تنهایی اولیای خدا در سایه تحریف و شبهه
کد خبر: 3994149
تاریخ انتشار : ۰۹ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۰:۴۹

تنهایی اولیای خدا در سایه تحریف و شبهه

امام‌جمعه ابهر در یادداشتی تحریف، شبهه، فتنه، جعل شخصیت را از دلایل تنهایی اولیای خدا معرفی کرده و به تشریح این عوامل پرداخته است.

تنهایی اولیای خدا در سایه تحریف و شبههدر تاریخ همواره صحبت از تنهایی اولیای خدا در جریان‌های سیاسی و اجتماعی مطرح بوده و این امر از مسئله خلافت امام علی(ع)، واقعه عاشورا و در دوران امامت سایر ائمه اطهار(ع) مشهود است اما عواملی که در این تنهایی دخیل هستند در این یادداشت مورد بررسی قرار می‌گیرد:

1ـ  شبهه‌ها و فتنه‌ها

یکی از عوامل مهمی که باعث تنهایی ولی خدا می‌شوند، «شبهه»ها و «فتنه»ها هستند. وقتی شبهه و فتنه با هم ترکیب می‌شوند، مثل یک محرک عمل می‌کنند. شبهات فضا را تاریک می‌کنند و در فضای تاریک، فتنه‌ها اثر می‌گذارند. گاهی فتنه‌ای مثل فتنه «ابن زیاد» رخ می‌دهد. او وارد کوفه می‌شود؛ مردم را تهدید می‌کند و آنها را از لشگر شام و قطع حقوق می‌ترساند. در حقیقت، این شبهات زمینه باروری فتنه‌ها را فراهم می‌کنند وگرنه در فضای روشن، فتنه‌ها کارساز نیستند.

از بین شبهات فراوانی که به برخی از آنها اشاره شده است، اساسی‌ترین شبهه، شبهه «حسبنا کتاب الله» است که در زمان حیات پیامبر اکرم(ص) آغاز شد. معنای روی دیگر چنین سخنی این است که اسلام نیاز به ولیّ ندارد و کتاب برای ما کافی است، در حالی که شیعه و سنی به شکل متواتر نقل کرده‌اند که حضرت به صراحت فرمودند: «إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ الثَّقَلَیْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی‌»(کمال‌الدین، ص64) هر چند بعضی‌ها این روایت را هم تحریف کرده و گفته‌اند: «كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِی‌».

2 ـ جعل شخصیت در مقابل اهل بیت(ع)

شبهه بعدی جبهه باطل برای تنها ساختن ولی خدا، بعد از ممانعت از نشر فضایل اهل بیت(ع)، پرداختن به جعل شخصیت بود، شخصیت‌های علی‌البدل ساختند که در دنیای سیاست کار رایجی است. از این رو، در برابر امیرالمؤمنین(ع) که حقیقتاً صاحب فضایل است، برای دیگران فضیلت علم کردند. در این زمینه، معاویه دو کار عمده انجام داد: اول دستور داد که کسی حق ندارد درباره فضایل علی(ع) و اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) حدیث نقل کند وگرنه کشته خواهد شد. بعد هم به استاندارانش دستور داد برای اشخاصی فضیلت نقل کنند. کار جعل فضایل به اندازه‌ای رایج شد که خود معاویه گفت بس است! جعلیاتی همچون: «مَثَل اصحاب من، مَثَل ستارگان آسمان است، به هر کدام اقتدا کنید، هدایت می‌شوید.» را نقل کردند، اما خوب بودن همه صحابه، خلاف سخن صریح کتاب خدا است که می‌فرماید: داخل صحابه، منافقین هم وجود داشته‌اند. آیات متعددی از سوره منافقون، مجادله و توبه به این مساله اشاره کرده است. برای مثال در آیه شریفه 101 از سوره مبارکه توبه می‌خوانیم: «وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ؛ گروهی از عرب های بادیه نشین که گرد شما را گرفته‌اند منافقند و گروهی از مردم مدینه نیز در نفاق اصرار می‌ورزند.» در برابر «الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة» جعل کردند که کسانی نیز پیرمردهای اهل بهشت هستند.

3 ـ تحریف معنای «دین» و «مسلمان بودن»

حقیقت دین چیزی جز تسلیم بودن در مقابل خدای متعال نیست: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام‌» (آل‌عمران: 19) این تسلیم بودن، زمانی در انسان ثبوت پیدا می‌کند که انسان در مقابل «ولی خدا» تسلیم باشد: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ‌»(آل‌عمران: 31).

