به گزارش ایکنا از خراسان رضوی، ابوالقاسم فنایی استاد فلسفه دانشگاه مفید قم، در نشستی با عنوان درس گفتار اخلاق دینشناسی «تبیین معنوی، اخلاقی و علمی در قرآن» که شامگاه گذشته 28 مردادماه در سازمان جهاد دانشگاهی مشهد برگزار شد، در خصوص آیات مربوط به تبیین معنوی، اخلاقی و علمی در سوره یوسف اظهار کرد: در آیه ۲۲ این سوره خداوند میفرماید:«وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»، «هنگامی که حضرت یوسف به سن بزرگسالی و نوجوانی رسید، به او حکم و علم اعطا کردیم.»
وی ادامه داد: حکم در این آیه به معنای حکمت و قوهی داوری و تفکیک بر اساس حکمت بوده. این یک مسئله جزئی و خاص در مورد حضرت یوسف(ع) است. خداوند در پایان این آیه میفرماید:« وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»؛ یعنی واکنشی که ما نسبت به حضرت یوسف داشتهایم و حکمتی که به او عطا کردیم بی ضابطه نبوده و طبق اصلی قاعدهمند صورت گرفته است.
این استاد دانشگاه مطرح کرد: در آن اصل به این مطلب اشاره شده که ما به نیکوکاران جزا نیک خواهیم داد و واکنش ما نسبت به آنان با دیگران متفاوت خواهد بود؛ این قاعده کلی است و اختصاص به حضرت یوسف ندارد. بنابراین این قسمت از آیه بر یک «تبیین دینی» دلالت میکند، یعنی یک قانون کلی است که میان علت و معلول وجود دارد.
تبیین معنوی دینی
فنایی بیان کرد: اگر شما انسان نیکوکاری باشید، ما به شما اینگونه جزا خواهیم داد؛ این بیان همان قانون به صورت یک مسئله شرطی و در واقع یک تبیین معنوی دینی است چرا که طرف این قاعده و آن کسی که این کار را انجام میدهد، خداوند است اما چون این واکنش خداوند اخلاقی است، بنابراین در این آیه با تبیین دینی اخلاقی روبهرو هستیم.
وی افزود: در ادامه آیات خداوند میفرماید:« محبت حضرت یوسف در دل زلیخا، همسر عزیز مصر جای گرفت و سعی کرد که با او ارتباط برقرار کند». در موقعیت خاصی که با حضرت یوسف تنها شده بود، درهای کاخ را بست و به حضرت یوسف گفت من در اختیار تو هستم. حضرت یوسف در واکنش به پیشنهاد زلیخا میفرماید: «در اجابت درخواست تو به خداوند پناه میبرم.»
این استاد فلسفه و اخلاق عنوان کرد: حضرت یوسف دو دلیل اخلاقی برای نپذیرفتن درخواست زلیخا مطرح میکند. «رب» در این آیه میتواند اشاره به خداوند و یا عزیزمصر اشاره داشته باشد چرا که در گذشته به کسی که فردی را پرورش داده و نیازهایش را برطرف میکرده، رب و به خداوند «ربّ الارباب» گفته میشده است.
فنایی خاطر نشان کرد: حضرت یوسف در ادامه آن دلایل اخلاقی میفرماید: او ربّ من بوده، مرا پرورش داده و به من احسان کرده؛ بنابراین جزای احسان نیز احسان است. من نباید به اون خیانت کنم و با همسرش رابطه برقرار کنم. دومین دلیل اخلاقی آن حضرت این بود که ظالمان رستگار نمیشوند. اولین دلیل حضرت یوسف را فردی اخلاقی معرفی میکند و میگوید چون تعهد اخلاقی دارم نباید کاری خلاف اخلاق انجام دهم.
نظام اخلاقی حاکم بر عالم هستی
وی ادامه داد: دومین دلیل نیز به نظام اخلاقی حاکم بر عالم اشاره دارد. بر این فرد نظامی حاکم است که اجازه نمیدهد ظالمان به رستگاری برسند. یعنی واکنشی که عالم هستی به ظالمان نشان میدهد، یک واکنش اخلاقی است. از نظر نظام هستی تفاوت مهمی میان عالمان و ظالمان وجود دارد و آن تفاوت همان واکنش عالم هستی بر اساس نظام اخلاقی است.
