به گزارش ایکنا؛ رضا داوری اردکانی در مقدمه مفصل کتاب مینویسد: «وقتی اوراق حروفچینی رساله را میخواندم متوجه شدم که دارم جوهر آنچه را که قبلاً در باب علم و عقل و اخلاق و سیاست و جامعه نوشتهام بازمی گویم. اگر میبینید که این نوشتهها موجزتر است و ابهامهای بسیار دارد نباید مایه تعجب شود زیرا خلاصه مطالبی است که در اصل موجز بوده است.
من چون یک آزمایشگرم و در آزمایشهایم دیدهام و میبینم که ما در مسائل مدیریت و آموزش و پرورش و اقتصاد و تکنولوژی و فرهنگ و به طور کلی در کارهایمان چنانکه شایسته است، نمیاندیشیم و به تکرار حرفهای مشهور و شایع درباره آنها اکتفا میکنیم. میخواهم بدانم چرا نمیخواهیم بدانیم مشکلاتمان چیست و از کجاست و چگونه میتوان آنها را رفع کرد».
«طی یکصد سال تاریخ تجددمآبی تقریباً تمام لوازم مادی نظم تجدد را اخذ کردهایم، اما شاید همه را در جای خود قرار نداده باشیم و به این جهت این اشیاء و سازمانها و لوازم کارکردی که باید داشته باشد، ندارد».
دکتر داوری اردکانی اشاره میکند که ما نمیتوانیم بپرسیم و تحقیق کنیم که چه آموزش و پرورش و چه مدیریت و چه تکنولوژیای میخواهیم و میتوانیم داشته باشیم و میافزاید که به نظر وی وجهش این است که با نگاه مکانیکی و اتمیست (جزئی بین و جدا انگار) به امور نگاه میکنیم و وجود خود و خرد و دانشمان را جدا و مستقل از وضع تاریخی میانگاریم و گاهی خواستهها و آرزوها را با مسائل اشتباه میکنیم.
اگر کسی بگوید این حرفها خودگویههای یک دانشجوی فلسفه در انزوای تنهایی استحقاقی اما خودخواسته خویش است، من حرفی نمیزنم. اما برایم مثل روز روشن است که با تکرار حرفها و کارهای هر روزی دیگران، به هیچ جا نمیتوان رسید.
در بخشی از کتاب در خصوص انسان توسعه نیافته ویژگی هایی برشمرده میشود از جمله:
۱- انسان توسعهنیافته حتی اگر بسیار باهوش و درسخوانده باشد معمولا از خرد انتقادی بهره کافی ندارد یا به کلی از آن بیبهره است و چون جهان توسعهیافته با این خرد پدید آمده و جز با آن ساخته نمیشود، تا مردمی واجد آن نباشند به توسعه دست نمییابند.
۲- آدم توسعهنیافته دلبسته سیاست و محو ایدئولوژیهاست. اینکه او به کدام سیاست و ایدئولوژی قائل باشد اهمیت ندارد زیرا پیرو و هواخواه هر سیاستی که باشد پیروی و هواخواهیش بنیاد و اساسی ندارد. به این جهت ممکن است در حرف و گفت از آزادی ستایش کند و در اخلاق مستبد و حتی خشن و تندخو باشد.
۳- انسان توسعهنیافته ممکن است صاحب هوش درخشان باشد، خوب درس بخواند و دانشمند شود اما در جهان توسعهنیافته چنان که انتظار دارد، کاری از پیش نمیبرد، زیرا در این جهان حساب و کتابها پریشان است. آدم توسعهنیافته اهل تجربه و عبرتآموزی نیست. او نسبتها را نمیداند و وقت و اندازه را نمیشناسد و کاری که در وقت و جایگاه خود و به اندازه صورت نگیرد، کار نیست.
۴- اهل عالم توسعهنیافته به جای اینکه در جستجوی راه درست و رفتار شایسته باشند، رفتار و کردار عادی خود را برتر از هر رفتاری میدانند و با حدت و شدت آن را توجیه میکنند.
۵- آدم توسعهنیافته نه متجدد است و نه به هیچ یک از عوالم قدیم تعلق دارد، او مسألهای هم ندارد که آن را حل کند یا اگر مسائلی دارد بیشتر آنها در جای دیگر و برای دیگران مطرح شده است و او این مسائل را مسائل خود و جهان خود میداند.
۶- آدم توسعهنیافته چون از زمان و تاریخ بیرون افتاده است دایره امکانها و انتخابهایش بسیار محدود است. او اگر امکانات را نمیشناسد به این جهت است که افقی در پیش روی او نیست که در آن امکانات پدیدار باشد.
۷- آدم توسعه نیافته مظلوم تاریخ است. میگویند و درست میگویند که قدرتهای استعمارگر به او ظلم کردهاند ولی درستتر این است که مظلومیت جهان توسعهنیافته چیزی بیش از ظلم استعمار است. آیا مردم جهان توسعهنیافته نفرین شدگان زمینند و راه بیرون شدن از زندان توسعهنیافتگی ندارند؟