تولی به ولی خدا، گوهر دین است، و احکام شریعت، آداب ظاهری دین هستند، اما عده‌ای پس از رحلت نبی اکرم(ص) معنای دین‌داری را تحریف کردند، تحریف‌هایی که تا امروز نیز ادامه دارد. یک نگاه معتقد است که دین، منحصر به همین آداب ظاهری است، پس هرکس را که بیش‌تر نماز بخواند، مقدس‌تر می‌داند. نگاه دیگر که تدریجا شکل گرفت و هم‌اکنون نیز وجود دارد، این است که دین، مجموعه‌ای است از «تجارب باطنی» یا به قول امروزی‌ها«تجارب قدسی»، «تأملات»، «رازدانی»، «رمزدانی»، «ریاضت‌کشی»، «حالات باطنی» و «مقامات باطنی» که رسیدن به آنها آداب و فرمول‌هایی دارد که اگر کسی به آن آداب عمل کند به نتیجه می‌رسد. البته این حرف‌ها مطلقا باطل نیستند؛ اما این تحریفی است که ایجاد شده و کم کم به جایی رسیده است که ظهور شعار «حسبنا کتاب الله» و حذف جایگاه ولی خدا است.

درباره امور اجتماعی نیز برخی می‌گویند: اولاً این امور، ظاهری هستند و اعتبار چندانی ندارند، ثانیا ربطی به دین ندارند و خود مردم باید آن را سامان دهند! آغاز این تفکرات در صدر اسلام، موجب مؤثر واقع شدن فتنه‌ها و تنها شدن ولی خدا شد. از زمانی که دین‌داری، فقط به نماز و روزه و رموز باطنی تعریف شد و همه صحابه، عادل و محترم شمرده شدند، به تدریج امیرالمؤمنین(ع) با طلحه و زبیر در یک منزلت قرار گرفتند، تنها به این دلیل که هر دو صحابی هستند. اینجاست که فتنه تأثیر خود را گذاشت و وقتی که طلحه و زبیر پرچم بلند کردند، مردم زیر آن جمع شدند، معاویه هم «خال المومنین» شد. اما امیرالمؤمنین(ع) کجا و معاویه کجا؟ از حضرت امیر(ع) نقل شده است که فرمودند: «الدَّهْرُ انْزَلَنِی ثُمَّ انْزَلَنِی، حَتّی یُقالُ معاویةُ وَ عَلیُّ»(روزگار مرا به قدری پایین آورد که کنار معاویه گذاشت تا جایی که گفتند: «علی و معاویه») معاویه کسی است که تا فتح مکه، خود و پدرش بت‌پرست بودند، بعد از فتح مکه هم به اکراه اسلام آوردند، به همین دلیل جزو طلقا یا آزادشدگان به دست حضرت هستند. یعنی در حقیقت آنها برده بودند؛ اما امیرالمؤمنین(ع) اولین مومن به نبی اکرم(ص) هستند و در بدو تولد قرآن خوانده‌اند. مجاهدات و بت‌شکنی و دیگر فضایل نامتناهی حضرت، جای خود دارد.

از دیگر تحریف‌ها شبهه دین حداقلی است که می‌گوید: «دین، فاقد حکومت و سیاست است». یا شبهه «تکثرگرایی» که معتقد است برای تفسیر دین، روحانیت لازم نیست؛ دین، طبقه مفسر ندارد و هرکسی خودش دین را می‌فهمد و عمل می‌کند، حق و باطل هم ندارد، لذا هر کس به هر شکلی دین را بفهمد، بالنسبه حق است. بر اساس این شبهات، خداوند متعال زندگی اجتماعی مردم را به خودشان واگذار کرده است تا هرطور که می‌خواهند زندگی کنند. تا جایی که می‌گویند: «دین جز معاد و توحید، و مجموعه‌ای از اخلاقیات محدود، چیزی ندارد و هرچه جز اینهاست، جزو عرضیات دین است. اگر در اسلام هم حرفی از آنها زده شده است، حرف دین نیست، بلکه به تناسب شرایط گفته شده است. مثل اینکه در کتاب صرف، حرفی هم از نحو گفته شده باشد. نحو ربطی به صرف ندارد، ولی به تناسب گفته می‌شود.

