وضو میگرفت، ابای مشکیاش را تن میکرد و بعد با صدای پر طنین خود به تلاوت قرآن میپرداخت. مهربانیاش با نوجوانان و کودکانی که گذرشان به کلاس قرآن یا مسجد میافتاد، هنوز زبانزد شاگردانی است که امروز بر کرسی استادی نشستهاند.
اسم بیوک محمدی که میآید خاطرههایشان زنده میشود و گرد از غبار خاطرات میزدایند و هر کدام بخشی از زندگی استادشان را روایت میکنند.
از زمانی که عشق به قرآن او را در تبریز به کلاسهای قرآن کشاند تا روزهایی که ساکت خیابان خیام تهران و تاجر فرش میشود و خود بر جایگاه استادی قرآن مینشیند.
به گزارش کانون خبرنگاران نبأ وابسته به خبرگزاری ایکنا، ظهر دلنشین استاد مرحوم بیوک اصلمحمدی با حضور استادان بزرگ قرآنی کشور؛ محسن موسوی بلده، حبیب مهکام، هادی فروزان، محمد خواجوی، حسین سبزعلی، محمدحسین سعیدیان و احد اصل محمدی، فرزند ایشان در فضای پرخاطره و گرم برگزار شد. فرزند استاد با تلاوت آیات قرآن فضای معنوی جلسه را با خاطره پدر خود پیوند میزند و همگان طنین صدای پدر را در صوت فرزند میجویند.
استاد مهکام که مدیریت جلسه را بر عهده دارد، سخن را با یاد خدا آغاز میکند و میگوید: این مجلس به جهت یادآوری خاطرات ماندگار استاد بزرگوار قرآن کریم در دورانی که قحط الرجال قرآنی بود، برگزار میشود.
استاد مهکام یک بیت از شاعر صائب تبریزی میخواند که به قول خودش میتواند بخشی از نقشهای معرفتی و تربیتی و قرآنی استاد را بیان کند: «دهد ثمر ز رگ و ریشه درخت خبر/ نهفتههای پدر از پسر شود پیدا».
وی با تورق خاطرات قرآنی خود به یاد مسابقات قرآن سال 60 میافتد و تصریح میکند: در «مجتمع متقین» که جزء سازمان اوقاف است، مسابقات سراسری قرآن برگزار میشد. من نیز در بین جمع به عنوان یک شاگرد کوچک قرآن نشسته بودم. اساتید قرآن بودند؛ استاد بیوک اصل محمدی به من گفت: «بیا بنشین برای داوری» و من گفتم: «سابقه این کار را ندارم»؛ آن بزرگوار هم این جمله را گفت: «ما هم از شکم مادر علم داوری را نیاوردهایم، بیا بنشین یاد میگیری».
استاد سبزعلی: استاد اصلمحمدی زندگی را وقف قرآن کرد
استاد محمدحسن سبزعلی سر سخن را بهدست میگیرد و به آیه 169 سوره آل عمران اشاره میکند: «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ» و میگوید: شهدا دنیا را زیر پا گذاشتند و رفتند شهید شدند؛ به باورم میشود به استاد بیوک اصلمحمدی لقب شهید را داد، زیرا ایشان تعداد زیادی جلسه قرآن داشتند، یا در مسجد و یا در جلسه بودند. برای برگزاری کلاسهای آموزش قرآن در حال حاضر مربیان ما حقالقدم یا حقالزحمه میگیرند، ولی اکثر کارهای او در راه خداوند و فی سبیلالله بوده، اینها همه نشانه عشق است.
وی ادامه داد: بعضیها میگویند شما کاسب نبودی، نه خیر اینطور نبوده در سال 57 پدرم یک نمایشگاه ماشین داشت و همیشه حدود 10 تا 12 ماشین صفر داخل نمایشگاه بود و روزی کلید را به من داد و گفت که از امروز مغازه را تو نگه دار ولی من گفتم نمیخواهم من میخواهم بروم سر قرآن و کلاس.
سبزعلی تأکید کرد: استاد نگاه مادی نداشت ساعتها بدون خستگی دو زانو پشت رحل قرآن مینشست. من آنموقع کوچک بودم و روبروی مسجد سیدنصرالدین میرفتیم، ایشان هم تشخیص دادند که میتوانم با آن سن کم، قرآن را تلاوت کنم.
