به گزارش ایکنا؛ حشمتالله قنبری، پژوهشگر تاریخ اسلام، شب گذشته، 1 اسفندماه، در برنامه تلویزیونی «هدی» که از شبکه قرآن و معارف سیما پخش شد، به شرح فقراتی از نهجالبلاغه پرداخت که متن آن را در ادامه میخوانید؛
بحث در اطراف اوامر نورانی حضرت امیر(ع) به مالک است و به معرفی سه طبقه اجتماعی بعد از معارفه قوای مسلح رسیدیم. امام(ع) فرمود ای مالک در بین مردم و در طبقات جامعه، گروهی از نویسندگان عمومی و خصوصی هستند و گروهی هم مسئولیت قضاوت و عدلگستری در جامعه را بر عهده دارند و بخشی نیز عوامل حکومتی هستند که کار اینها رفق و مدارای با مردم است. شارحین و مفسرین نهجالبلاغه، در مورد این کُتاب گفتهاند، کُتاب خاص، منشیان مورد اعتماد حکام هستند که نامههای مهم از سوی آنها تنظیم میشود و کُتاب عام نیز متولیان و گردانندگان معمول نظام دیوانی کشور هستند که کار اینها حفظ حساب و کتابها و درآمدهای دولتها و گردش نظام مالی و دیوانی موجود در کشور است.
قضات عدل نیز دستگاه قضایی است که برطرفکننده ظلم هستند و یک نظارت خاص به منظور حرکت جامعه به سمت آرمانهای متعالی دارند و مجموعه مقامات اجرایی در حوزههای حکومتی اعم از وزرا و بخشداران نیز در زمره عمال رفق و انصاف محسوب میشوند. من نیز در اینجا به دنبال نقد نظر شارحین نهجالبلاغه نیستم، اما با توجه به شخصیت جامع حضرت امیر(ع) و موضوع فرمانی که به یک شخصیت استثنایی مانند مالک شرف صدور یافته، معتقدم که مراد حضرت امیر(ع) میتواند عمیقتر و وسیعتر باشد.
برای نمونه کُتاب خاص تنظیمکنندگان قراردادهای مهم توصیف شدهاند و کُتاب عام نیز متولیان حساب و کتابهای معمول دیوانی محسوب شدند. اما دو حقیقت مهم وجود دارد که هر انسان منصف و طالب خیر و دانایی را به لایههای درونی هدایت امام(ع)، دلالت میکند. یکی از آنها این است که بخشی از آیات قرآن، سیره، سنت، گفتار و کردار پیامبر اکرم(ع) و امام علی(ع) و عترت طاهره(ع) متوجه ترسیم مبانی حکم و حکومت از نگاه دین است و حقیقت دومی که انسان را به فکر فرو میبرد این است که متن نامه امام علی(ع) به مالک اشتر توصیه اخلاقی نیست، بلکه نامه 53 عقدنامه است؛ یعنی وقتی مالک این امر را قبول کرد، در ضمن پذیرش، برای او عقد قلبی ایجاد شد که فرمان امام(ع) را اجرا کند، چون عین کلام امام، عین ذات خواسته خدا است که وقتی امام(ع) به مالک ابلاغ کرد، حجتی برای مالک خواهد بود.
مالک اشتر نیز مصداق اتمّ رجل سیاسی و مذهبی است؛ یعنی اگر قرار باشد یک رجل سیاسی و مذهبی در طراز اسلام شناسایی شود، مصداقش میشود مالک اشتر. مالک خودش به لحاظ اقتدار سیاسی یک وزنه بزرگ است و به قدری قابل اتکا است که حضرت امیر(ع) او را به عنوان عامل سیاسی خود معرفی کرده است. شخصیت بیتکراری مانند امام(ع) با آسودگی، کسی را مورد اعتماد قرار داده و او را رئیس یکی از مهمترین حوزههای حکومت خود قرار داده و این نشان میدهد که مالک، فهم حکومت داشته است و بعد در عین حال، مالک یک رجل مذهبی استثنایی هم هست. او اسلام را خوب فهمیده است، اما تلفیق سیاست و دین از او یک گوهر والایی ساخته و موجودیتی ساخته که حاکمیت تقوا بر وجود او، او را به این مسیر دلالت کرده است و مهمترین نشانه یک مرد سیاستمدار متدین مطلوب دین، کسی است که در تبعیت از ولی امر زمان خودش اعتبار کسب کند.
