به گزارش ایکنا از خوزستان، محمدرضا سنگری، محقق و مؤلف کتب عاشورایی شامگاه ۲۴ مردادماه همزمان با شب هفتم محرم در برنامه مؤسسه فرهنگی هنری عاشورا در ادامه مبحث خانه و خانواده آرمانی بر اساس آموزههای عاشورایی، گفت: دین بهعنوان سازه دوم زندگی نشاطآور و رو به رشد، معنای نزدیکی با عهد دارد. چنانکه در روایت آمده است: «لا دِینَ لِمَنْ لا عَهْدَ لَهُ» کسی که به عهدهای خود پایبند نباشد، دینش زیر سؤال میرود.
وی اظهار کرد: در کربلا دینفروشان بسیار بودند. آنانکه در مقابل حضرت اباعبدالله الحسین(ع) قرار داشتند، دینفروش بودند و حضرت به دینفروشی آنها اشاره کرد. دو عامل اساسی در دین فروشی تأثیرگذار است؛ یکی رانتخواری است. آنهایی که رشوه میگیرند، آنهایی که اختلاس بیتالمال کردند، دینفروشی میکنند و نتیجه دینفروشی آنها این است که گوششان تعطیل میشود و دیگر به سخن حق گوش نخواهند داد.
این محقق عاشورا گفت: صدایی زیباتر از صدای اباعبدالله(ع) در عالم نیست. امام شش بار در کربلا خطبه بخواند و کسی گوش ندهد، بلکه مسخره کند، هیاهو کند، سخن ایشان را قطع کند، سنگ و تیر پرتاب کند، نشاندهنده این است که گوش تعطیل شده است. رانتخواران، دینفروشانی هستند که نتیجه دینفروشی آنها تعطیلی گوش میشود. وقتی گوش تعطیل شد، هوش هم تعطیل میشود و به قلب مهر میخورد: «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ»(بقره، 7).
این استاد دانشگاه افزود: اینان نه دیگر حقی میبینند، نه میشنوند و نه دیگر دلشان برای حق تکان میخورد. بیعاطفه میشوند و در مقابل جنایتها و اتفاقات تلخ، تکانی در قلب آنها ایجاد نخواهد شد.
وی با بیان اینکه عنصر مؤثر دیگر در دینفروشی، حرام خواری است، گفت: حضرت اباعبدالله(ع) در کربلا اشاره کردند اگر شما حرف حق را نمیپذیرید، برای این است که شکمهای شما از حرام پر شده است. آنهایی که بر سر سفره رنگین معاویه نشستهاند و از راه حرام کسب مال کردهاند، گاهی نه تنها خودشان که نسلشان نیز تباه میشود.
نویسنده کتاب «خانه و خانواده آرمانی بر اساس آموزههای عاشورا»، گفت: هر کس دین فروشی کرد و گوش و هوشش تعطیل شد، قلبش نیز تعطیل میشود و به هیچ کس رحم نمیکند و امام به این مسئله در کربلا اشاره کردهاند و هر کس به اینجا رسید زمینه برای تمام گناهان دیگر برای او فراهم میشود. یعنی بیرحمی ناشی از دینفروشی زمینه را برای هر گناه دیگری آماده میکند.
سنگری اظهار کرد: بنابراین آنهایی که عهدشان را رعایت نمیکنند، دینشان مورد تردید است. حتی بر عهدهایی که با خود میبندید، وفادار باشد، چرا که عهد شکنی در دین فرد، خلل ایجاد میکند و در درگاه الهی بازخواست خواهد شد. نمونه بارز وفای به عهد در کربلا، حضرت اباالفضل العباس(ع) است و در روایات بارها به این ویژگی حضرت عباس(ع)، اشاره شده است. وقتی، پسر حضرت ابالفضل(ع) به دیدن امام سجاد(ع) میآید، امام به احترام او از جای بلند میشود و او را کنار خود مینشاند و به این خصوصیت اشاره میکند که اباالفضل العباس(ع) به عهد خود وفا کرد. این نکتهای است که خود حضرت عباس(ع) در میدان جنگ و در رجزش نیز بیان کرد:
یا نفس لاتخشی من الکفاری
و ابشری برحمه الجباری
مع النبی السید المختاری
قد قطعوا ببغیهم یساری
فاصلهم یارب حر النار
«دست راستم را قطع کردند و اینک دست چپ مرا قطع کردند، اما من از عهد و پیمانم نسبت به دین و آیینم و برادرم حسین(ع) کوتاه نخواهم آمد.»