تکریم شاگرد؛ سنت استاد محمدی
وی با اشاره به زحمات اساتید در تحول و تکوین شیوه کلاسیک آموزش قرآن میگوید: ایشان و استادان همترازشان، مانند استادان موسوی، غفاری، خواجوی و فروزان کسانی بودند که شیوه قرائت را از آن سبک سنتی و قدیمی و کلاسیک به شیوهای نوین ارتقا دادند. بنده و بچههای دیگر که همه کوچک بودیم هنگامی که وارد کلاس میشدیم، استاد میگفتند که بلبلان قرآن آمدند و این گونه ما را تکریم میکردند و از من میخواستند که بخوانم و بقیه بچهها تکرار کنند.
سبزعلی با بیان اینکه یادبود گرفتن برای این اساتید کار بسیار ارزشمندی است، تصریح کرد: انشاءالله این نشستها ادامه پیدا کند و آنهایی که در قید حیات هم هستند، مانند استاد فروزان فراموش نشوند. در جلسه قرآن استاد اربابی تعداد انگشتشماری بودند که قرآن را صحیح میخواندند که یکی همین استاد فروزان بود، یا استاد کاظم حسنزاده که بهتازگی فوت کرد و در کمتر از 60 سالگی از دنیا رفت. برای تشییع جنازه یک خواننده به اندازه یک استادیوم جمعیت میآید ولی متأسفانه برای یک قاری قرآن چقدر؟! آنهم قاری که هفتهای هفت شب جلسه قرآن داشته و از شاگردانش میتوان «حاج حمید هروی» قاری اول بینالمللی و «حمید سلاخزاده» را نام برد.
وی بر ضرورت توجه به جایگاه قرآن و قاریان تأکید کرد و گفت: در تلویزیون نشان میدهد که برای 400 نفر شرکتکننده مسابقات ورزشی 150، 70 و 40 سکه میدهند و حال برای قراء 100 یا 200 هزار تومان و یک وعده نهار یا شام میدهند و میگویند: «برو بشین بخور». مقام معظم رهبری از چه جهت بیش از 200 قاری خارجی را به ایران میآورد؟ تا به ما بگوید که راه درست این است به این سمت بیائید. ما نمیخواهیم که با هنرپیشه یا خوانندهها مقایسه شویم، خیر! اصلا قراء قابل قیاس با هنرپیشهها نیستند؛ هرکدام از این قشرها ارزش خودشان را دارند. قراء باید جوانان را ارشاد کنند، حال برخی میآیند و میگویند آنها از رده خارجاند.
موسویبلده: معلم قرآن همچون رودخانهای خروشان
استاد سیدمحسن موسویبلده در ادامه جلسه عنوان میکند: بنده بسیار مفتخرم که در این جمع فرهیخته و برای بزرگداشت استادی فرهیخته، پذیرفته شدهام. ابتدا مطلبی درباره اهمیت مجلس بزرگداشت و آن هم مجلسی که درباره شخصی است که معلمی یکی از مصادیق بارز آن است؛ همان طور که میدانید آب اگر یکجا بماند فاسد میشود ولی اگر جریان پیدا کند حتی اگر آلودگی هم همراه داشته باشد، آن را با خود میبرد؛ اگر خروشان باشد و از فراز و نشیبها بگذرد، در مسیرش اکسیژن را میگیرد. در آخر هم به دریا میپیوندد حال چرا دریا نمیگندد، به دو دلیل؛ یک آنکه دریا عمیق و پر ذخیره است و نمیگندد و لجن نمیشود و دومین دلیل هم به خاطر اینکه دریا میگیرد و میبخشد بخار به آسمان صادر میکند و از وجود خودش میبخشد و ابر را تشکیل میدهد و سپس مردم را سیراب میکند و ابر هم دوباره به صورت رودخانه به دریا بازمیگردد؛ معلم هم همین نقش را دارد.