اگر امام(ع) این فرمان را نیز ابلاغ نمیکرد، مالک از همه صلاحیتها برای اداره مصر برخوردار بود، اما مالک، یک معجون شگفتانگیز است و یک مفهوم خاص برای همه جریانهای دینی محسوب میشود. یکی از تعریفهایی که پس از انقلاب داریم که کسی هم نفهمیده مفهومش چیست، رجل سیاسی و مذهبی است. رجل سیاسی و مذهبی یعنی مالک اشتر نخعی. چون اینها را درک نمیکنیم، گیر میافتیم. رجل سیاسی و مذهبی که میتواند یک قلمرو اسلامی را مدیریت کند، مانند مالک است. مالک سرداری بود که سربازی را بر همه شئون فرماندهی ترجیح میداد. اما اگر میخواهید تجسد عینی او را پیدا کنید، میشود قاسم سلیمانی که میگوید روی قبر من بنویسید سرباز قاسم سلیمانی. سربازیاش او را آسمانی کرد و مالک، این وضعیت را داشت.
گوهر وجودی این انسانها مابهازا پیدا کرده است. مالک یک زمان شهروند سادهای بود و مانند دیگر مردم میگشت، اما میگفتند مورد تأیید علی(ع) است، اما در دورانی که شهروند معمولی بود، وقتی او را میبینید، نزاکت سیاسی، تربیتی و ... او به مراتب بیشتر از زمانی است که رئیس بوده است. فهم سیاسی درست هم دارد و بعد در سیاست که قرار میگیرد، در سایه مهارتهای سیاست ناب اسلامی است که به باور قطعی میرسد که تنها راه نجات، تبعیت از امام علی(ع) است. برجستهتر از سیاستمدار بودن و صاحب مقام بودن و عالم بودن، آدم خوب بودن است. اگر آدم خوبی باشید، ظرفیت دریافت همه خوبیها را دارید و مدیریت را نیز بر مبنای درست میپذیرید. اگر آدم خوبی بودید و این آدمیت بر ریاست چربید، این میز، شما را آزار نمیدهد. لذا هر موقعیت و شخصیت خوب که پیدا میکنید، در سایه آدم خوب بودن معنا پیدا میکند. مالک، آدم خیلی خوبی بود، همانطور که در روزگار ما شهید سلیمانی آدم خیلی خوبی بود.
البته نه اینکه وقتی مدیر شود، آدمیت او کم میشود، بلکه اگر مدیر شود، بر پایهای که او تربیت شده، اثربخشی عمیقتری پیدا میکند و حتی پس از شهادت نیز بالندگی مییابند. مانند شهیدان بهشتی، مطهری، چمران و دیگران. یا در حوزه نظامی، شهدای دفاع مقدس ما فیضِ در جریان هستند و پیوسته تَمَوج پیدا میکنند. چون مالک آدم خوبی بود، گرفتار خردهعلمها و ذرهتجربههای خود نشد و نخواست رزومه درست کند. انسان اگر خیلی با مهارت باشد، باید یک یا دو کار انجام دهد و کسی که در سال چند کار عوض میکند، کارش خروجی ندارد. مالک علم و دانش خود را با خواست ولیّ خودش گره میزند و در اینصورت، تبدیل به یک مالکی میشود که حضرت امیر(ع) توصیفات عظیمی در مورد او مطرح میکند و میگوید کجا مادری میتواند مانند مالک، فرزند به دنیا آورد.
در روزگار ما دیدیم خیلیها هستند که یکی از آرزوهایشان این است که رهبری با تبسم به آنها نگاه کند، اما یک سربازی میآید که ایشان به او اطلاق رفیق میکند و میگوید رفیق خوشبخت ما است و این خیلی مهم است. اینکه فرمودند رفیق خوشبخت ما است، از وزن کره زمین برای حاج قاسم، اهمیتش بیشتر است و بار هدایتی آن نیز بسیار زیاد است. مشکلات ما در کشور به دلیل درک نکردن مفاهیمی است که امام(ع) به مالک گفته و ما درک نکردهایم. با همه اعتقادم میگویم هر بخشی که حقیقت مفاهیم مالک را در سایه امر امام(ع) درک کند، اگر عمل کند، همان رنگ مالک را پیدا میکند و حتی فرصت دارد در بخشهایی، نسبت به مالک ممحض شود. لذا به اعتبار تفسیری که از بیانات حضرت امیر(ع) شده، ساده عبور نکنیم و دقت کنیم و لایههای آمیخته با حکمت هدایت امیر(ع) را نادیده نگیریم.
انتهای پیام