به گزارش ایکنا، نشست «فلسفه سیاسی آیتالله مصباح یزدی»، شامگاه سهشنبه، ۲۱ بهمنماه، با سخنرانی جمعی از اندیشمندان به صورت مجازی برگزار شد. حجتالاسلام محمدحسین طالبی، عضو هیئت علمی گروه حقوق پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، در این نشست با موضوع «منشأ حقوق (حق) از دیدگاه آیتالله مصباح» به ایراد سخن پرداخت و بیان کرد: دانش فلسفه حق، یکی از دانشهای مهم و کلیدی در علوم انسانی است و مبنای بسیاری از مسائل سیاسی، اخلاقی، حقوقی، اجتماعی، فردی، فقهی و ... است. این دانش، چهار مسئله اصلی را بررسی میکند که مهمترین آن منشأ حق است. منشأ حق یعنی اگر انسان حقوقی دارد و یا موجودات حقوقی دارند، سبب این حقوق چیست و چه امری باعث شده موجودات دارای حق شوند.
وی تصریح کرد: مکاتب مختلف حقوقی پاسخهای مختلفی دادهاند. پوزیتیویستها میگویند که اراده انسان منشأ حق است و ممکن است یک نفر مانند پادشاه منشأ برای حقوق انسانهای آن مملکت باشد که در این صورت قوانین را بر اساس خواست پادشاه وضع و ابلاغ میکنند و مردم نیز به حقوق خود میرسند یا ممکن است اراده عموم مردم منشأ باشد که بر اساس توافق مردم، مجلسی تشکیل میشود و قوانینی بر اساس اکثریت آرا، تصویب میکنند.
طالبی در ادامه افزود: در این نظرگاه، دیگر اموری که بیشتر بر آن توافق شده، حق انسانهاست، از جمله مسئله ازدواج سفید که انسانهای همجنس میتوانند ازدواج کنند و یا امور دیگری که بیشتر انسانها شاید آنها را مطلوب ندانند که از جمله، شرب خمر، زنا و ... است و اینها به دلیل این است که در اندیشه پوزیتیویستها، انسان منشأ حقوق دانسته شده است. اما مکتب مقابل آنها عقلگرایی است که امروزه طبیعتگرایان هستند. عقل نیز دو تفسیر دارد؛ یکی تفسیر سکولار است که کاری به دین ندارد و آنچه که ذهن بشر به آن میرسد را به صورت قانون درمیآورد و بر اساس مطالبی که میگوید ما میفهمیم که آنها به صورت قانون درمیآیند، ولو که اکثریت مردم نیز بر آن توافق نداشته باشند. البته امروزه ملتهایی را نداریم که چنین دستگاه حقوقی در آنها به صورت منسجم وجود داشته باشد و دولتها این سیستم وضع قانون و به تبع آن، وضع حق را ندارند، اما بالاخره این یکی از دیدگاهها است.
وی تصریح کرد: یک نظرگاه نیز عقلگرایی است، اما عقل ربانی، دینی و دینبارو که این عقل، حق دینداری و خداپرستی را حاکم میداند و در این تفسیر، اراده خدا منشأ حق است، چون حق دینداری مقدم است و در این نگاه، حقهایی که انسانها از راه عقل ربانی میفهمند، با بسیاری از حقهایی که عقل سکولار میفهمد تطابق دارد و در این نگاه، اراده خدا منشأ حق است.
طالبی بیان کرد: علامه مصباح نیز این نظرگاه را قبول داشتند و بر روی آن تأکید میکردند. زمانی که در صدد شفافیت نگاه اسلامی در زندگی سیاسی و اجتماعی مردم در عصر اصلاحات سخنرانیهایی را در نماز جمعه تهران داشتند، بر این موضوع بسیار تاکید داشتند؛ چون آن زمان برخی میگفتند انسان آزاد است که حتی علیه خدا تظاهرات کند و ما کسی را هم نداشتیم که با این افکار برخورد علمی داشته باشد و ایشان این مطالب را به صورت مشروع تبیین میکردند. یکی از بزنگاهها همین بود که میگفتند درست نیست که انسانها حق داشته باشند که علیه دینداری تظاهرات کنند و به آیه «الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ» استناد میکردند و میگفتند حق از طرف خدا است و منشأ حق اراده الهی است و به رساله حقوق امام سجاد(ع) نیز استناد میکردند که در آنجا نیز اصل و ریشه حقها را امام(ع) از طرف خدا میدانستند.
وی بیان کرد: دلیل ایشان نیز بغیر از آیات و روایات، دلیل عقلی بود که چون خدای متعال خالق همه موجودات است و با عقل این را اثبات میکنیم و خالق مالک است، پس شخصی که مالک است حق تصرف در موجودات دارد و او شایسته است که حق موجودات را تعیین کند، لذا همه حقها در انسانها، حیوانات، گیاهان، فرشتگان و ... به اراده خدا برمیگردد و بنابراین، ایشان مهمترین مسئله فلسفه حق را به خوبی با استدلال عقلی و با استناد به روایات و آیات قرآن اثبات میکردند.