وی میافزاید: در حدیث نبوی از رسول اکرم(ص) داریم که «کاتم العلم یلعنه کلّ شی ء حتّى الحوت فی البحر و الطّیر فی السّماء»؛ کتمانکننده علم را حتی ماهی دریا نفرین میکنند و از سوی دیگر میگویند: «یستغفر له کل شیء حتى الحوت فی البحر» و یعنی ماهیها و حتی پرندگان برای معلم قرآن استغفار میکنند. این رمز معلمی است زیرا معلم میبخشد و زکات علمش را میدهد. اولین استفادهکننده از علم معلم خود معلم است، هیچوقت ضرر نمیکند حتی اگر شاگردی نداشته باشد؛ اولین شاگرد هر معلم خودش است فاصله گوش تا دهان 4 انگشت است. در سر کلاس به شاگردانم میگویم اگر شما به درس توجه نکنید نه اینکه غصه نخورم ولی اولین استفادهاش را خودم میبرم؛ معلم علم آموخته را فراموش نمیکند اگر معلمی به علم خود چیزی اضافه نکند بازهم در همان حین تدریس نکته جدیدی به معلوماتش اضافه میشود، در حالی که خودش هم فکرش را نمیکند و همان لحظه باید خدا را شکر کرد زیرا که این تعالیم به وی الهام میشود.
استاد موسویبلده با بیان اینکه ما امروز برای تجلیل از یک معلم دور هم جمع شدهایم، میگوید: من اولینبار در حسینیه ارشاد استاد محمدی را دیدم. در جلسه بزرگداشت استاد اربابی هم عرض کردم استاد «حافظ الخلیل الرحمن» از عربستان به حسینیه ارشاد آمدند، استاد مرحوم صبحدل آزمون میگرفتند و مدیر آن مسابقه بودند. استاد صبحدل به من روحیه میداد و من سوره نبأ را خواندم و قبول شدم ولی در کلاسها شرکت نکردم تا 2 تا 3 سال بعد که بین شاگردان استاد «الرحمن» و بقیه شرکتکنندگان مسابقهای برگزار شد. من آن موقع به کلاس استاد مروت میرفتم؛ در آن مسابقه استاد حاج بیوک را برای اولینبار دیدم و مهندس شجاعی را هم همینطور که مهندس شجاعی اول شدند. استاد بیوک در آغاز جلسه برای مسابقه سور «حشر» و « تکویر» عبدالباسط را خواندند. چیزی که ما را تحت تأثیر قرار داد، زنگ صدای او بود و در عین حال چهره جدی. استاد اربابی هم همینطور صدای زنگدار داشتند. در جلسات مختلف کم و بیش خدمتشان میرسیدیم. زمستان سال 56 مسابقه جهت اعزام قراء به حج توسط حاج آقا سلطانی در مسجد امام حسین(ع) تهران برگزار شد که در آن مسابقه استاد بیوک اصلمحمدی داور و استاد بودند.
اعزامهای بعد از انقلاب؛ الهام گرفته از کاروان استاد محمدی
وی میافزاید: واقعا اصطلاح کاروان نور اصطلاح خوبی بود برای آن سفر، اولین بار بود که شیعه به مسابقات قرآن میرفت و عید 57 بهعنوان عمره نوروزی و تحت سرپرستی آیتالله جعفر سبحانی که رئیس کاروان بودند. من به همراه استاد احمد خواجوی در کنار استاد بیوک اصل محمدی داوران آن مسابقه بودیم. استاد بیوک مدیریت مسابقه را در اختیار داشت و مسابقه 4 تا 5 روز ادامه داشت و کمکم همه خبردار شدند. لذا ته لیست را باز گذاشته بودند تا اگر کسی بازهم آمد از او نیز تست بگیرند. مسئول ثبت نام نیز تندتند افراد را ثبت نام میکرد و شماره قرائت میداد. روز آخر شرکتکنندهها خیلی بیشترشده بودند؛ از هر تیپ و شخصیتی شرکت میکردند، برای مسابقه آیه 26 سوره زمر «وَ لَهُ مَنْ فِی السَّمَـاوَاتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ» انتخاب شده بود. برای داوری فقط خود استاد میتوانست اوضاع را کنترل کند؛ ایشان تا میدید شرکتکننده در بیان «اعوذ بالله» ایراد دارد میگفت «طیبالله» و نفر بعدی؛ در آن روز تعداد کمی توانستند تا «قانتون» را بخوانند. شرکتکنندهها دیگر نمینشستند و به حالت نیمه ایستاده اعوذ بالله را میگفتند، زیرا میدانستند به «قانتون» نمیرسند. در آن روز استاد تعداد 100 نفر شرکتکننده را طی یک ساعت ارزیابی کرد.
