آموزش عمومی قرآن؛ قربانی نخبه‌گزینی و نخبه‌گرایی
کد خبر: 4146025
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۲:۱۶

آموزش عمومی قرآن؛ قربانی نخبه‌گزینی و نخبه‌گرایی

رضا نباتی، کارشناس برنامه درس قرآن دفتر تألیف کتب درسی، در جدیدترین مقاله‌ای که با عنوان «فقر سواد قرآنی» به نگارش درآورده است، بر افراط رویکرد حاکم بر نخبه‌گرایی و نخبه‌گزینی اشاره کرده است و این امر را مانعی برای ظهور و بروز وسیع‌تر تعلیم کتاب خدا در جامعه پس از تصویب «اهداف آموزش عمومی قرآن کریم» دانسته است.

آموزش عمومی قرآن؛ قربانی نخبه‌گزینی و نخبه‌گراییرضا نباتی، کارشناس برنامه درسی قرآن دفتر تألیف کتب درسی و از مؤلفان کتاب‌های درسی قرآن وزارت آموزش و پرورش در جدیدترین مقاله‌ای که به رشته تحریر درآورده است به موضوع «فقر سواد قرآنی» پرداخته و بر آن تصریح کرده است که «آموزش عمومی قرآن، قربانی نخبه‌گزینی شده است». متن این مقاله در ذیل آمده است؛

اشاره 

صِرف تعداد زیاد افراد تحت پوشش (جامعه هدف) در یک طرح ملی، نشانه عمومی بودن آن نیست؛ بلکه عمومی بودن یک هدف، باید مبتنی بر اصول و مبانی و چارچوب مشخص، طرح‌ریزی شده باشد؛ لذا تربیت ۱۰ میلیون نفر از حافظان قرآن، نمی‌تواند نشانه عمومی بودن آن باشد؛ مگر آن که سایر شرایط را نیز دارا باشد. در غیر این صورت، باید آن را از نتایج افراط و جوزدگی در نخبه‌گرایی و نخبه‌گزینی دانست.

شکاف فرهنگی موجود برآیند کاملاً طبیعی همین افراط‌زدگی است که با نبود پیوست آموزشی در فعالیت‌های تبلیغی و ترویجی از یک سو و موضوعیت نداشتن آموزش عمومی در برنامه‌ریزی‌های کلان فرهنگی کشور از سوی دیگر، بروز و ظهور یافته است. از آنجا که ادامه چنین رویه‌ای، به راحتی قابل جبران نیست، متولیان امور باید در اسرع وقت نسبت به بازآفرینی آموزش عمومی چاره‌اندیشی کنند ... .

مقدمه 

معرفی الگوها، زمانی مفید و مؤثر خواهد بود که بتواند زمینه حرکت رو به جلوی جامعه را هموار کند. حرکت، نیازمند شوق‌انگیزی و معناداری است. قطعاً معرفی الگوها، یکی از این راهکار‌ها است، اما نه تنها راه؛ الگو می‌تواند فرد را از طریق همذات‌پنداری (همانندسازی) در مسیری معین برای نیل به خواسته‌ها و آرزوهایش قرار دهد. اما تمرکز بیش از حد به معرفی الگو‌ها به ویژه الگو‌های دست‌نیافتنی، به افراط خواهد انجامید و این افراط، به حرکت معکوس جامعه و سوءتربیت منجر خواهد شد.

با تصویب «اهداف آموزش عمومی قرآن کریم» انتظار این بود که بتوان شاهد گستره وسیع‌تری از تعلیم کتاب الله در جامعه بود و قرآن کریم را از محدوده قرائت و حفظ صِرف، به عرصه زندگی کشاند، چرا که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «اِذَا التَبَسَت عَلَیکُمُ الفِتَنُ، کَقِطَعِ الَّیلِ المُظلِمِ، فَعَلَیکُم بِالقُرآنِ. هنگامی که فتنه‌ها، همچون پاره‌های شب تاریک، شما را در خود پیچید، برشماست که به قرآن تمسک جویید. (اصول کافی، ج ۲، ص ۴۵۹)»، اما این اتفاق، به دلیل افراط در رویکرد حاکم یعنی نخبه‌گرایی و نخبه‌گزینی، مجال بروز و ظهور پیدا نکرده است.

در این نوشته خواهیم دید که چگونه نگاه تک‌ساحتی به موضوع تربیت ۱۰ میلیون حافظ قرآن و افراط در حفظ و ادامه رویکرد نخبه‌گرایی و نخبه‌گزینی یک فرصت طلایی را به یک تهدید همه جانبه و استحاله فرهنگی تبدیل کرده است. رویه‌ای که به مرور مقبولیت عمومی خود را از دست خواهد داد.

