مولفه‌های قهرمان در ادبیات فارسی و عرفانی
کد خبر: 3948516
تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱۳۹۹ - ۲۲:۲۵

مولفه‌های قهرمان در ادبیات فارسی و عرفانی

سیدحسن شهرستانی بیان کرد: در ادبیات عرفانی ما علاوه بر ادبیات فارسی، روحیه اجتماعی وجود دارد؛ عرفای واقعی ما، اجتماعی هستند و کسی نمی‌تواند عارفِ سالکِ زاهدِ عابد باشد، اما همسایه او گرسنه بخوابد، از بیماری رنج ببرد یا ملتی به حقارت بیفتد و او ساکت بنشیند. ادبیات انقلاب، از 22 بهمن سال 1357 شروع شده، اما ادبیات انقلابی از عاشورا سرچشمه گرفته است.

به گزارش ایکنا، نشست رویکرد نظری مقاومت، ویژه گرامیداشت شهادت شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید محسن فخری‌زاده، دوشنبه، ۲۹ دی‌ماه، به همت مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، با سخنرانی جمعی از اندیشمندان به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه متن سخنان سیدحسن شهرستانی پژوهشگر و استاد دانشگاه را می‌خوانید؛

آنچه به اجمال در موردش صحبت می‌کنیم، بحثی در پیشینه ادبیات مقاومت در فرهنگ ایرانی و اسلامی ما است. ایران سرزمین پایمردی و در عین حال حکمت، معرفت و اندیشه‌ورزی است. از گذشته‌های دور، خِرد به همراه شجاعت و عدالت، اساس اداره کشور بوده است. نگاهی اجمالی به پیشینه این فرهنگ نشان می‌دهد که چطور به این عناصر مهم و تشکیل‌دهنده یک جامعه سالم توجه می‌شده است. اگر به شاهنامه فردوسی که حماسی‌ترین مجموعه حکمت و معرفت است، نگاه کنیم، می‌بینیم که اساس و پایه کشورداری، پهلوانی و قهرمانی را در سه عنصر خداشناسی، خردورزی و عدالت و دادگستری می‌داند و جای‌جای شاهنامه به این مطالب اشاره دارد.

خداشناسی و خردورزی ویژگی‌های اصلی یک قهرمان

حکمای بعدی نیز به این مطلب اشاره داشته‌اند تا بعدها که حکیم ملاصدرا به این سه عنصر، عفت و شجاعت را نیز اضافه می‌کند و پنج عامل را از عوامل برجسته معرفی می‌کند. قهرمان از نظر حکیم طوس، کسی است که خداشناس باشد، خردورز باشد، براساس عقل و خرد عمل کند و دادگستر باشد و در برابر ظلم مقاومت کند. چنانکه نقطه مقابل قهرمان در فرهنگ اساطیری و پهلوانی ما که نمود بارز آن را در شاهنامه می‌بینیم، ضدقهرمان یا به تعبیر فردوسی دیو است و او کسی است که این سه عنصر در او نیست و بلکه عکس آن عمل می‌کند.

جایی که مردم را به گروه‌های مختلف تقسیم می‌کند، می‌گوید «دگر دیو بی‌دانش ناسپاس»، دیو یک هیولای خیالی نیست، بلکه دیو می‌تواند شخصیت منفی و با صورت و ظاهر آراسته و زیبا هم باشد. این‌چنین دیو،  ابلیس یا ضدقهرمان در فرهنگ ما کسی است که در مورد خداوند سر به سجده نمی‌گذارد و یزدان را نمی‌شناسد و در برابر خدا تواضع ندارد و به بندگان خدا نیز تواضع و محبت و لطف نخواهد داشت و در حقیقت قهرمان، خردمند و خداشناس است.

من مثال‌های کهن را در ادبیات مقاومت در فرهنگ ایرانی اسلامی به کار می‌برم که در دوره فارسی دَری از حدود بیش از 1200 سال قبل، یعنی از زمان رودکی، کسایی و فردوسی به بعد، دوران حکومت‌های دست‌نشانده بنی‌عباس هستند اما آنها با یک روشن‌بینی دقیق، با استواری و استقامت فعالیت می‌کنند و از آنچه درست می‌دانند و راه حق و حقیقت و عدالت می‌شناسند دفاع می‌کنند. کسایی کمتر مورد توجه قرار گرفته است اما پیش از فردوسی در اوج شرارت‌های حکومت‌های غاصب، برخوردکننده و جنایتکار که تفکر اسلامی ناب را از بین می‌بردند، استوار می‌ایستد و در شرق ایران و در مرو در فضل امام علی(ع) شعر می‌گوید و دشمنان علی(ع) و ستمگرانی که به خاندان رسول خدا(ص) ظلم کردند را نیز به شدت مورد حمله قرار می‌دهد و هراسی ندارد. اینها همه ناشی از فرهنگ عاشورایی است و ادبیات مقاومت، ادبیاتی است که پس از حماسه واقعی عاشورا و شهادت امام حسین(ع) و اولاد و یاران باوفایش اتفاق افتاده است.