استاد موسویبلده با اشاره به برکات آن سفر معنوی در کنار استاد بیوک اصلمحمدی اظهار میکند: پس از مسابقه، آن سفر تاریخی را در جوار استاد رفتیم که خاطرات آن نیز خیلی جالب بود و جا دارد که یک ظهر دلنشین هم برای آن سفر برگزار شود. در آن سفر استعداد قرآنی شیعه جهت تلاوت نشان داده شد. اعزامهای بعد از انقلاب الهامگرفته از همان سفر است. در آن سفر خیلی مکانها و مراکز قرآنی مکه رفتیم و قرآن تلاوت کردیم؛ در مدینه، مدرسه، دادگستری قاضیالقضات مکه که روبروی حرم بود و مدارس مختلف که همچنین از جمله حرم نبوی(ص) و بیتالله.
رعایت تقوا و ادب در تمامی حالات
وی در ادامه سلوک و شیوه نشستن استاد بیوک محمدی را به یاد میآورد و میگوید: استاد همیشه پشت رحل دو زانو مینشستند و با عبای مشکی، همیشه ادب را رعایت میکردند؛ یکبار هم برای تلاوت رحل را جلویشان نگذاشتند و سوره انبیاء را از حفظ خواندند. البته یادم هست برای احتیاط به من گفتند که تو سوره انبیاء را باز بگذار تا اگر طوری شد ببینم. چیزی که در تمام این سالها از ایشان دیدیم این بود که نهتنها در محضر قرآن که در تمام حالات ادب را رعایت میکرد و تقوای قرآنی و معلمی داشت؛ هیچوقت از ایشان یک حرف سبک شنیده نشد چیزی که او به ما یاد داد وقار و احترام بود؛ ایشان تقوای زبان، تقوای منش داشت. خدا رحمتشان کند.
شخصیتی تربیتیافته و مقتبس از آیات وحی
استاد مهکام که انگار خاطرات آن روزها برایش زنده شده است، میگوید: ما ز بالاییم و بالا میرویم/ ما ز دریاییم و دریا میرویم. این مفهوم کلی آیه استرجاع است. استاد محمدی از نیکمردان قرآنی بود که مصداق حدیث نبوی است «خَیرُکُم مَن تَعَلَّمَ القُرآنَ وَ عَلَّمَه» و از مصادیق بارز آیه 112 سوره توبه «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ»؛ بهخصوص السائحون یعنی تلاشگر بود. وی در مراکز قرآنی همیشه حضور داشت، کلاس قرآن تشکیل میداد؛ وقتی که کلاسشان جا میافتاد، مدیریت کلاس را به کسی میسپرد و خود جای دیگر یک کلاس قرآن دیگر برای قرآنآموزان تشکیل میداد، همیشه تحرک داشت واقعا مصداق سه آیه اول سوره مؤمنون بودند «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ، وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ». همیشه ظاهر آراسته داشت و هیچ حرف بیموردی از ایشان نشنیدیم.
تخصص آموزشی استاد محمدی؛ برونداد صفات اخلاقی
استاد محمد خواجوی در ادامه اظهار میکند: عرایض بنده راجع به استاد دو بخش است؛ یک بخش مربوط میشود به بخش روحی و اخلاقی استاد و بخش دیگر به صفات تخصصی آموزشی به عنوان یک معلم. در واقع با توجه به اینکه ایشان سابقه آموزشی نداشت میتوان تخصصش را خروجی همان صفات روحی و اخلاقیاش دانست. میشود گفت: عروس حضرت قرآن نقاب آن گه براندازد// که دارالملک ایمان را مجرد بیند از غوغا. ایشان با توجه بهاینکه اهل غوغا نبود، بسیار متخلق به اخلاق اسلامی بود؛ خروجیاش در آموزش یک خروجی بسیار خوبی بود که اصلا انتظارش نمیرفت. گفتارش متین بود، اگر میگفت «رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا..» بر آن استقامت داشت.