اگر این شبهه‌ها قوت بگیرند، زمینه‌ای در جامعه پدید می‌آیند که فتنه‌ها به راحتی مؤثر می‌شوند و اگر کسی ادعایی کند، دورش جمع می‌شوند. اینها موجب می‌شود که اولیای الهی تنها بمانند و مردم دیندار هم خود را محتاج اولیای خدا نبینند. اگر در جریان فتنه‌ها و شبهه‌ها در تاریخ اسلام بیندیشیم، به همین نتایج خواهیم رسید. سیدالشهدا(ع) نیز به همین شکل تنها شدند. مردم طوری پراکنده شدند که حتی احکام فقهی و مسائل حلال و حرام خود را نیز از سیدالشهدا(ع) نمی‌پرسیدند، با اینکه ایشان، گذشته از فضایلی که شیعه نقل می‌کند، سبط پیامبر(ص) و صحابی ایشان بودند. این شبهه‌ها و فتنه‌ها که از عوامل مهم تنهایی حضرت بودند. در یک لحظه یا یک دوره ایجاد نمی‌شوند، بلکه برنامه‌ریزی تاریخی پشتیبان این قضیه‌ها است. لذا در زیارت عاشورا بلافاصله پس از سلام دادن به حضرت به عنوان «وتر موتور» یک امت را لعن می‌کنیم: «فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْكُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ».

4 ـ بالا بودن هدف در دستگاه اولیای الهی

یکی دیگر از عوامل تنهایی ولی خدا، هدف ایشان است که خیلی فراتر از چیزی است که اهل دنیا و طواغیت به دنبال آن هستند. هدف سیدالشهدا(ع) تأمین سعادت و خوشبختی حقیقی انسان بود که از رهگذر این هدف، رفاه معیشت دنیایی انسان‌ها و توسعه مادی متناسب با حقیقت وجود انسانی را نیز همراه خود داشت. اساساً نتیجه مدیریت رهبران الهی که معصوم و متصل به علم الهی‌اند یعنی هم متعهدند و هم متخصص، چیزی جز سعادت، امنیت و رفاه توأمانی دنیوی و اخروی نیست.

چرا که طبق آیه 55 سوره نور، نظام مدیریتی مرتضی - مورد پسند الهی - پاسخ‌گوی تمام نیازهای مادی و معنوی انسان‌ها و جوامع بشری است؛ از این رو به عنوان نمونه أمیرالمؤمنین(ع) در بیان وضع معیشت مردم در دوره حکومت خود‌ می‌فرمایند: «در كوفه کسی نیست كه از نعمت برخوردار نباشد و زندگی او سامانی نیافته باشد، حتی ضعیف ترین اقشار نیز، نان گندم می‌خورند، خانه دارند و از آب آشامیدنی گوارا استفاده می‌كنند» (مَا أَصْبَحَ بِالْكُوفَةِ أَحَدٌ إِلَّا نَاعِماً إِنَّ أَدْنَاهُمْ مَنْزِلَةً لَیَأْكُلُ الْبُرَّ وَ یَجْلِسُ فِی الظِّلِّ وَ یَشْرَبُ مِنْ مَاءِ الْفُرَاتِ(مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص99))، یعنی حضرت وقتی می‌خواهند گزارش کار بدهند، می‌گویند من برای ضعیف‌ترین اقشار جامعه سه مسئله نان، آب آشامیدنی و مسکن را حل کرده‌ام. همچنین حضرت هنگامى كه كنار نهر فُرات نشسته بودند، با چوبی که در دستشان بود، به آب اشاره کردند و فرمودند: «اگر مى‌خواستم، مى‌توانستم براى شما از آب، نور و آتش ایجاد كنم» (حیثُ كانَ جالِسا عَلى نَهرِ الفُراتِ وبِیَدِهِ قضیب، فَضَرَبَ به علی صفحة الماءو قال: لَو شِئتُ لَجَعَلتُ لَكُم مِنَ الماءِ نوراً وناراً (تصنیف نهج‌البلاغه، ص782)).

منتهی نظام طاغوت با نگاه تک‌بُعدی به انسان و تعریف ناقص او، حقیقت انسانی انسان را نادیده گرفته و تمام سعادت و رفاه را متمرکز در رفاه و التذاذ دنیوی می‌بیند و همین بی‌تناسبی افق دید، باعث غُربت ولی خدا است. هدف اصلی اولیای الهی، صرفاً تأمین شهوات و ارضای غرایز مردم نبود، اگرچه نیاز مادی مردم نیز در حکومت دینی و در جامعه‌ای که بر محور اولیای خدا شکل می‌گیرد، به بهترین وجه و در شکل معقول تامین می‌شود، ولی هدف اولیای الهی از «رفاه»، «امنیت مادی» و حتی «آزادی» مورد نظر تمدن‌های مادی و «توسعه‌ای» که آنها تعقیب می‌کنند، برتر است. وقتی هدف، رفیع شد، طبیعی است که همراهان واقعی، دیرتر و کمتر پیدا می‌شوند.