این از خصوصیات حضرت ابالفضل(ع) است و هر کس ابالفضلی است باید بر عهد خودش مانند حضرت ابالفضل(ع) بماند، در راه حق، تشنه و گرسنه بمانی، بدنت زخمی بشود، قطعه قطعهات کنند، از آرمان خود برنگردی.
به گفته این محقق عاشورا، شخصیت دیگری که در کربلا واقعاً مظهر وفاداری است، حضرت زینب(س) است. حضرت زینب(س) از آغاز حرکت تا انتها، ۴ هزار و ۱۰۰ کیلومتر راه رفته است. هزار و ۸۷۷ کیلومتر با امام بوده است، اما یک بار گله نکرد و از سختیهایی که پیش آمد، بیتابی نکرد. ۲ هزار و ۲۲۲ کیلومتر بدون امام و همراه با سر حضرت اباعبدالله(ع) راه رفت، مجلس عبیدالله و یزید را دید، با همه آن اهانتها، گفته شده است که در تمام این مدت، به روی بچهها لبخند زد، به بچهها آرامش داد و اندک نانی که به اسرا میدادند بین بچهها تقسیم میکرد و برای همین است که حضرت زینب(س) در طول این راه: «صَارت كَالْخَيَال»، ضعیف و لاغر شده بود.
وی در ادامه سخنان خود، به توضیح عنصر سوم زندگی نشاطآور و موفق از نگاه حضرت اباعبدالله(ع) پرداخت و گفت: عنصر سوم، ادب است. هیچکس بهتر از خود شخص ابا عبدالله الحسین(ع) ادب را معنا نکرده است. از ایشان پرسیدند ادب چیست؟ حضرت فرمودند: «ادب این است که وقتی از خانه بیرون میآیی، خود را از هیچکس، بالاتر نبینی.» یعنی در نهایت تواضع و فروتنی نسبت به همه چیز باشی. حتی از مورچهای که پیش پای ما است، خود را در درگاه الهی کوچکتر ببینیم. بنابراین وقتی خود را از هیچکس بالاتر نبینی و برای خود برتری قائل نباشی، بهرهای از زندگی رو به رشد را به دست آوردهای.
این استاد دانشگاه با تأکید بر رعایت تواضع در خانه، گفت: جایی که ما در آن زندگی میکنیم، «منزل» نام دارد؛ یعنی محل پایین آمدن. هر کسی هستی و هر مقام و منزلتی که داری، وقتی به منزل رسیدی، همه درجات فرو میریزد و موقعیت اجتماعی فرو میآید. منزل جای پایین آمدن است. خانه، «مسکن» است، یعنی نباید وقتی وارد خانه شدی، آرامش آن را بشکنی، بلکه با خود آرامش ببری. گاهی، بودن همسر در خانه اسباب زحمت میشود. دخالتهای بیجا در مدیریت درون خانه، ضد مسکن است. برای نمونه از هر کاری که در خانه انجام میشود، اشکالی بگیرم و قدردانی نداشته باشم؛ این ضد ادب است.
وی ادامه داد: روایتی از امام رضا(ع) وجود دارد که نزدیکی آن با این تعریفی که حضرت اباعبدالله الحسین(ع) از ادب ارائه کردهاند، قابل توجه است. روایت این است: عقل انسان مسلمان تمام نمیشود، مگر اینکه این ده خصوصیت را داشته باشد: « أَلْخَيْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ»، اولین ویژگی انسانی که عاقل است این است که همیشه از او خیر و نیکی و گرهگشایی امید میرود. « وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ»، همه از شر او در امان و مطمئن هستند که بدی از او به آنها نمیرسد. مصادیق فراوانی در زندگی حضرت اباعبدالله(ع) وجود دارد که هر کس گرهای در زندگی داشت به سراغ حضرت میرفت. در زندگی حضرت زهرا(س) نیز چنین است.