وی میافزاید: در کنار این جدیت بسیار خوشمشرب بود و مسائل طنز در جلساتش هم عنوان میکرد؛ مثلا با توجه به فضای حجاب در قبل از انقلاب یک داستانی جالب مطرح میکرد. خیلی بر مسئله حجاب تأکید داشت. گاهی بهصورت جدی آیه را تفسیر میکرد و گاهی از این قبیل داستانها در جلسات قرآن میگفت و جلساتش طوری نبود که شاگردان احساس ترس کنند و خیلی راحت در کلاسها حاضر میشد. استقامتش در راه خدا عجیب و مثالزدنی بود؛ گویی در راه خدا جهاد میکرد، جلسات متعدد و فراوان داشت؛ هر کدام 3 الی 4 ساعت طول میکشید، حتی به اسم و رسمها بیتوجه بود که نتیجه همان ملکات اخلاقی و فضائلی معنوی بود. ایشان تاجر فرش بود و تا آنجا که من خبر دارم آموزش تخصصی و خاصی ندیده بود. ولی با اینکه خودم معلم بودم ولی دقت ایشان برای آموزش صحیح مثالزدنی بود. به ظواهر و فضای جلسات خیلی اهمیت میداد، ترتیب چیدن تابلوها در مسجد برایشان خیلی مهم بود، گفته بود در مسجد عطر و گلاب بپاشند یا پشتیهایی با هزینه خودشان سفارش دادند، همیشه میگفتند که شاگردان باید جایشان برای تلاوت راحت باشد.
جلسات قرآن استحکام طولانی داشت
استاد خواجوی در تشریح سبک جلسه داوری استاد محمدی اظهار میکند: استاد جلسه را طوری اداره میکرد که برای جوانان جذاب باشد؛ بیشتر شرکتکنندگان کلاسهای ایشان جوانان بودند. درعین حال پیشنهاد معلمی قرآن را برای هرجایی نمیپذیرفت و میگفت اگر راحت بپذیرم راحت هم تعطیل میشود. حتما امام جماعت و هیئت امنای مسجد را به منزل دعوت کرده و شرط و شروط خود را مطرح و اگر مقبول میشد، جلسات قرآن را قبول میکرد. مثلا در ده شب محرم کلاس را تعطیل نمیکرد؛ زیرا عقیده داشت که محرم و برگزاری جلسات قرآن با هم منافاتی ندارند؛ میگفت پول واعظ را بدهید، ولی جلسه ما را تعطیل نکنید. جلسه مداوم تعطیل شود دیگر نمیشود به آن جلسه گفت و بههمین دلیل بود که جلساتشان از استحکام طولانیتری برخوردار بود.
جهانبخش فرجی در ادامه این جلسه با بیان اینکه مشخصه بارز جلسات استاد بیوک اصلمحمدی، اخلاقی بود که به ما یاد دادند، اظهار میکند: بنده شهرستانی بودم و هرازچندگاهی به تهران میآمدم. سال 58 اولین باری بود که در مسابقات قرآن میآمدیم. در آن جلسه به خاطر حجب و حیایی که داشتم تحت استرس بودم و یک خط جا انداختم. پس از قرائت ناراحت رفتم و یک گوشه نشستم و در حال و هوای خودم بود. بعد از جلسه همه تقریبا رفته بودند، دیدم استاد بیوک محمدی با آن چهره و قد رشید به سمت من میآید. ایشان به اسم مرا صدا زد و گفت: شما یک آیه جا انداختی ولی من قول میدهم که آن آیه را فرشتگان برای شما لحاظ کردهاند. بعد ایشان گفت: «شما در این رشته بالاترین خواهی شد». با این جمله ایشان به من خیلی روحیه داد. ایشان سپس گفت: بعد از مسابقات همه اساتید و نفرات اول در منزل بنده جمع میشوند، شما اگر میتوانی به شهرستان نرو و آدرس خود در تهران را بده، خودم در روز جلسه به سراغت خواهم آمد.
این قاری بینالمللی با بیان اینکه استاد بیوک محمدی با ماشین خود به سراغم آمد، میگوید: ایشان از قبل به من گفته بودند که سوره «حشر» را آماده کن. بعد از قرائت اساتید بزرگی که از سراسر کشور در منزل ایشان جمع بودند، بنده نیز تلاوتی ارائه کردم. استاد پیش از تلاوت من گفتند که میخواهم چهرهای نوجوان را به شما معرفی کنم که در آینده قاری خوبی میشود. این جریان در زندگیام اثر بسیار خوبی داشت. ایشان و افراد بسیاری که از قدیم وارد این کار شدند، همگی در مسیر آموزش و نشر معارف قرآن تلاش کردند و در واقع زندگی خود را وقف قرآن کردند.
