو را در مناطق مختلف کشور می‌بردیم؛ به عبارت دیگر با شبکه‌های متعدد ارتش و هلیکوپترهای در حال پرواز، ارتباط می‌گرفتم و هدایت را از روی زمین انجام می‌دادم.

در همان ابتدای جنگ تحمیلی نیز به صورت داوطلب به پایگاه وحدتی دزفول رفتم و در رویداد آزادسازی خرمشهر نیز حضور داشتم. برخی از اوقات که یگان ما به جبهه‌ها می‌رفت و قرارگاهی را ایجاد می‌کرد به عنوان مأموریت تعقیب و پرواز نیز اعزام می‌شدم. در مجموع بیش از ۵۰ماه سابقه حضور در جبهه‌ها را دارم.

روزهای سخت محاصره در کوه آربابای بانه / شوق شنیدن و آموختن قرآن در جبهه‌‌ها

ایکنا ـ در چه عملیات‌هایی حضور داشتید؟

در اکثر عملیات‌های جنگ تحمیلی حضور داشتم، اما توفیق حضور در عملیات بیت‌المقدس به دلیل گذراندن یک دوره آموزشی را نداشتم. البته پیش از آغاز جنگ نیز در درگیری‌های کردستان حضور داشتم. وظیفه من در مناطق درگیری با کومله‌ها، نصب بی‌سیم بود. همراه با تیپی از لشکر مشهد در دامنه کوه آربابای شهر بانه، میهمان ژاندارمری آنجا بودیم (که بعدها فرمانده ژاندارمری نیز به عنوان یکی از جاسوسان دموکرات‌های کومله شناخته شد). زمستان سال ۵۸ و اوایل سال ۵۹ بود، خاطرم هست حدود ۵۵ روز در آنجا محاصره بودیم، نیمی از بچه‌ها طی درگیری شهید و مجروح شده بودند و حتی حدود دو ماه امکان انتقال پیکرها را نداشتیم. تنها وسیله ارتباطی آن ژاندارمری، همین بی‌سیم من بود و با یگان‌های خودم در کرمانشاه و تهران در ارتباط بودم. نوعی بی‌سیم به نام «اچ اف» با بُرد بی‌نهایت بود. این بی‌سیم، آنتن ۳۲ فوتی داشت. در عملیات خیبر، زمانی که هلی‌برن شبانه انجام شد، در خاک ایران بودیم، اولین پرواز شبانه، به جزیره مجنون رفتیم، آنجا نیز بی‌سیم را آماده کردم و ارتباط با شبکه‌ها و پرواز شبانه داشتم. 12 روز نیز به صورت شبانه‌روز در آنجا بودم. این‌ها فعالیت‌های اصلی و تخصصی‌ام بود.

روزهای سخت محاصره در کوه آربابای بانه / شوق شنیدن و آموختن قرآن در جبهه‌‌ها

ایکنا ـ شما علاوه بر فعالیت تخصصی خود، به گفته دوستان به برگزاری جلسات قرآن در جبهه‌ها نیز اهتمام داشتید. از حال و هوای آن جلسات بگویید.

بیشتر فعالیت‌های قرآنی، پشت جبهه بود. داخل جبهه مجالی نبود، البته اگر گاهی فرصتی حاصل می‌شد، جلسه قرآن دایر می‌کردم. ضمن اینکه تخصص من به گونه‌ای بود که مدام در حال حرکت و جابه‌جایی از نقطه‌ای به نقطه دیگر بودم، اکثر نیروها به همین گونه بودند. البته نیروهای بسیجی‌، چنین برنامه‌هایی را دایر می‌کردند. اما در همان زمان جنگ، هنگامی که به منزل می‌آمدم(آن هنگام ساکن اصفهان بودم) در خانه و یا مسجد، کلاس قرآن برگزار می‌کردم.

هر لحظه هشت سال دفاع مقدس و حضور در هر منطقه و محیط، نشانه‌ای از ایثار و مقاوت و به نوعی دانشگاه آدم‌سازی بود. به طور مثال هنگامی که در روستای عین خوش از توابع بخش موسیان در شهرستان دهلران استان ایلام بودم، در کنار ما لشکر فجر شیراز مستقر بود، صبح‌ها با دوستم برای اقامه نماز صبح به آن لشکر می‌رفتیم، روزی برای اقامه نماز جماعت به آنجا رفتیم و پس از آن زیارت عاشورا قرائت شد، دیدم پشت سرم، فردی فوق‌العاده گریه می‌کند، به طوری که تحت تأثیر قرار گرفتم، برگشتم او را نگاه کردم دیدم نوجوانی 14-15 ساله بود. این ارتباطات عمیق به دلیل رابطه قلبی و حال و هوای معنوی حاکم بر جبهه‌ها بود.

رحیم رجبی، سروان بازنشسته هوانیروز

ایکنا ـ آموزش قرآن را به چه روشی ارائه می‌دادید و چه سبک‌های قرائتی را برگزیده بودید؟

در ابتدا سبک محمدصدیق منشاوی را دنبال می‌کردم، اما در حال حاضر سبک ابداعی دارم و ردیف لحنی برای خود انتخاب کردم، که ترکیبی از استادان مصطفی اسماعیل، منشاوی و دیگر قراء بزرگ مصری است و در جلسات قرآن نیز همین موارد را آموزش می‌دهم.