حمایت از دین از صدر اسلام تاکنون

این شاعران هیچ واهمه‌ای به خود راه نمی‌دانند و استوار و عدالت‌خواهانه و خردمندانه پیش می‌رفتند و در ادبیات مقاومت، قهرمان هستند و با اسلحه خود که شعر و ادبیات بوده است، به این کار اقدام کرده‌اند. این بزرگان در دفاع از حق که حق را در خاندان پاک و مطهر اهل بیتِ رسول خدا(ص) می‌دانند، اقدام می‌کنند و دولت‌های جائر و غاصب که ظالم و ستمگر می‌دانند را مورد هجوم خود قرار می‌دهد. حتی در صدر اسلام که بحث منع حدیث پیدا شد که می‌گفتند ظاهر کتاب خدا کفایت می‌کند و کسی به گردآوردی حدیث جرئت نمی‌کرد، شاعرانی مانند فرزدق بودند که توانستند با بهانه شعر و مدح، از بزرگان دین و معرفت دفاع کنند. این ادبیات برای دوره صفوی و بعد از آن نیست که بگوییم در دوره صفوی و پس از آن تشیع قدرت گرفته است و فرهنگ عاشورایی آزادانه مطرح می‌شود، اینها برای پیش از آن است و حتی پیش از سقوط بنی‌عباس است که به قول بیهقی انگشت در سوراخ می‌کردند که رافضی را سر ببرند و در آن شرایط که محمود غزنوی که دست‌نشانده خلافت بنی‌عباس بود، چنین استوار ایستادگی کردند.

حتی در رمان‌های عاشقانه زیبا و فاخر و لطیف مانند خمسه نظامی یا لیلی و مجنون و خسرو و شیرین، بحث‌های حکیمانه‌ای از شاعر می‌بینیم. برای نمونه در همان لیلی و مجنون می‌گوید «تا چند چو یخ فسرده بودن، در آب چو موش مرده بودن/ خواری خلل درونی آرد، بیدادگری زبونی آرد/ می‌باش چو خار هربه بر دوش، تا خرمن گل کشی در آغوش». با آن بیان لطیف، نظامی دعوت به حرکت مسلحانه می‌کند، اما با شعر چنین کاری را انجام می‌دهد و در یک مجموعه رمانتیک مانند لیلی و مجنون دست به این دعوت می‌زند. حربه بر دوش کشیدن، کنایه از استقامت و مقاومت است که‌ خرد، شعر و یا اسلحه و موشک می‌تواند سلاح باشد و هرچه ملت را از ذلت نجات دهد را می‌تواند شامل شود. در فرهنگ ما همه عزت‌ها از آنِ خدا است و همان معشوق ازل و ابد، عاشق عزیز نیز می‌خواهد.

ظلم، گناه، خطا، دروغ و ریا برای انسان ذلت می‌آورد و خدا این را نمی‌خواهد و عاشق حقیر لازم ندارد. خودش فرمود که عزت از آن خدا و رسول(ص) و مومنان است و این یعنی اگر عزیز نبودیم، باید در ایمان خود شک کنیم. مومن باید عزیز و استوار باشد و تن به حقارت و ذلت و نوکری اجنبی و بیگانه ندهد و مومن باید در آنچه وظیفه علمی، معرفتی و دینی او است، موفق عمل کند که نمونه‌های بارز آن را در انقلاب اسلامی و حماسه‌های متعدد و گوناگون می‌بینیم و امروزه الگوهای والای آن، شهید سلیمانی و شهید فخری‌زاده هستند.

ادبیات انقلابی از عاشورا سرچشمه گرفته است

در ادبیات عرفانی ما نیز روحیه اجتماعی وجود دارد، اما برخی به غلط تصور می‌کنند که تصوف و عرفان ما عرفان گوشه‌گیر و منزوی است. اما این نوعی تصوف منفعل است و حقیقت این است که ما یک عرفان پویا و فعال داریم و عرفای واقعی ما، اجتماعی هستند و کسی نمی‌تواند عارفِ سالکِ زاهدِ عابد باشد، اما همسایه او گرسنه بخوابد، از بیماری رنج ببرد یا ملتی به حقارت بیفتد و او ساکت بنشیند. ادبیات انقلاب، از 22 بهمن سال 1357 شروع شده، اما ادبیات انقلابی از عاشورا سرچشمه گرفته است. یکی از حاکمان جوان که سخنان ابوسعید ابوالخیر را شنید، به او مراجعه کرد و گفت من می‌خواهم شما من را به فرزندی قبول کنید. شیخ می‌گوید تو به رعایای خود ستم کردی و هرگز تو را به شاگردی قبول نمی‌کنم. اما یکسال به تو مهلت می‌دهم تا از رعایای خودت رضایت بگیری و اگر آنها از تو راضی شدند، شاگرد من شو. لذا عرفان حقیقی، بدون توجه به مسائل اجتماعی نیست.

شهید سلیمانی، رستم زمان ما است و رستم نیز فقط زور ندارد، بلکه خردمند هم هست و فردوسی ضمن تمجید از شجاعت وی، خصوصیت والای انسانی او را بیان می‌کند. شهید فخری‌زاده و شهید سلیمانی نیز مصداق این بیت از حافظ بودند که «ای خوشا دولت آن مست که در پای حریف، سر و دستار نداند که کدام اندازد». افرادی نظیر شهید فخری‌زاده و شهید سلیمانی کسانی هستند که به تعبیر حافظ برای آنها فرق نمی‌کند که زیر پای معشوق یا فرمانده قلوبشان دستار را بیندازند یا سر را.

انتهای پیام
captcha