استاد مهکام در ادامه میدهد: «الْعِلْمُ مِنَ الصِّغَرِ کَالنَّقْشِ فِی الْحَجَرِ». ایشان در سن پائین در آن جلسات شرکت میکردند و این سنگ نوشته همیشه استحکام دارد. در تأیید فرمایش ایشان درباره استاد محمدی باید گفت که این بزرگوار: سرّ ابراهیم و اسماعیل بود// این همه اجمال را تفسیر بود. یکی از ویژگیهای استاد این است که با همه سر شلوغی، حقوق خانواده را کاملاً مراعات میکرد. بعضی از اساتید از حقوق خانواده غفلت میکنند ولی این بزرگوار همه را مراعات میکرد. خلاصه بگوئیم، استاد محمدی شخصیت قرآنی بود که «عاش سعیداً و مات سعیداً».
در ادامه استاد فروزان میگوید: استاد بیوک اصل محمدی واقعاً اصل محمدی بودند، نه فرع محمد. بعضیها اسمشان هم مسمی دارد و ایشان اصل بود واقعاً. آنچه که گفتنی و لازم بود، فرمودند. من فقط میخواهم اشاراتی جزئی به بعضی مطالبی که دوستان گفتند بکنم. چون فکر میکنم دنبال حرف نباید بدویم تا یک چیزی پیدا و اضافه کنیم. چه بهتر اینکه آن چیزی که دوستان گفتند از همانها استفاده کنیم ولی آن جمله که استاد فرجی گفتند خیلی برای من جالب بود. تمامی دوستان نکات جالبی را گفتند ولی این جمله آقای فرجی، عمق مرحوم بیوک محمدی را نشان میدهد که چقدر خوشفکر بود. الان آدمهای زیادی داریم که از نظر فکری علامه هستند یعنی انواع و اقسام علوم را در خودشان جمع کردهاند. البته انواع و اقسام علوم مثبت و منفی ولی خاطره استاد فرجی عمق وجودی آقای بیوک محمدی را نشان میدهد، نه بُعد علمی. همان که گفتند آن آیه برای شما ثبت میشود، خیلی جمله زیبایی است. اینها واقعاً نشانه ایمان است. «وَلاَ تَمْشِ فِی الأَرْضِ مَرَحًا»، همین است.
وی به یاد روزهای گذشته میافتد. روزهایی که در کنار استاد موسویبلده، استاد مروت و استاد سحاب در گرداگرد رادیوی سابق میدان ارگ، شبهایی خاطرانگیز و قرآنی را میگذرانده. روزگاری که طی شد و برایش بسیار سریع گذشته بود و هنوز باور گذر این ایام برایش سخت است.
استاد فروزان میافزاید: دکتر علی شریعتی در مورد مرحوم همایون، بانی اصلی حسینیه ارشاد میگوید: «تو در عین مادیت محض، معنویت محض هستی و شرم را بر جان کسانی میریزی که در عین معنویت محض، مادیت محض هستند». خیلی جمله جاندار است. فکر میکنیم فقط مسئله مادیت است درحالی که انسان هر جا و در هر زمینهای احساس بینیازی کند کارش به طغیان و سرکشی میکشد. من حدوداً مرحوم بیوک محمدی را ده جلسه زیارت کردم. یکبار که از مسجد حاج سید عزیزالله بازار خارج شدیم من یادم است که دستشان را بر شانه من گذاشته بودند و میگفتند من چقدر لذت میبرم که میبینم یک جوان با این شکل و شمایل خودش را از نظر قرآن تا این سطح بالا میکشد. این خاطره هیچوقت یادم نمیرود.
فروزان با بیان اینکه قرائت استاد بیوک اصلمحمدی حالت تقلیدی نداشت و خوشلهجه هم بود، تصریح کرد: ایشان قاف را هیچوقت نمیتوانستند تجویدی بیان کنند و همانطور که آقای موسوی اشاره کردند، صدای پرطنین و زنگدار و همچنین ابتکاری داشت. من وقتی به آقا بیوک محمدی نگاه میکردم احساس میکردم وجود ایشان قرآنی است. البته منظورم چهره نیست چون چهرهها را ما درست کردیم که مثلاً مو کوتاه باشد یا بلند باشد یا مدل ریش و سبیل چطور باشد. اینها در اسلام نیست. وقتی استاد محمدی را میدیدم معلوم بود که قرآنی است و وجودش مملو از قرآن بود. همین مهم است که انسان از دیدن روی کسی و شنیدن صدای کسی، بوی قرآن به مشامش برسد. این خیلی مهم است و انشاءالله خدا به حق محمد(ص) و آل محمد(ص)، روحش را که شاد است، شادتر بفرماید.