چرایی مسئله 

شاید طرح این موضوع در قالب سؤال به درک بهتر اوضاع و شرایط فرهنگی جامعه کمک کند. نخبه‌های یک جامعه، الگوی سایرین هستند، چرا که تا حد زیادی واجد انتظارات سیاست‌های کلان متولیان و حاکمیت هستند. حال در حوزه آموزش عمومی قرآن کریم این پرسش مطرح می‌شود که «آیا میزان سواد قرآنی جامعه با نخبه‌های قرآنی کشور، نسبت معناداری دارد؟» (یا اصولاً باید رابطه معناداری داشته باشد؟) یعنی آیا در واقعیت، عموم مردم، چنین باوری دارند که با تلاشی مقبول و مقدور، می‌توانند به این مرتبه از موفقیت نائل آیند؟ آیا الگو‌های مطرح، برای اعم اغلب مردم، قابل دسترسی هستند (یا فاصله از زمین تا آسمان است؟)

شاید این فکر به ذهن خوانندگان فرهیخته متبادر شود که این رویه در سایر موضوعات، مانند المپیاد‌های علمی و هنری و فرهنگی نیز وجود دارد. در پاسخ باید گفت بله؛ آفتاب آمد دلیل آفتاب، با کمال تأسف در اغلب موارد مشابه، اوضاع همین است و به قول معروف در اغلب موارد «داخلمان خودمان را کشته و بیرونمان دیگران را»، اما اصرار بر ادامه این رویه، آثار و تبعات ناخوشایندی در پی داشته و دارد.

چند نمونه زیر به خوبی وضعیت موجود و نیز تا حدودی آسیب‌های افراط در نخبه‌گرایی و نخبه‌گزینی را نشان می‌دهد:

نمونه اول: اگر نگاهی به رتبه‌های ایران در سال‌های اخیر در دو آزمون تیمز (TIMSS/ مطالعه بین‌المللی درباره سطح عمومی سواد ریاضی و سواد علوم تجربی) و آزمون پرلز (PIRLS/ مطالعات بین‌المللی سواد خواندن) بی‌اندازیم، به جایگاه قعر جدولی ایران در بین کشور‌های دنیا پی می‌بریم؛ اما در مقابل، ایران در المپیاد‌های بین‌المللی همین موضوعات علمی یا ورزشی همواره جزو برترین‌های جهان قرار دارد. همین رویه معکوس در نسبت آموزش عمومی قرآن کریم (سواد قرآنی) و کسب رتبه‌های برتر مسابقات بین‌المللی قرآن هر ساله تکرار می‌شود.

اکنون باید پاسخ دهیم: آیا «رابطه معکوس» سطح سواد قرآنی جامعه و مسابقات بین‌المللی قرآن کریم قابل توجیه و دفاع است؟

اگر توسعه آموزش عمومی قرآن کریم (سواد قرآنی) و تمرکز بر نخبه‌گزینی رابطه معناداری با یکدیگر نداشته باشند، حرکت این دو، نسبت به هم معکوس و در نتیجه شکافت تربیتی، عمیق‌تر خواهد بود. مانند فاصله فقیر و غنی در موضوعات اقتصادی که به بروز معضلات اجتماعی متعدد می‌انجامد.

نمونه دوم: با وجود اهداف آموزش عمومی قرآن کریم (مصوب شورای توسعه فرهنگ قرآنی کشور) شاهد تمرکز این شورای حاکمیتی بر روی «طرح ملی تربیت ۱۰ میلیون حافظ کل قرآن کریم» هستیم. علی‌رغم اینکه رابطه طرح مذکور با اهداف نه‌گانه آموزش عمومی قرآن کریم (مصوب همین شورای حاکمیتی) باید از نوع رابطه عموم و خصوص مطلق باشد، اما با کمال تأسف روند برنامه‌ریزی‌ها و تخصیص اعتبارات آموزش عمومی قرآن کریم در کشور نشان می‌دهد، تمایلی برای این وحدت اندیشه و انسجام عمل در حوزه آموزش عمومی دیده نمی‌شود.

نمونه سوم: چندین سال است که شاهد مصادره ساعت درسی قرآن مدارس (یک ساعت در هفته) به نفع طرح ملی حفظ جزء سی‌ام قرآن کریم هستیم. این در حالی است که اعتبارات کلان حوزه آموزش عمومی قرآن نیز به جای هزینه در حوزه تربیت معلمان حرفه‌ای و نیز فراهم آوردن حداقل امکانات برای آموزش عمومی قرآن، به نفع این طرح به اصطلاح ملی، اما غیر مصوب و غیر علمی و پرهزینه مصادره می‌شود و با وجود همه تذکرات، باز هم عزمی برای برخورد قانونی با تخلفات اینچنینی دیده نمی‌شود.