فنایی بیان کرد: این آیه نشاندهنده اعتقاد حضرت یوسف بوده که از طرف خداوند نقل میشود. یعنی خداوند نیز این مسئله را قبول دارد که این عالم تنها با قوانین طبیعی که با علم تجربی شناخته میشوند، اداره نمیشود بلکه یک نظام علت و معلول دیگری به نام نظام اخلاقی وجود دارد و بر اساس آن نظام این عالم نسبت به کارهای درست و نادرست بیتفاوت نیست.
امکان لغزیدن حضرت یوسف وجود داشت
فنایی در خصوص آیه ۲۴ سوره یوسف بیان کرد: در این آیه «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ» علاوه بر اینکه زلیخا از تصمیم خود بازنگشته بود حضرت یوسف نیز اگر برهان رب خود را نمیدید ممکن بود تن به انجام این کار دهد. در قرآن کریم توضیح بیشتری در خصوص «برهان رب» آورده نشده اما در روایات نکاتی در این خصوص ذکر شده است.
وی افزود: گفته شده مجسمه نیمه تنهای از عزیز مصر در کنار زلیخا و حضرت یوسف وجود داشته که زلیخا با پارچهای قصد پوشاندن آن را داشته است. حضرت یوسف از زلیخا در خصوص این عملش از اون سوال میکند و زلیخا در پاسخ به حضرت یوسف میگوید: «از اینکه او شاهد این ماجرا باشد شرم دارم». حضرت یوسف در مقابل سخنان زلیخا میفرماید:« تو از یک مجسمه بیجان شرم میکنی اما من در پیشگاه خدایی که در همه جا حاضر و شاهد اعمال من است، چگونه به خودم اجازه انجام این کار را دهم؟»
وی اظهار کرد: حضرت یوسف پس از گفتن آن جملات و دیدن نشانهای از خداوند از انجام آن کار منصرف شد. آن نشانه مانع پدید آمدن آن انگیزه غیر اخلاقی در روح و نفس آن حضرت شد. این که حضرت یوسف تصمیم به آن عمل غیراخلاقی نگرفت، خواست خداوند از طریق همان نشانه و برهان بود؛ این کار خداوند مبتنی بر یک اصل اخلاقی است. به عبارت دیگر واکنش خداوند نسبت به ویژگی درونی حضرت یوسف به عنوان یک بنده مخلص خداوند بود.
هدف اصلی آیات قرآن کریم
فنایی خاطر نشان کرد: هدف این سوره و دیگر آیات قرآن که گاهی به صورت داستان و گاهی به صورتیکه قضیه جزئی بیان میشود، معرفی یک قانون دیگر در این عالم بوده و از ما میخواهد تا با توجه به این مورد خاص آن قواعد کلی را که بیانگر واکنش خداوند نسبت به کنشهای ماست، بشناسیم، نسبت به آنان غافل نباشیم و بر اساس آنها زندگی خود را تنظیم کنیم. این تاکیدات و داستانها برای آن است که به ما بفهماند که در یک جهان بیخدا زندگی نمیکنید بلکه موجود دیگری در این عالم وجود دارد که واکنش آن نسبت به شما، یک واکنش اخلاقی است.
وی ادامه داد: اگر بخواهیم درسی از این آیات و آیات مشابه بگیرم، فقط زمانی ممکن خواهد بود که به آن قاعده کلی اعتقاد پیدا کنیم وگرنه ممکن است ادعا کنیم که این قواعد فقط مختص حضرت یوسف بوده و دیگر افراد نمیتوانند زیر چتر آن قاعده کلی قرار گرفته و طبق آن رفتار کنند.
این استاد فلسفه دانشگاه مفید قم مطرح کرد: وقتی که حضرت یوسف پاسخ منفی به زلیخا داد، هر دو به سمت در شروع به دویدن کردند؛ حضرت یوسف برای فرار از آن وضعیت و زلیخا نیز برای اینکه مطمئن بود یوسف مطیع او نخواهد شد. هر دو به حالت مسابقه دویدند تا به در برسند، زلیخا از پشت به پیراهن حضرت یوسف چنگ انداخت و هنگامیکه در باز شد عزیز مصر با آن دو روبهرو شد.
فنایی بیان کرد: زلیخا زمانیکه عزیز مصر را دید، پیش دستی کرد و گفت: جزا کسی که انگیزه سوء و قصد تجاوز نسبت به اهل یا همسرت داشته چیست؟ غیر ازین است که زندانی شود و مجازات شدید و دردناکی را تحمل کند؟ حضرت یوسف ادعای خلافی را مطرح کرد و گفت حرفهایش کذب بوده و زلیخا تصمیم داشته با او رابطه برقرار کنم. در همین هنگام یکی از بستگان زلیخا رسید و قصد حل کردن مسئله را داشت.