احد اصل محمدی، فرزند استاد که اکنون خود از قاریان و اساتید قرآن کریم است در ادامه جلسه از اساتید و برگزارکنندگان این جلسه تشکر میکند و میگوید: من نکاتی را درباره زندگینامه ایشان بیان میکنم. مرحوم پدر در سال 1308 در تبریز و در یک خانواده سنتی و همچنین مذهبی اما نه با سطح علمی بالا متولد شد. هرکاری که انجام داد خودجوش بوده است. در تبریز در جلسه سنتیای که در محله برگزار میشد خیلی با علاقه شرکت میکرد. دوستانشان میگفتند که ما سعی میکردیم دوستانمان را نیز سر کلاسها ببریم تا آنها تعریف میکنند، اما با این همه بعد از یک هفته از آن جلسات سنتی خشک فرار میکردیم اما مرحوم پدر ادامه میدادند.
وی با بیان اینکه استاد بیوک اصلمحمدی به خاطر مسائل کاری بهتنهایی از تبریز به تهران میآیند، میگوید: در جنوب شهر تهران، مکانی را اجاره میکنند. کار فرش را آغاز میکنند اما مغازهای نداشتند. آن طور که خودشان تعریف میکردند در کنار میدان امام خمینی(ره) فعلی فرشها را کنار خیابان میچیدند و از صبح تا شب میایستادند تا مثلاً یک فرش را به فروش برسانند. ایشان یک خانه در دروازه غار اجاره کرده بودند. یک همسایه دیوار به دیوار حاج آقا که بعدها با ایشان و ما ارتباط داشت برای من تعریف میکرد آشنایی ما به این صورت بود که یک روز دیدیم از خانه بغلی صدای قرآن میآید. وقتی دقت کردیم متوجه شدیم آنجا خانوادهای نیست بلکه تنها یک جوانی زندگی میکند و بهتنهایی میآید و به بیرون میرود. میگفت تنها شب که برمیگشت از همان مثلاً میدان امام که فرش پهن کرده بود، میآمد و شروع به قرآن خواندن میکرد. آن خانواده میگفت که ما دیدیم این آقا تنها است، با ایشان مراوده پیدا کرده بودیم، برایشان غذا میبردیم و به ایشان علاقهمند شدیم.
وی با بیان استاد بیوک اصلمحمدی در خود احساس نیاز به ادامه تحصیلات در تهران پیدا کرده بود، عنوان کرد: ایشان به مدرسه مرحوم مجتهدی رفته و آنجا صرف و نحو را کار کرده بود. بعداً ایشان خودشان تدریس میکرد؛ مثلاً در مسجد امام حسین(ع) از ساعت 6 تا 10 صبح صرف و نحو کار میکرد. که یک ساعت اول صرف و نحو عربی میگفت و بعد از آن ادامه جلسه خودشان را داشتند. در جلسه مرحوم سرهنگ بیگلری در مسجد المصطفی(ص) و در جلسات شیخ خلیل الرحمان در حسینیه ارشاد بسیار شرکت میکردند. در مسجد المصطفی(ص) همان طور که حاج آقا میگفتند وقتی که سرهنگ بیگلری نمیآمدند حاج آقا جای ایشان مینشستند و شروع جلسهداریشان از همانجا بود. دیگری هم در جلسات پدر آقای سیف در مسجد شاه بود. پدر تعریف میکردند که آنجا همه باید عبا میانداختند و کسی بدون عبا نباید پشت رحل قرآن مینشست و حتی مستمعین نیز باید عبا به تن میکردند. پدر میگفتند که با پدر آقای سیف خیلی مراوده داشتند. پدر آقای سیف هم نظرات خاصی درباره استفاده از بلندگو و برخی مسائل در جلسات داشتند. ایشان مدتی نیز در این جلسه بودند و بعد از جلسه مرحوم بیگلری، جلسهداری ایشان شروع شد و همان روشی را که استاد بیگلری استفاده میکرد که ایشان را جای خود مینشاند و دیر میآمد یا یک هفته نمیآمد، همان روش را ایشان با دوستان انجام میدادند.