نمونه چهارم: نظام رسمی آموزشی (آموزش و پرورش) به جای تمرکز بر آموزش عمومی قرآن کریم، عهده‌دار مسابقات بین‌المللی قرائت و حفظ قرآن زیر ۱۶ سال است در حالی‌که از نظر قانونی «مسابقه شکوفه‌های قرآنی» وظیفه سازمان اوقاف و امور خیریه است. این آش تا آنجا شور می‌شود که سهم قابل توجهی از اعتبارات آموزش عمومی قرآن کریم برای همین موضوع هزینه نمی‌شود. همین مسائل عملاً معاونت پرورشی را به مرکز قرآنی سازمان اوقاف و امور خیریه تبدیل شده است که ناتوانی آن سازمان را پوشش داده و ترمیم می‌کند.

نمونه پنجم: کنکور به تنهایی سهم قابل توجهی در تمرکز اولیا و مربیان نظام آموزش رسمی بر رویکرد نخبه‌گرایی و رضایت بر ادامه این رویه‌ای را برعهده دارد. تلاش ۱۲ ساله میلیون‌ها دانش‌آموز هر ساله در یک آمون چندساعته به هدر رفته و تنها تعداد اندکی موفق به قبولی در رشته مورد علاقه خود می‌شوند.

نمونه ششم: تعداد قابل توجهی از حوزه‌های تربیت و یادگیری نه تنها در فرایند و نتیجه گرفتار رویکرد نخبه‌گزینی هستند؛ بلکه از همان ابتدا جز این نمی‌اندیشند و جز این نمی‌خواهند. مانند آموزش روخوانی و روان‌خوانی قرآن (کل قرآن) که در اصل به دنبال شناسایی و هدایت نخبه‌های قرائت و در سال‌های اخیر حفظ قرآن کریم است. با آن که این هدف (روخوانی و روان‌خوانی قرآن کل قرآن) در طول این سال‌ها به طور نسبی هم محقق نشده است، اما همواره مورد مطالبه متولیان امور است. در حالی که این هدف از جهات مختلف (ضرورت و امکان) قابل نقد جدی است. تذکرات مکرر درباره نیاز جدی برای بازنگری در این امر مهم ملی و دینی تا کنون نتیجه چندانی در پی نداشته است.

این‌ها تنها چند نمونه از افراط در پرداختن به رویکرد نخبه‌گرایی و نخبه‌گزینی است. بیم آن می‌رود با ادامه این رویه، اجرای سند تحول بنیادین در نظام آموزش رسمی علی‌رغم تأکیدات مکرر مقام معظم رهبری و نیز با تأخیر چندین ساله، به نفع این جریان فکری مصادره و استحاله شود.

زنگ خطر

گاهی احساس می‌شود برخی، وزارت آموزش و پرورش را با «بنیاد ملی نخبگان» و «سازمان اوقاف و امور خیریه» اشتباه گرفته‌اند. اینکه چرا با اتخاذ سیاست «نخبه‌گرایی»، مأموریت اصلی و وظیفه ذاتی آموزش و پرورش که همانا توسعه و تعمیق «آموزش عمومی» نادیده گرفته می‌شود و با محوریت دادن به نخبه‌گرایی، موضوع آموزش و تربیت دانش‌آموزان عملاً تضعیف و ناکارآمد می‌شود؛ سؤالی مهم و در عین حال مسئله‌ای غیرقابل انکار است.

با کمی دقت و اندیشه در وضعیت مشابه حوزه‌های گوناگون علمی و آموزشی در می‌یابیم که رویکرد نخبه‌گرایی یا نخبه‌گزینی تا چه اندازه به فقر آموزشی در همه دروس و علوم در ایران منجر شده است؛ اما دستاورد‌های ظاهری و موقت این نخبه‌گزینی مانع از درک وخامت اوضاع آموزش عمومی و فرهنگ عمومی در کل کشور است. اما این هشدار بسیار جدی است با آن که این زنگ خطر سال‌هاست که به صدا درآمده است، اما وجود تعارض منافع جریان‌های خاص از یک سو و سوء مدیریت‌های ناشی از کوتاه بودن عمر مدیران و تلاش برای حفظ و بقای قدرت و موقعیت از سوی دیگر، چشم‌ها را بر این خسارت‌های خودخواسته و غیر قابل جبران، بسته است.

وضعیت جامعه تک صدایی ایران نیز باعث شده تا صدای منتقدان و دلسوزان مطلع، به جایی نرسد و کسی را یارای در افتادن با این رویه خطرناک نباشد. طولانی شدن تغییر و تحول اولاً باعث بروز ترس از تغییر و تحول در معلمان و دانش‌آموزان شده و آنان به حفظ وضعیت موجود علی‌رغم همه معضلات، راضی هستند.