وی افزود: فردی که در آنجا حضور داشت، گفت: اگر پیراهن یوسف از جلو پاره شده پس زلیخا حقیقت را میگوید اما اگر پیراهن یوسف از پشت پاره شده، پس یوسف راست گفته و زلیخا ادعای دروغی دارد چون مشخص است که یوسف در حال فرار از این وضعیت بوده است، این نتیجه گیری و معیار برای تشخیص مجرم، مبنی بر «تبیین طبیعی عرفی» است. بر طبق آن عقلانیت عرفی میتوانیم برای تشخیص مجرم بر آن تکیه کنیم.
این استاد فلسفه اظهار کرد: هنگامیکه که دیدند پیراهن از پشت پاره شده، عزیزمصر خطاب به زلیخا گفت: «این از حیله و کید شماست، حیله و کید شما عظیم است». همچنین خطاب به یوسف گفت: «تو از زلیخا بگذر و از نیتش چشم پوشی کن». از زلیخا خواست تا از گناهش توبه کند و او را از خطاکاران و گناهکاران دانست.
فنایی خاط نشان کرد: از آیه ۳۰ سوره یوسف «وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ» برداشت میشود که مدتی بعد شایعهای در شهر پیچید که گروهی از زنان ادعا میکنند همسر عزیز مصر عاشق جوانی شده که در خانه آنها زندگی میکرده و قصد ارتباط با او را داشته، قلبش مملو از محبت جوان شده و ما او را در گمراهی آشکار میبینیم. زلیخا بعد از شنیدن شایعات خواست به آنان بفهماند که مشکل از او نبوده و تقصیری ندارد، چرا که یوسف خصوصیتی دارد که اگر شما هم جای من بودید، همین کار را میکردید.
وی ادامه داد: زلیخا پس از شنیدن شایعات، فردی را به دنبال زنان فرستاده و آنان را به یک مهمانی دعوت میکن، برای آنان پشتی میگذارد، بشقاب و میوه و در آن بشقابها چاقویی قرار میدهد. هنگامی که تمامی زنان در آن مراسم حضور یافتند، به یوسف دستور داد تا بیاید و از میان آنان گذر کند. وقتی چشم آنان به جمال حضرت یوسف افتاد، آنقدر او را بزرگ شمردند و محو زیبایی او بودند که با آن چاقوها دستان خود را به جای میوه بریدند.
وی ادامه کرد: زنان ادعا میکردند که اون انسان نبوده و او را فرشتهای بزرگ خواندند. زلیخا گفت: «این همان کسی است که شما من را به خاطرش ملامت کردید. بله من قصد وصال یوسف را داشتم اما او خودش را از برقرار کردن رابطه با من حفظ کرد. اگر از فرمانی که به او دادم سرپیچی کند، او را به زندان خواهم افکند و او از خارشدگان است.»
فنایی بیان کرد: حضرت یوسف با شنیدن این سخنان دعا کرد: «خدایا زندان در نزد من محبوب تر است از آن چیزی که آن زنان مرا به آن دعوت میکنند». از این آیه مشخص میشود که زنان دیگر نیز همان تمایل زلیخا را در دل داشتند و تصمیم داشتند با یوسف رابطه برقرار کنند و در ادامه دعا خود میفرماید: «اگر تو کید و مکر آنان را از من دور نکنی من به آنها تمایل پیدا خواهم کرد و تسلیم خواهم شد که اگر این کار را انجام دهم از جاهلین خواهم بود.»
وی افزود: جاهل در قرآن به معنای جهل در برابرعقل بوده نه جهل به معنای عدم دانش؛ یعنی من از انسانهایی خواهم بود که عاقل نیستند و رفتارشان خیر اخلاقی است. خداوند دعای او را استجابت کرد چرا که سمیع و علیم است.
این استاد فلسفه و اخلاق اظهار کرد: این بخش از آیه به قاعده معنوی بین دعا و استجابت آن اشاره دارد. خداوند میفرماید: «یوسف دعا کرد و ما استجابت کردیم، چرا که سمیع وعلیم هستیم؛ هم میشنویم و هم به حال او آگاه هستیم». اگر به این ویژگیهای خداوند باور نداشته باشیم، اصلا دعا معنا نخواهد داشت، چرا که با موجودی که سمیع نیست، سخن گفته و از او درخواست میکنیم. پیش فرض دعا این است که خدای سمیع میشنود و ثانیا قادر است نیاز ما را اجابت کند.