سنگری ادامه داد: ویژگی سوم انسان عاقل در سخن امام رضا(ع) این است: «يَسْتَكْثِرُ قَليلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ» این نکته بسیار زیبایی است. این افراد، خیر کم دیگران را بزرگ میشمارند. نوع قدردانی آنها چنین است که خوبی دیگران را بزرگ میکنند. خوبیهای دیگران را مطرح میکنند. «وَ يَسْتَقِلُّ كَثيرَ الْخَيْرِ مِنْ نَفْسِهِ»: اگر کار خیری کنند، آن را کوچک میشمارند. آن را نادیده میگیرند و اصلاً مطرح نمیکنند. البته جاهایی لازم است خیر را مطرح کنیم تا انگیزهای برای دیگران برای ورود آنها به حوزه خیر و خوبی باشد. «لَا يَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَيْهِ» از اینکه دیگران نیازهای خود را نزد او میبرند، خسته نمیشود و اینها را از جانب حضرت حق میبیند. «و لا یمل من طلب العلم طول دهره»: در کل دوران زندگی خود از آموختن دست بر نمیدارد. مصداق این ویژگی را درباره ابوریحان بیرونی شنیدهایم.
نویسنده کتاب «آیینه داران کربلا»، افزود: امام در ادامه روایت و ویژگیهای انسان عاقل فرمودند: «وَ الذُّلُّ فِي اللَّهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْعِزِّ فِي عَدُوِّهِ»: ذلت در پیشگاه الهی برای او از محبوب بودن نزد دشمن مهمتر است. برای او مهم نیست دشمن تحویلش بگیرد، مهم این است که خدا تحویلش بگیرد. در پی یافتن عزت و مقام و موقعیت نزد خدا است و در پی تأیید دشمن نیست. «الْفَقْرُ فِي اللَّهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْغِنَى»: اگر برای خدا به فقر بیفتد برای او ارزشمندتر از این است که از غیر خدا بخواهد به ثروت برسد. نهمین ویژگی انسان عاقل این است: «وَ الْخُمُولُ أَشْهی إِلَیْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ»: گمنامی برای او از شهرت ارزشمندتر است. در پی دیده شدن نیست. اینکه او را نبینند و نستایند در رفتار و روحیات او تأثیرگذار نیست.
سنگری ادامه داد: دهمین ویژگی که مهم ترین است و با مبحث ما پیوند بیشتری دارد این است: «لَا یَرَی أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی وَ أَتْقَی»: به هیچ کس نمیرسد مگر اینکه میگوید او از من بهتر و باتقویتر است. خود را نسبت به هیچ کس بهتر و بالاتر نمیبیند. زیر این آسمان، اولیا خدا به صورت گمنام زندگی میکنند، ممکن است هیچ موقعیتی نداشته باشند، اما نزد خدا جایگاه رفیعی دارند. در برخورد با افراد این اصل را رعایت کنیم. ادب همین است. همسر خود را دست کم نگیر. کودکت را دست کم نگیر. حتی گناهکار را دست کم نگیرید. اطرافیانتان را دست کم نگیرید. ما نمیدانیم این افراد چه جایگاهی پیش خدا دارند. ادب را نسبت به همه افراد و حتی دیگر جانداران و پدیدهها رعایت کنیم.
وی با تأکید بر اینکه باید ادب را نسبت به خودمان هم رعایت کنیم، گفت: ما گاهی نسبت به خود بیادبیم. کم نشنیدهایم افراد به خود میگویند: منِ پوچ، منِ بدبخت، منِ بی فایده. به خود بی احترامی میکنند. خود را تحقیر میکنند. ادب را باید نسبت به خود رعایت کنیم. ما نسبت به دشمن هم باید ادب را رعایت کنیم. در جنگ صفین برخی از یاران امام علی(ع) شروع به سبّ معاویه کردند. حضرت امیر المؤمنین(ع) فرمود: مؤمن، سبّاب نیست، یعنی دشنام نمیگوید و اهل ناسزا گویی نیست.
سنگری در پایان گفت: خداوند توفیق دهد این معارف را در ظرف جان خودمان، با آوندها و تار و پود خود، ادراک و احساس کنیم و فقط به گفتن نام اینها اکتفا نکنیم: «نام فروردین نیارد گل به باغ، شب نگردد روشن از نام چراغ» امیدواریم این مطالب از مرز نظر و ذهن به مرز عمل و رفتار و سلوک در بیاید.