ثانیاً نظام آموزشی وارد نوعی مطلق‌گرایی شده و آنچه را در قالب برنامه‌ها و کتاب‌های درسی و فعالیت‌های پرورشی می‌گوید نوعی وحی منزل قلمداد می‌کند و ثالثاً انگیزه‌های فعالیت معلمان و دانش‌آموزان به دلایل متعدد به شدت کاهش یافته است و تنها برای رفع تکلیف انجام می‌گیرد.

با کمی دقت در می‌یابیم که عدم اجرای سند تحول بنیادین در ۱۲ سال گذشته علی‌رغم تأکیدات هرساله معظم له به همین دلایل است. با یک بررسی تطبیقی در می‌یابیم هر‌ چند بسیاری از کشور‌ها از این پدیده آسیب‌زا عبور کرده‌اند؛ اما در ایران، نسبت به آسیب‌های عمیق آن کم‌توجهی می‌شود. در ادامه این نوشته، به اجمال به معرفی برخی از آسیب‌ها و راهکار‌های عبور از این رویکرد غیر تربیتی می‌پردازیم.

چه باید کرد؟

اگر نماز، ستون دین است، مردم، ستون حاکمیت هستند. رها کردن مردم و بلکه فدا کردن مردم در پای نخبه‌گرایی و بسندگی به نخبه‌گزینی، ستون خیمه حاکمیت را متزلزل و در میان مدت و بلندمدت، آثار نامطلوب و جبران‌ناپذیری را بر جای می‌گذارد. شکست‌های متعدد طرح‌های در اصطلاح ملی آموزشی و فرهنگی و قرآنی با وجود هزینه‌های فراوان، تنها یکی از آثار این سوء تربیت است.

هر چند فهم این مسئله بدیهی، بسیار ساده است. اما تغییر این شرایط به دلایل متعدد بسیار مشکل و پیچیده است. از جمله:

۱- کوتاه مدت بودن عمر مدیریت در ایران و ناقص ماندن طرح و برنامه‌های بنیادین و اساسی، زمینه تمرکز بر افراط در نخبه‌گرایی را تشدید می‌کند.

۲- تأیید غیر منطقی گزارش‌های صوری عملکرد مدیران فرهنگی در اغلب موارد از سوی متولیان و حاکمیت، مزید بر علت است.

۳- فقدان برنامه‌ریزی آموزش عمومی و فرهنگی در نظام آموزش رسمی کشور، چنین انتظاری را عملاً به دست فراموشی سپرده؛ لذا مطالبه جدی وجود ندارد.

۴- تعارض منافع جریان‌های خاص با اسناد تحولی از جمله سند اهداف آموزش عمومی قرآن کریم، از موانع اصلی در ورود متولیان به این مأموریت می‌شود.

۵- سطحی‌نگری و ساده‌اندیشی ناشی از خودبسندگی به فعالیت‌های کوتاه مدت از نتایج سوءمدیریت در عرصه‌های عمومی است.

۶- فقدان سیستم نظارت مستمر و علمی و پشتیبانی‌های لازم از برنامه‌های حوزه آموزش و فرهنگ عمومی، به عدم پاسخگویی نهاد‌های مسئول منجر شده است.

۷- هزینه بر بودن و دیر بازده بودن حوزه آموزش‌های عمومی و وجود نتایج نه چندان فریبنده، به ویژه در سال‌های ابتدایی، به حاکمیت تفکرِ بسندگی به نخبه‌گرایی انجامیده است.

۸- جامعه تک صدایی و تبعات آن، حاشیه امن بالایی برای مدیران ذیربط داشته و عملاً منتقدان را سرکوب و منکوب کرده است. این رویه به شکاف طبقاتی حوزه آموزش عمومی و نخبه‌گانی جامعه، دامن زده است.

۹- این عملکرد باعث شده تا طبقه متوسط جامعه، قربانی نخبه‌گرایی در نظام آموزشی و فرهنگی کشور شود و به تدریج انگیزه‌های اولیه را کاهش یافته و به ناامیدی از کسب توفیق اغلب افراد در این فرایند مبدل شده است.

از مهمترین دلایل اقبال حاکمیت از «رویکرد نخبه‌گرایی» هزینه کم و بُرد تبلیغی آن است. اما باید توجه کرد که افراط در این رویکرد، به عقیم شدن اغلب عرصه‌های عمومی از قبیل حوزه‌های آموزشی، تربیتی، فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی و سیاسی انجامیده است.

افراط در این رویکرد ناشی از یک ساده‌انگاری و سطحی‌نگری است که تصور می‌کند معرفی الگو‌های ایده‌آل، برای تحول آفرینی در حوزه‌های عمومی کافی است. در حالی‌که با کمی بررسی و مطالعه میدانی، غلط بودن این باور قابل مشاهده و ملاحظه است. پافشاری بر همین باور، به افراط در این موضوع انجامیده است تا آنجا که فرهنگ آموزش عمومی قرآن را نیز مقهور خود کرده است.