فنایی در خصوص آیه ۳۵ این سوره خاطر نشان کرد: در این آیه «ثُمَّ بَدَا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ» وقتی که این نشانهها (مقاومت یوسف در برابر آن درخواستی که هیچکس یارای مقاومت در مقابل آن را نداشت) را دیدند، باز هم عبرت نگرفتند، بلکه حضرت یوسف رو برای مدتی نیز زندانی کردند. از آیه ۳۶ این سوره برداشت میشود که در زندان دو جوان رو آمدند و به عنوان همسلولی حضرت یوسف در کنار ایشان ماندند. مدتی گذشت و آن دو نفر خواب دیدند و برای تعبیر خواب خود نزد حضرت یوسف رفتند.
وی ادامه داد: یکی از آن دو نفر گفت: «در خواب دیدم که در حال گرفتن عصاره انگور هستم و شراب تهیه میکنم. دیگری گفت: در خواب دیدم روی سرم قرص نانی را حمل میکنم و پرندگان روی سرم مینشینند و از آن میخوردند. این خواب را برای ما تعبیر کن چرا که ما تو را از نیکوکاران میدانیم.» این سخنان نشان دهنده آن است که خداوند به افراد نیکوکار به عنوان پاداش، علم تعبیر خواب تعلق میگیرد.
این استاد دانشگاه مفید قم مطرح کرد: حضرت یوسف قبل از تعبیر خواب آنان، موقعیت را برای تبلیغ مناسب میشمارد و به آنان میگوید قبل از اینکه غذای بعدی شما را بیاورند شما را از تعبیر خوابهایتان آگاه خواهم کرد. تعبیر خواب علمی است که خودم نداشته و توسط خداوند به من عطا شده است. از طریق تبیین دینی توضیح میدهد که این بخاطر همان واکنش خداست و ادامه میدهد: «بخاطر اینکه من دین آن قومی که به خدا و آخرت ایمان نداشتند را کنار گذاشتم و از دین آباء خودم ینی ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کردم، خداوند نیز رحمت خود را شامل حال من کرد».
فنایی بیان کرد: حضرت یوسف (ع) ادامه میدهد: «در شان ما نیست که برای خداوند شریک قائل شویم، این هم از فضل و رحمت خداوند برای ماست اما بیشتر مردم شکر این نعمت را به جای نمیآورند اما من به جا آوردم و خدا نیز به همین خاطر علم تعبیر خواب را به من آموخته است.»
وی افزود: در این بخش یک استدلال مطرح میشود، که آن نه به سود وجود خداوند بلکه به سود یکتا پرستی است. یعنی به این خاطر که ما در زندگی یک نفر را بپرستیم. حضرت یوسف (ع) میفرماید: «ای هم سلولیهای من آیا اربابان و خدایان متفرق بهترند یا خدای واحد قهار؟ آن چیزهایی که شما در کنار و یا به جای خدای واحد قهار میپرستید فقط اسم تو خالی هستند؛ اسمی که بر روی این موجودات گذاشتهاید، برایشان ربوبیت و تاثیر در عالم قائلید و... اما هیچ دلیلی به سود این ادعا ندارید.» به عبارت دیگر آنان واقعا خدا نبوده و حقیقتی پشت آنان نیست.
فنایی اظهار کرد: سلطان در بعضی از آیات قرآن به معنای دلیل است و حضرت یوسف نیز در آیات این سوره میفرماید: «این چیزی نیست که خداوند برای آن دلیلی داشته باشد. اداره و حکمرانی این عالم فقط برای خداست و خدا دستور داده است که فقط او را بپرستید».
این استاد فلسفه خاطرنشان کرد: از نکات قابل برداشت از این آیات میتوان به این اشاره کرد که «الله» در قرآن ویژگیهایی دارد. به طور مثال محال است، دستورات الله از خدای شارع صادر شود. دستور به پرستش یکی از همان دستورات است. این دستورات که از خداوند به عنوان عاقل صادر میشود، همان حکم عقل هستند، چرا که عقل این مسئله را درک میکند که اداره این عالم فقط به دست خداست، اما این دستور به خداوند نسبت داده شده است.