وی میافزاید: دقیقاً یادم هست ایشان وقتی جلسهاش راه میافتاد، آن را به دیگری میسپرد. در صورتی که بسیاری افراد حاضر نیستند جلسهای را که بیست سال برای آن زحمت کشیدهاند و برای آنان یک کرسی است را به فرد دیگری بدهند، زیرا حب خاصی به آن دارند. مرحوم پدر این حب را در خودشان حل کرده بودند. در جلسه به خاطر اسم ایشان جمعیت زیادی میآمدند. من در فیلمهای آپاراتی که از جلساتشان دارم میبینید که زیر 200 نفر در جلسات شرکت نکردند، آن همه از همه مدل تیپ و قیافه و سن. در جلسات نیز کسی را ناامید نمیکرد، جلسات ایشان عمومی بود. برایشان مهم نبود که بچه میآید یا یک قاری میخواهد بیاید. ایشان از مدرسه تا حوزه علمیه را سرمایهگذاری میکرد. در جلسات حوزه نمیگذاشتند که من وارد شوم و میگفتند اگر تو وارد جلسات بشوی از هفته بعد دیگر هیچکدام از این افراد نمیآیند.
وی با بیان اینکه استاد بیوک اصلمحمدی از خانواده نیز غافل نبودند، بیان میکند: آخر هفته با یک تفسیر قرآن به منزل والدین میرفت و برایشان تفسیر قرآن میخواند. ایشان از هیچ فرصتی برای جذب به قرآن غافل نبود؛ مثلاً آقای حسن مساوات را در صف نانوایی کشف و جذب کرد. یک مطلب دیگر این است که همه میگویند ایشان بسیار اخلاص داشتند. نه اینکه دیگر اساتید ندارند بلکه ایشان یک چیز متفاوتی بودند. من شنیدم از فرزند آیتالله العظمی بهجت که پدرشان سعی میکردند تقوا را در پاسخ دادن نیز رعایت کنند. یک نکتهای را من عرض کنم که نشنیدهاید. حاج آقا در وصیتشان از مسائل مالی چیزی ننوشتند و فقط نوشتند که من به برادرانم خیانت نکردم، ان شاء الله آنها نیز خیانت نخواهند کرد. اما بیشتر وصیتشان قرآنی بود. نوشته بودند که شاید برای مردم این شائبه به وجود آمده باشد که بین من و استاد مولایی رقابت وجود دارد. شما بروید و از استاد مولایی برای من حلالیت بطلبید. من وقتی این موضوع را با استاد مولایی مطرح کردم ایشان گریه کرد و من را بغل کرد و گفت ایشان عجیب شخصیتی بود.
احد اصل محمدی میافزاید: ایشان یک اتاق را در خانه اختصاص داده بودند به کار نوشتن بنرهایشان. در مسجد وقتی میخواست جلسه برگزار شود عظمت جلسه برایشان بسیار مهم بود و مثلاً پرده میان زنانه و مردانه را که از قبل وجود داشت برمیداشت. همین طور بهراحتی مستمعین اهمیت میداد. مثلاً در جایگاه نشستن آنان، ابرهایی را با هزینه خودشان قرار میدادند تا جای نشیمن و پشتی شرکتکنندگان در جلسه راحت باشد. چیزی از مسجد نمیگرفت و اگر هدایایی نیز به ایشان اعطا میشد، آن را نیز وقف همان مسجد میکرد. از کارهای دیگر مرحوم حاج آقا مشارکت در بنیان گذاشتن صندوق اندوخته جاوید بود که وقتی کارش گرفت مدیریت آن را نیز به افراد دیگر سپرد تا به تدریس قرآن بپردازد.
در پایان این جلسه ملکوتی، استاد موسوی بلده با صدای زیبا ادعیهای قرائت کرد و این ظهر دلنشین و محفل خاطرهانگیز پایان یافت.
یادآور میشود، علاقهمندان میتوانند مشروح این گزارش در نشریه «ظهر دلنشین» نیز مطالعه کنند.