خسارت فقر آموزش عمومی 

آیا تا کنون به دلیل این مطلب که چرا همواره دانش‌آموزان ایرانی در آزمون‌های تیمز (مطالعه بین‌المللی درباره سطح عمومی سواد ریاضی و سواد علوم تجربی) و پرلز (مطالعات بین‌المللی سواد خواندن) رتبه‌های پایین جدول هستند و در مقابل چرا در المپیاد‌های علمی رتبه‌های برتر جهانی را کسب کرده‌اند؟ آیا این پدیده جای تعجب و تفکر و نیز انجام پژوهش ندارد؟ آیا این رابطه معکوس، خود گواه بر کم توجهی به آموزش عمومی و تأکید بیش از حد به نخبه‌گزینی نیست؟ آیا در این بافت از مدیریت علمی، آموزشی و فرهنگی کشور، نتیجه‌ای جز «فقر آموزشی»، «سوء تربیت» و «مهجوریت قرآن» باید انتظار داشت؟ آیا خسارت‌های تربیتی و حتی اقتصادی و سیاسی این همه پافشاری بر این رویکرد، کوتاه مدت و میان مدت قابل جبران است؟

مسلماً برای پاسخ به این سوال‌ها علاوه بر داشتن صداقت و شجاعت در بیان و پذیرش حقیقت، باید مصالح امروز و فردای نظام مقدس جمهوری اسلامی و فرزندان عزیز آن را در نظر گرفت و از منافع شخصی و گروهی چشم‌پوشی کرد که البته این مهم، به آسانی محقق نمی‌شود.

بررسی تطبیقی 

گاهی برای دفاع از یک طرح ملی، نام برخی از کشور‌ها از جمله کشور‌های اسلامی برده می‌شود. به عنوان مثال در مقوله تربیت ۱۰ میلیون حافظ قرآن، کشور‌هایی مانند لیبی، تونس، مصر و ... که تعداد حفظ و قراء آن‌ها نسبت به جمعیت کشور در سطح بالایی است به عنوان الگو و اسوه معرفی می‌شوند. در این زمینه باید به این ملاحظات نیز توجه شود:

اولاً- بررسی تطبیقی وضعیت آموزش عمومی و نسبت آن با رویکرد نخبه‌گزینی در کشور‌های همسایه و مسلمان در می‌یابیم که ایران به شدت از افراط در نخبه‌گرایی و نخبه‌گزینی در بین کشور‌های اسلامی رنج می‌برد و این شکاف تربیتی و آموزشی، منحصر به فرد است.

ثانیاً- اتفاقاً این کشور‌ها سال‌های مدیدی است که بر روی آموزش عمومی قرآن متمرکز شده‌اند و نه بر رویکرد نخبه‌گرایی و نخبه‌گزینی؛ به همین دلیل عمده این کشور‌ها در عرصه‌های قهرمانی و بین‌المللی چندان مطرح نیستند. کشور مصر نیز به دلیل موفقیت در آموزش عمومی قرآن و به طور کاملاً طبیعی در عرصه بین‌المللی به موفقیت رسیده است. البته نه در مسابقات بلکه در عرصه صادرات فرهنگی.

ثالثاً- همین کشور‌ها علی رغم داشتن حافظان فراوان، تحول محسوسی در عرصه‌های مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و حتی سیاسی‌شان دیده نمی‌شود. اغلب مردم این کشور‌ها دچار فقر و بی‌نظمی و شکست در سیاست خارجی خود هستند. کشور‌های عربی حوزه خلیج فارس نیز به برکت ذخایر زیرزمینی مانند نفت و گاز و خرید تکنولوژی در برخی از ابعاد اقتصادی و اجتماعی پیشرفت داشته‌اند. حال سؤال اینجاست: این کشور‌ها از چه جهت باید به عنوان الگویی ممتاز برای مردم ایران باشند؟

بنابراین الگو‌های معرفی شده باید فاصله مناسب و معناداری با جامعه هدف داشته باشند تا آنان را به حرکت وادار کنند و الا وجود شکاف یادگیری و تربیتی به توقف می‌انجامد. یکی از آسیب‌های حاد تمرکز بر نخبه‌گرایی و نخبه‌گزینی در کشور، بروز شکاف آموزشی و تربیتی است که در اغلب موارد موجب سرخوردگی دانش‌آموزان، بی‌انگیزه شدن آنها، از دست رفتن اعتماد به نفس و حتی ترک مدرسه و جلسه شده است.

چرا نخبه‌گرایی، نه؟

چنان که گفته شد رویکرد قالب و حاکم بر نظام آموزشی، هدایت تحصیلی دانش‌آموزان برای قبول در دانشگاه‌های برتر است؛ اما این هدف تنها برای درصد اندکی لازم است، اما تأثیر این تفکر به همان چیزی می‌انجامد که آن را نخبه‌گرایی در نظام آموزشی می‌نامند.