وی ادامه داد: بنابراین اگر این دستورات به خداوند شارع نسبت داده شود نه خداوند عاقل، دو پیامد ناپذیرفتنی خواهد داشت؛ نخستین پیامد این است که اگر خداوند به ما دستور دهد که دیگری را بپرستیم درست خواهد بود درحالیکه کاملا غلطه و دومین پیامد نیز این است که ما دچار تصلصل میشویم، چون این پرسش که چرا باید خداوند را بپرستیم در ذهن ما ایجاد خواهد شد و جوابی پیدا نخواهد کرد، مگر اینکه ما فرص کنیم وظیفه دیگری داشته و براساس آن وظیفه باید خداوند را بپرستیم. بنابراین این دستور از خداوند به ما هو عاقل دستور داده شده نه ما هو شارع.
فنایی افزود: خداوند در ادامه آیات این سوره میفرماید: «بیشتر انسانها بخاطر اینکه نمیدانند چه کاری انجام میدهند، مشرک هستند و این دین قیم را نمیشناسند». حضرت یوسف پس از دعوت خود، به سراغ تعبیر خواب آنها میرود و میفرماید: «کسی که در خواب در حال گرفتن شراب از انگورها بوده، زنده میماند و به مقام ساقی شراب عزیز مصر منصوب میشود و دیگری به صلیب و دار آویخته شده و پرندگان از سر او خواهند خورد. این مسائل اتفاق خواهند افتاد، قضا و قدر بر آن تعلق گرفته و برگشت پذیر نخواهد بود.»
فنایی بیان کرد: آن افراد در خواب و رویا خود مسائلی را مشاهده کردند که اگر رویای صادقه باشند، (رویاها شامل دو دسته صادقه و خوابهای پریشان) آن چیزی را مشاهده میکنند که محتوای آن به صورت دیگری در عالم طبیعت اتفاق خواهد افتاد. بنابراین رویاهای صادقه در عالم طبیعت نیز وجود دارند و به حقیقت خواهند پیوست.
وی افزود: گذر میان صورت خیالی خوابها به صورت خیالی آنان همان تعبیر خواب است؛ کسانی که علم تعبیر خواب دارند میتوانند بگویند که این صورت خیالی به چه صورت حسی در عالم طبیعت اتفاق خواهد افتاد. اگر فردی ادعا کند که قرآن محصول خوابهای پیامبر(ص) است و از طرفی خوابهای پیامبر(ص) را رویای صادقه بداند، پس باید بپذیرد که آن چیزهایی که پیامبر در خواب دیده یا تحقق پیدا کردند و یا تحقق پیدا خواهندکرد؛ بنابراین این رویا به عنوان رویای صادقه به عنوان منابع معرفت شناخته میشود و در همین عالم رخ خواهد داد.
این استاد فلسفه دانشگاه قم اظهار کرد: حضرت یوسف خطاب به فردی که نجات یافته، میفرماید: «نام مرا در نزد پرودگار خودت به زبان بیاور (پروردگار به عزیز مصر اشاره دارد) و زمانیکه از زندان آزاد و به عنوان ساقی عزیز مصر انتخاب شدی، نام مرا بیاور چون یا عزیز مصر خبر نداشته و یا فراموش کرده که من در زندان به سر میبرم». در این قسمت از آیه «نسیان» دو جور معنا شده، یعنی شخصی که آزاد شده فراموش کرده تا پیغام حضرت یوسف را به عزیز مصر برساند و در حالت دوم این فراموش را به حضرت یوسف برگردانیم، یعنی وقتی حضرت یوسف براساس تبیین طبیعی به آن شخص توسل کرد، از گفتن «ان شاالله» و یا «توکل بر خداوند» فراموش کرد و به همین خاطر چند سالی در زندان ماند.
فنایی خاطرنشان کرد: پادشاه خوابی دیده بود و گفت:« در خواب دیدهام که هفت چاق لاغر، هفت گاو چاق را میخورند و هفت خوشه گندم سبز و هفت خوشه دیگر خشک دیدم؛ رویای من رو تعبیر کنید اگر قادر به تعبیر هستید». افرادی که در آنجا حضور داشتند، گفتند که این رویای صادقه نبوده و تنها یک خواب پریشان است.
وی ادامه داد: در آن زمان، آن فردی که از زندان نجات یافته و ساقی عزیز مصر شده بود، به یاد حضرت یوسف افتاد و گفت به زودی تعبیر خواب شما را خواهم آورد، پس مرا به زندان بفرستید. به زندان رفت و داستان را برای حضرت یوسف تعریف کرد. حضرت یوسف گفت: «شما به خاطر فراوانی آب و امکانات کشاورزی هفت سال خواهید کاشت اما باید مقداری از گندمهایی که برداشت میکنید را ذخیره کنید؛ چرا که هفت سال قحطی در انتظار شما خواهد بود.»