در ادامه، حجتالاسلام مهاجرنیا، دانشیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، با موضوع «حاکمیت قسمی و مقسمی در ارتباط با عناصر اربعه دولت از منظر کلام سیاسی آیتالله مصباح» به ایراد سخن پرداخت و بیان کرد: موضوع بحث بنده در مورد حاکمیت قسمی و حاکمیت مقسمی در بحث عناصر اربعه دولت است. هدف طرح این موضوع، حل مشکلی است که در فلسفه سیاسی آیتالله مصباح مطرح است و همیشه گفته میشود و آن هم در مورد مشروعیت الهی و مشروعیت مردمی و یا حاکمیت الهی و مردمی است و ایشان یک مبنای خاصی دارند. ما یک اصل موضوعهای در حقوق و علوم سیاسی قبول کردهایم و این را به قدری تلقی به قبول کردهایم که به نوعی جزو مسلمات ما شده است و آن اینکه میگوییم دولت، بالاترین پدیده سیاسی است که چهار عنصر دارد؛ جمعیت، سرزمین، حکومت و حاکمیت و این را حصر عقلی دیدیم و مسلم دانستهایم.
وی تصریح کرد: چون بحث در مورد عنصر حاکمیت است، باید بگویم حاکمیت یعنی قدرت برتر که غیر قابل تجزیه است و بالاترین قدرت محسوب میشود. در علوم سیاسی، این قدرت را بحث میکنیم که دولت این عناصر را دارد. جمعیتش وجود دارد، حکومتش نیز در صورتی که تشکیلات سیاسی داشته باشد، یک امر عینی است، اما حاکمیت ذهنی است و مابهازای خارجی آن، قدرت برتر آن و تسلطی است که در جامعه دارد و یک امر معنوی محسوب میشود. در علوم سیاسی بحث میشود که این قدرت از کجا آمده است و در دنیای جدید نیز چون بنابر دموکراسی است، میگویند ناشی از مردم است و مردم این حق را به دولت دادهاند که تا حدودی قابل قبول است که حق اعمال قدرت برای مردم است.
مهاجرنیا در ادامه افزود: اما در دیدگاه آیتالله مصباح، دولت بالاترین قدرت سیاسی نیست و آن اصل مسلم که قبول کردیم، در کلام سیاسی ایشان به عنوان بالاترین پدیده سیاسی نیست. در علوم سیاسی، بالاتر از دولت چیزی وجود ندارد، یعنی در افق یک جامعه، بالاتر از این چیزی نداریم، اما ایشان میگویند که اصل موضوعهای به نام حاکمیت الهی داریم که مقدم بر دولت است و آن نیز در واقعیت خارجی حضور دارد و این اصل را فقها قبول کردهاند و در بحث ولایت فقیه نیز میگویند حاکمیت از آن خدا است، مگر اینکه او به افرادی تفویض کرده باشد. بنابراین حاکمیت الهی بالاترین پدیده است و در این زمینه به آیات متعددی نیز استناد میکنند که حاکمیت خدا مطلق است و شریکی هم ندارد. ثانیاً اینکه، حاکمیت یکی از عناصر است و صرفاً ناشی از مردم نیست، این حاکمیتی که در علوم سیاسی مطرح میشود، یک عنصر تلقی شده و در دیگاه ایشان اینطور است که همه حاکمیت، صرفاً ناشی از دولت نیست.
وی تصریح کرد: در نتیجه، حاکمیت الهی، حقیقی، دائمی، انحصاری و غیرقابل تجزیه است. مقسم هر نوع قدرت است، یعنی او میشود مقسم و زیرمجموعه و اقسامی دارد و این حاکمیت، خودش به دو قسم اولی تقسیم میشود؛ تکوینی در همه عالم و تشریعی. حاکمیت تشریعی نیز اقسامی دارد، گاهی در حوزه فردی یا اجتماعی و ... است و ما با حوزه سیاسی آن کار داریم. در این زمینه، یکی از پدیدههایی که خدا ناشی از ربوبیت و حاکمیتش ایجاد کرده، بحث دولت است و به آن مشروعیت داده است. دولت چهار عنصر دارد که جمعیت، قلمرو، حکومت و حاکمیت هستند. بنابراین یک حاکمیت مقسمی داریم که الهی و اصلی است و یک حاکمیت نیز جزو اقسام دولت داریم که حاکمیت ناشی از مردم است.
مهاجرنیا گفت: نکته مهم اینکه، حاکمیت الهی که مطلق و دائمی و غیرقابل تجزیه است، به باور آقای مصباح قابل تفویض هم نیست و محال است خدا قدرت مطلقش را واگذار کند و کارگزاری قدرت مطلق الهی واگذار میشود، چون جزو ذات الهی است و در حقیقت، کارگزاری آن را به انبیا(ع) داده است. بحث در این است که آن حاکمیت مقسم با این حاکمیت قسیم چه نسبی دارند؟ حل مشکل این طور است که حاکمیت الهی در مقام حقیقت در مقام ثبوت است و این حاکمیت مقسمی که زیرمجموعه دولت است، این حاکمیت در مقام تحقق خارجی است و این حاکمیت قسمی، به آن حاکمیت مقسمی و ثبوتی ارجاع پیدا میکند. در دیدگاه آیتالله مصباح میبینیم که دائماً مشروعیت حکومت و نسبتش با مقبولیت مطرح است و میگویند حاکمیت مطلق از آن خداست و مشروعیت و یا حاکمیت مردمی در مقام تحقق خارجی و اثبات برای بسط ید آن حاکمیت الهی است. دستهبندی این حاکمیت قسمی و مقسمی، این مشکل را حل میکند که حاکمیت قسمی برمیگردد به حاکمیت مقسمی و اینها باهم تنافی ندارند.
انتهای پیام