این رویه حاکم بر حوزه آموزش عمومی قرآن کشور است که از روخوانی و روان‌خوانی قرآن شروع و تا قهرمانی در مسابقات بین‌المللی قرآن می‌انجامد. این که در این مسیر چند نفر از مسیر قهرمانی باز می‌مانند، خود حکایت دیگری است که هیچگاه بررسی نمی‌شود، چرا که چندان موضوعیتی برای متولیان امور ندارد؛ زیرا هدف غایی کسب رتبه قهرمانی است.

بهانه قابل توجیهی هم برای موضوعیت داشتن کسب رتبه‌های قهرمانی کشوری و بین‌المللی وجود دارد و آن، کسب آبرو برای کشور در عرصه سیاسی است و البته که این هدف، امروز محقق شده و سالیان متمادی است که ایران در عرصه مسابقات بین‌المللی قرآن خوش می‌درخشد. اما این کسب آبرو به چه بهایی به دست آمده است؟! شاید اگر کسب رتبه‌های ممتاز بین‌المللی اتفاق نمی‌افتاد، این رویه پرهزینه ۴۴ سال به طول نمی‌انجامید و امروز اوضاع آموزش عمومی قرآن کریم در کشور به گونه دیگری بود.

نظام آموزش عمومی کشور، یک مشکل مهم و اساسی دارد و آن تحمیل «انتظارات غیرواقعی» است که در قالب رویکرد نخبه‌گزینی و نخبه‌پروری توجیه پذیر می‌شود. طراحی اهداف قصد شده برای نظام آموزش عمومی کشور به گونه‌ای است که درصد اندکی از دانش‌آموزان می‌توانند به آن‌ها دست‌ یابند. به عبارت دیگر، نظام آموزشی مبتلا به «بیماری نخبه‌پروری» شده است. راهبرد اصلاحی در واقع‌گرایی در اهداف و بنا کردن نظام آموزشی برای عموم مردم است. نظامی که برای همه مخاطبان معنادار باشد، یعنی متناسب با «نیاز»، «ذائقه» و «توان» آنان باشد.

اهداف قصد شده و میزان یادگیری 

بررسی‌های میدانی و پژوهش‌های بین‌المللی نشان می‌دهد دانش‌آموزان در اغلب دروس بسیار کمتر از آنچه در کتب درسی نوشته شده است یاد می‌گیرند. این شکاف یادگیری Learning Gap باعث بروز مشکلات اساسی در نظام آموزشی می‌شود. از این رو تفاوت فاحشی میان آموخته‌های دانش‌آموزان و سطح سواد پایه تحصیلیِ آنان وجود دارد. به عنوان مثال مهارت خواندن درصد قابل توجهی از دانش‌آموزان در اغلب کشور‌های مورد مطالعه در سطح پایین‌تری از اهداف قصد شده قرار دارد.

از سوی دیگر تاکنون در کشور تحقیق معتبری در زمینه بررسی شکاف آموزشی و تربیتی بین سواد عمومی و نخبه‌پروری انجام نگرفته است؛ اما با کمک شواهد زیر می‌توان میزان تاثیر این شکاف بر جامعه را ملموس و عینی کرد.

به عنوان مثال بیش از ۹۰ درصد داوطلبان رشته‌های ریاضی و تجربی در کنکور ۹۶ نتوانسته‌اند به سؤالات دروس اختصاصی و عمومی پاسخ دهند و باز در کنکور سال ۱۳۹۷ حدود ۸۰ درصد از ۱۳۷ هزار داوطلب رشته ریاضی به کمتر از ۱۰ درصد از سؤالات پاسخ صحیح داده‌اند. به بیان دیگر از نمره ۲۰، «دو» گرفته‌اند. وضعیت در دروس اختصاصی مانند شیمی و فیزیک نیز به همین صورت است. بیش از ۹۰ درصد داوطلبان رشته ریاضی به کمتر از ۵۰ درصد از سؤالات پاسخ صحیح داده‌اند؛ به بیان دیگر بیش از ۹۰ درصد داوطلبان در دروس اختصاصی نمره «۱۰» نگرفته‌اند.

جالب‌تر این است که در دروس عمومی زبان فارسی و معارف اسلامی نیز همین وضعیت دیده می‌شود. یعنی ۹۹ درصد از داوطلبان در درس زبان فارسی نمره ۱۰ یا کمتر از ۱۰ گرفته‌اند. لازم به ذکر است که دانش آموزان رشته ریاضی در همه مدارس به عنوان دانش‌آموزان برتر درسی شناخته می‌شوند. عملکرد داوطلبان تجربی در درس اختصاصی زیست‌شناسی مشابه با گروه ریاضی است. ۷۲ درصد از ۵۱۸ هزار داوطلب رشته تجربی به کمتر از ۱۰ درصد از سؤالات پاسخ صحیح داده‌اند. به بیان دیگر از نمره ۲۰، دو گرفته‌اند و تنها نیم درصد از داوطلبان نمره بالای ۱۸ گرفته‌اند.