این استاد فلسفه مطرح کرد: بناباین شخصی که علم تعبیر خواب داشته باشد، میتواند آن چیزی که در عالم رویا دیده شده را در عالم واقعیت معرفی کند. وقتی که آن شخص بازگشت و تعبیر خواب را گفت، پادشاه تعجب کرد و از او خواست تا یوسف را نزد او بیاورد. وقتی فرستاده عزیز مصر به نزد حضرت یوسف بازگشت، حضرت یوسف از رفتن به نزد عزیز مصر خودداری کرد و از او خواست تا نزد پادشاه بازگردد و از او درباره قصه زنانی که دست خود را قطع کردهاند، بپرسد.
فنایی بیان کرد: پادشاه آن زنان را اظهار کرد و از آنان در خصوص آنچه اتفاق افتاده بود پرسید. آنان در آنجا به سود حضرت یوسف گواه داده و گفتند که ما عمل غیراخلاقی و زشتی از حضرت یوسف ندیدهایم زلیخا زمانیکه شرایط را این گونه دید، اعتراف کرد که قصد ارتباط با حضرت یوسف را داشته و او از صادقان است.
وی درخصوص آیه ۵۴ این سوره افزود: در این آیه «وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ»، «من خودم را بدیع نمیکنم چرا که نفس انسان همواره او را به پلیدی و بدی دعوت خواهد کرد، مگر اینکه خداوند به انسان رحم کرده و او را حفظ کند». در این آیه به تبیین دینی اشاره دارد. اینکه انسانی در کنار یک عمل زشت قرار گیرد اما آن را انجام ندهد، بخاطر دخالت خداوند بوده است.
این استاد فلسفه اظهار کرد: در ادامه این داستان، حضرت آزاد شده و پادشاه او را به حلقه خاص خود راه میدهد. حضرت یوسف از پادشاه میخواهد تا اداره ذخایر ارزی برای هفت سال پربار و همچنین خشک سالی را به او بسپارد؛ چرا که خود را متعهد و متخصص میداند. خداوند میفرماید: «ما یوسف را به این مکان و جایگاه رساندیم و ما رحمت خود را اینگونه به هرکس که بخواهیم، میدهیم، ما اجر نیکوکاران را ضایع نخواهیم کرد.»
فنایی خاط نشان کرد: به عبارت دیگر رحمت خداوند شامل حال همه انسانها نخواهد شد و مختص کسانی است که نیکوکارند و این رحمت پاداش آنان خواهد بود. در ادامه برادران حضرت یوسف برای گرفتن گندم به آن شهر آمدند، حضرت یوسف آنها راشناخت و... .حضرت یوسف به آنان گفت: «اگر بردار دیگر خود رو نیاورید، به شما گندمی نخواهم داد.»
وی ادامه داد: برادران حضرت یوسف به نزد یعقوب بازگشتند و ماجرا را برای او بازگو کردند. یعقوب گفت: «آیا من به شما اطمینان کنم و بنیامین را دست شما بسپارم؛ همانطور که یوسف را به شما سپردم؟ به شما اطمینان نمیکنم و اگر قصد انجام این کار را داشته باشم، با توکل بر خداست چرا که اوست که حافظ و ارحمالراحمین است.
این استاد اخلاق و فلسفه بیان کرد: حضرت یعقوب سفارش میکند که قسم بخورند خیانت نمیکنند و خدا را شاهد و ناظر بگیرند و به آنان میگوید وقتی به مصر رسیدید از یک دروازه وارد نشوید، تعداد شما زیاد بوده و ممکن است به شما شک کنند در این آیه به درستی تبیین طبیعی را نشان میدهد.
فنایی بیان کرد: یعقوب در ادامه به با وجود توصیههای لازم، فرزندان خود را به تکیه بر خداوند سافرش میکند و میگوید: «با اینکه از این توصیهها پیروی میکنید اما این، شما را از تکیه بر خداوند بینیاز نمیکند. یعنی اگر خداوند بخواهد میتوان با عمل به آن توصیهها شما را بشناساند و بدون آن توصیهها شما را حفظ کند. چرا که حکم و داوری نهایی برای خداوند است و فقط بر او من توکل میکنم».
انتهای پیام