پیش از انقلاب اسلامی، زمانی که وارد ارتش شدم به دنبال انجام فعالیت‌های قرآنی بودم، اما با پیروزی انقلاب اسلامی، مسیر برای این قبیل امور بازتر شد. در اصفهان استادی به نام حاج مهدی شکوهنده داشتم. او جلسات قرآن را در گوشه کنار اصفهان با یک موتورسیکلت گازی برگزار می‌کرد. استاد شکوهنده، شاگردان زیادی داشت از جمله آقایان محمدرضا ستوده‌نیا، حاج‌اسماعیلی، سیدناصر رضوی، حسین وفایی و غلامرضا شاه‌میوه و... که امروزه از استادان مطرح قرآن کریم هستند.

داوری بسیاری از مسابقات قرآن را در سطوح مختلف انجام دادم و در حال حاضر نیز مدرس دوره‌های تربیت مربی هستم و از این هفته نیز دوره تربیت مربی قرآن را در ستاد نیروی انتظامی خواهم داشت.

دوشنبه‌شب‌ها، مسجد المهدی(عج) سه‌راه گوهردشت تهران، بعد از نماز مغرب و عشا جلسه آموزش عمومی قرآن دارم. البته در حال حاضر به دلیل شیوع کرونا تعطیل است و قدمت این جلسه به حدود 28 سال می‌رسد.

ایکنا ـ از مدت زمانی که به عنوان مدیر دارالقرآن هوانیروز فعالیت داشتید، بگویید.

علاقه‌ای به شرکت در مسابقات قرآن نداشتم، اما اوایل دهه 70 در رشته قرائت تحقیق مسابقات قرآن ارتش کشورهای اسلامی شرکت کردم و رتبه اول را کسب کردم. سپس به محافل دیگر دعوت شدم و بیشتر شناخته شدم و سپس به عنوان مدیر دارالقرآن مشغول شدم. بیشترین مدت زندگی را ساکن اصفهان بودم. البته از ابتدای سال 68 خوزستان بودم که با اداره‌ دارالقرآن هوانیروز خوزستان همکاری می‌کردم، به طوری که هر شب جلسه قرآن داشتم. شب‌های ماه مبارک رمضان نیز جلسه قرآن دائر می‌شد. سال 72 به تهران آمدم و فعالیت‌های قرآنی‌ام گسترده‌تر شد، به طوری که حتی دوره‌های تربیت مربی قرآن را با همکاری سازمان دارالقرآن الکریم برگزار کردم. در آن زمان 650 کلاس همزمان در تهران و پایگاه‌های تابع هوانیروز کرمانشاه، کرمان و مسجدسلیمان تشکیل می‌شد و معلمان پرورش‌یافته دوره‌های تربیت مربی، این کلاس‌ها را اداره می‌کردند.

روزهای سخت محاصره در کوه آربابای بانه / شوق شنیدن و آموختن قرآن در جبهه‌‌ها

در پایان عرایضم چند نکته را متذکر می‌شوم. اگر مسئله قرآن در امور فرهنگی کشور اهمیت دارد، پس باید وزارت قرآن و عترت تأسیس شود. این را بارها به مسئولان پیشنهاد دادم. عدم مدیریت واحد، پراکندگی بیش از حد آموزش‌های قرآن و مسابقات باعث شده که فعالیت‌های قرآنی، منسجم و مؤثر نباشد و بیشتر سلیقه‌ در آن حاکم است. اوضاع قرآنی کشور خوب نیست، این را از زمان پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون بارها گفته‌ام. البته مسابقات قرآن سازمان اوقاف و امور خیریه موجب شد موج فوق‌العاده‌ای میان جوانان راه بی‌افتد، اما آینده‌ای برای این جوانان متصور نیستم. در جلسات قرآن نیز همینگونه است، جوانی 20 سال زحمت می‌کشد و قاری قرآن می‌شود، اما آینده‌ای برای خود متصور نیست و این ناراحت‌کننده است.

در حال حاضر نیز به قاریان حائز رتبه‌های ملی و بین‌المللی بیشتر بها داده می‌شود در حالی که هستند قاریان جوان ناشناخته و گمنامی که به زیبایی تلاوت می‌کنند، اما هیچ مسئول و دستگاهی نیست که به آن‌ها ارزش دهد. و یا متأثر می‌شوم که می‌شنوم سال‌ها برای ادغام دو اتحادیه‌ قرآنی بحث و جدل بوده است، این سهم قرآن نیست. به برنامه‌های پخش شده از رادیو و سیمای قرآن نقد دارم و آنان را جذاب نمی‌دانم و بیشتر اوقات رادیو تلاوت را گوش می‌دهم.

قطعه‌ای از تلاوت رحیم رجبی از سوره زخرف

انتهای پیام
captcha