این نتایج بدون تردید بیانگر سخت بودن آزمون است؛ اما در عین حال نشان می‌دهد فاصله بسیار زیادی میان آنچه که یک دانش‌آموز از نظر برگزارکنندگان آزمون یعنی وزارت علوم باید بداند و آنچه می‌داند وجود دارد. درصد‌های اندک کنکور و عملکرد ناموفق دانش‌آموزان در آن، کنکور را تبدیل به هیولایی کرده که زندگی مادی و معنوی آنان را می‌بلعد و پیامد‌های روانی و اجتماعی بسیار مخربی بر دانش‌آموزان بجای خواهد گذاشت.

همانطور که قبلاً اشاره شد دو آزمون بین‌المللی تیمز و پرلز شاخص دیگری هستند که با آن می‌توان شکاف یادگیری را در کشور سنجید. آزمون تیمز مهارت علوم و ریاضی را هر ۴ سال یکبار در میان دانش‌آموزان پایه چهارم و هشتم و آزمون پریلز مهارت خواندن و درک مطلب را هر ۱۰ سال یک بار در پایه چهارم اندازه گیری می‌کند. بر اساس اطلاعات منتشر شده در آزمون تیمز ۲۰۱۵ نمره ایران در علوم پایه چهارم ۴۲۱ شده که نسبت به ۲۰۱۱ سی ودو نمره کاهش داشته است. ایران رتبه ۴۳ را از میان ۴۷ کشور شرکت‌کننده کسب کرده است و در ریاضی پایه چهارم ابتدایی هم ۴۳۱ شده و رتبه۴۲ را از میان ۴۹ کشور شرکت‌کننده کسب کرده است. در آزمون تیمز ۲۰۱۵ نمره ایران در علوم پایه هشتم ۴۵۶ شده که نسبت به ۲۰۱۱ هیجده نمره کاهش داشته و رتبه ۲۷ را از میان ۳۹ کشور شرکت کننده کسب کرده است و در ریاضی پایه هشتم ۴۳۶ شده و رتبه ۲۹ را از میان ۳۹ کشور شرکت‌کننده کسب کرده است. در هر بار از این آزمون، حدود ۴۵۰۰ تا ۵۰۰۰ نفر دانش آموز به طور تصادفی شرکت می‌کنند. میانگین نمرات آزمون ۵۰۰ در نظر گرفته شده است. در آزمون پرلز ۲۰۱۱ نمره ایران در مهارت خواندن و درک مطلب ۴۵۷شده و رتبه ۳۷ را از میان ۴۴ کشور کسب کرده است. لازم به ذکر است ۳۲ کشور نمره بالاتر از ۵۰۰ و ۱۲ کشور پایین‌تر از میانگین ۵۰۰ را کسب کرده‌ا‌ند.

در همین راستا در گزارشی دکتر کریمی، مدیر ملی مطالعات بین‌الملل تیمز و پرلز وزارت آموزش و پرورش از نتایج آزمون تیمز ۲۰۱۵ وذمقایسه با ۲۰۱۱ اظهار می‌کند: عملکرد دانش‌آموزان ایران در هر دو پایه چهارم و هشتم در درس علوم نسبت به دوره قبل کاهش یافته است و روند ریاضیات دانش‌آموزان ایران به ویژه در دوره راهنمایی از وضع خوبی برخوردار نیست».

هنگامی نتایج دو آزمون بین‌المللی تیمز و پرلز را با نتایج آزمون بین‌المللی المپیاد مقایسه می‌کنید مشکل نخبه‌پروری در ایران بهتر دیده می‌شود. در المپیاد نجوم میان ۴۴ کشور، جهان ایران مقام سوم را کسب کرده و در جایگاه کشور‌های قوی قرار دارد؛ درحالیکه در آزمون پرلز از ۴۴ کشور ایران رتبه ۳۷ را بدست می‌آورد و در گروه کشور‌های ضعیف جای می‌گیرد.

طبق یک تحقیق بین‌المللی معتبر، «نظام آموزشی ایران، تنها برای دو درصد از جامعه بنا شده است» این خود گواهی بر این مدعاست که بین تحقق سواد عمومی و نخبه پروری در ایران شکاف آموزشی معنادار است.

نتیجه بحث 

جریان نخبه‌پروری به تضعیف یا مظلومیت عموم دانش‌آموزان طبقه متوسط و فقیر جامعه می‌انجامد. یکی از نشانه‌های عمومی‌سازی آموزش آن است که دانش‌آموز برای فهم و تسلط بر محتوای آموزشی کتب درسی، نیازمند معلم خصوصی یا کلاس‌های فوق‌العاده و جبرانی نیستند و دیگر تعلیم در اختیار عده‌ای معدود که با پول می‌توانند به آن دسترسی داشته باشند، نیست.

تا زمانی که این تحول اساسی یعنی رها کردن نخبه پروری و تمرکز بر آموزش عمومی محقق شود باید با روش‌هایی، چون تربیت معلم کمکی، کلاس‌های جبرانی، کلاس‌های بازآموزی تابستانی، استفاده از رایانه و ... می‌توانند کمبود معلم خوب را جبران کرده و از ترک تحصیل‌دانش آموزان متوسط و فقیر جلوگیری کنند.

شاید بیان این فرمایش پیامبر اکرم (ص) به امام علی (ع) گویای همه آن چیزی باشد که گفته شد «یـا عَـلی! اِذا رَأَیـتَ الـنـاسَ یشـتَـغِـلونَ بِالـفَـضائِـلِ، فَاشـتَـغِل بِـاِتـمامِ الـفَـرائِـضِ؛ یاعلی! آن گاه که دیدی مردم به فضایل و مستحبات می‌پردازند، تو به اتمام فرائض و واجبات بپرداز».

راهکار اصلی در «بازآفرینی آموزش عمومی» از جمله آموزش عمومی قرآن و «رها شدن از نخبه‌گرایی و نخبه‌گزینی» است. یعنی به جای تمرکز و افراط در نخبه‌پروری باید تضمین زندگی بهتر برای عموم مردم در کانون توجه قرار گیرد. اگر نظام آموزش عمومی برای طبقه متوسط جامعه بنا شود، همه طبقات (چه نخبه و چه دانش‌آموز) می‌توانند راه خود را بیابند و مدرسه و کلاس برای دانش‌آموز معمولی نیز جذاب می‌شود. شرط آن این است که میزان سختی و نیز کاربردی و مفید بودن محتوای آموزشی با استعداد‌ها و واقعیت‌های زندگی دانش آموز از انطباق لازم برخوردار باشد.

با اصلاح این رویکرد، عبور از بسیاری از کج فهمی‌های رایج در حوزه آموزش عمومی قرآن کریم نیز امکان پذیر خواهد بود. مانند این که نباید آموزش عمومی قرآن را در دو هنر قرآنی یعنی قرائت و حفظ محدود کرد و یا قرآن کریم را ابزاری برای آموزش مهارت‌های قرآنی، چون قواعد روخوانی، روان خوانی، تجوید و صوت و لحن دانست. بلکه آن‌ها ابزار بهتر دیده و فهمیده شدن آموزه‌ها و مضامین قرآن کریم هستند.

در پایان با ذکر حدیثی زیبا و مرتبط با موضوع بحث به ضرورت توجه به آموزش عمومی قرآن اشاره می‌شود. امام جواد (ع) فرمودند: «وَ کُلُّ اُمّةٍ قَد رَفَعَ اللّه ُ عَنهُم عِلمَ الکتابِ حِینَ نَبَذوهُ وَ وَلاّهُم عَدُوَّهُم حینَ تَوَلَّوهُ، وَ کانَ مِن نَبذِهِمُ الکتابَ أن أقاموا حُروفَهُ وَ حَرَّفُوا حُدودَهُ، فَهُم یروُونَهُ وَ لا یرعُونَهُ؛ وَ الجُهّالُ یعجِبُهُم حِفظُهُم لِلرِّوایةِ؛ وَ العُلَماءُ یحزُنُهُم تَرکُهُم لِلرِّعایة؛ هر امّتى، آن گاه که کتاب آسمانى خود را رها کرد و کنار افکند، خداوند علم آن را از آنان گرفت و آن گاه که دشمنان خود را به دوستى و سرپرستى گرفتند، خداوند آن دشمنان را بر ایشان ولایت و حکومت داد». از جمله به کنار افکندن کتاب، این بود که حروف و کلمات آن را بر پا داشتند و معانى‌اش را تحریف کردند. کتاب را مى‌خوانند و روایت مى‌کنند، اما آن را رعایت نمى‌کنند و به کار نمى‌بندند. نادانان از این که آن را خوب مى‌خوانند و حفظ مى‌کنند، خوشحالند و دانایان از این که آن را رعایت نمى‌کنند و به کار نمى‌بندند، اندوهناکند. (کتاب الکافی، ۸/۵۳/۱۶.)

انتهای پیام
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۳
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴۰۲/۰۳/۲۶ - ۱۵:۲۹
0
0
نخبه گرایی هم باید در راستای تحقیق آموزش عمومی قرآن کریم باشد.
captcha