5 ـ  اجتناب اولیای الهی از فریب و تزویر

از دیگر عوامل تنهایی اولیای خدا این است که آن‌ها حاضر نیستند با حیله و تزویر، مردم را به سوی خود جذب کنند و به هدف برسانند، بلکه می‌خواهند مردم از سر بصیرت و آگاهی و فهم به سوی خدا بیایند؛ چون تنها طریق صحیح سیر به سمت خدای متعال این مسیر است. هم چنان که قرآن کریم می‌فرماید: «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْن»(بلد: 10).

مدیریت و رهبری انبیا به نحوی است که حق و باطل را آشکار می‌کند تا وقتی مردم می‌خواهند تصمیم بگیرند، با بصیرت و آگاهی تصمیم بگیرند؛ لذا اگر در حکومت امیرالمؤمنین(ع) یا در برخورد اولیای الهی مواردی به ظاهر توجیه ناپذیر دیده می‌شود، به همین دلیل است. برای نمونه، زمانی که «طلحه» و «زبیر» پیش حضرت آمدند تا اجازه بگیرند و از مدینه خارج شوند؛ گفتند: «به قصد عمره می‌رویم.» اما حضرت فرمودند: «برای توطئه می‌روند و به دنبال فتنه هستند». یعنی ایشان با این که هدف آن‌ها را می‌دانستند، مانع‌شان نشدند. حضرت می‌دانستند که «ابن ملجم» قصد ترورشان را دارد، اما مانع نشدند. «مسلم بن عقیل» می‌دانست که «ابن زیاد» داخل خانه است، اما او را نکشت. موارد بسیاری از این قبیل وجود دارند که نشان می‌دهند ترور و فریب، مشکلی را حل نمی‌کند. اگر هدف این است که مردم به بصیرت برسند، باید طوری عمل کرد که حق و باطل روشن شود. باید مردم از قدرت اختیار برخوردار باشند تا «تکلیف» و «رشد» معنی یابد. سیدالشهدا(ع) در بین راه بارها خطبه خواندند و هشدار دادند؛ عده‌ای هم پراکنده شدند. هر چه مخاطرات شدیدتر می‌شد، عده‌ی بیشتری کاروان آن حضرت را ترک می‌کردند.

هدف حکومت دینی این نیست که به هر قیمتی، ولو با دروغ و تزویر، مردم را حفظ کند؛ بلکه هدف، آشکار ساختن حق و باطل است؛ به نحوی که حجت بر همگان تمام شود و مانعی در مسیر ایمان انسان‌ها وجود نداشته باشد. برای رسیدن به این هدف، وجود شیاطین و فتنه‌ها لازم است. خداوند متعال در قرآن به پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: «وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ»(انعام: 112)- برای هر پیامبری دشمنی قرار دادیم؛ اعم از شیاطین انسی و جنی. شیاطین در بین خود الهاماتی دارند؛ بین آن‌ها حرف‌هایی رد و بدل می‌شود که زخرف القول هستند؛ ظاهر فریب و خوش ظاهر. اگر خداوند متعال می‌خواست، شیاطین نمی‌توانستند چنین کارهایی انجام دهند. یعنی خداوند متعال محکوم آن‌ها نبوده است؛ در مقابل فتنه‌ آن‌ها، دست خدا بسته نیست.

چرا خدای متعال به شیاطین اجازه می‌دهد که در مقابل انبیا بایستند؟ پاسخ این سؤال را در آیه‌ بعد فرموده است: «وَ لِتَصْغی إِلَیْهِ أَفْئِدَهُ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ وَ لِیَرْضَوْهُ وَ لِیَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ».(انعام آیه‌ی 113). اصغاء غیر از سمع است. «سمع» یعنی شنیدن؛ ولی اصغا یعنی گوش دادن. یعنی برای اینکه غیرمومنین و کسانی که راضی به این زخرف شده‌اند، حرف شیاطین را بپسندند و در هلاکتی که آن‌ها بودند، این‌ها نیز مبتلا شوند.

با توجه به هدف انبیا، نباید مردم به قیمت تبلیغات دروغ، هدایت شوند. همین مسئله موجب پراکندگی عده‌ زیادی شده است. سیدالشهدا(ع) در حرکت خود، با وعده‌ رسیدن به قدرت و غنایم و... مردم را جمع نکردند؛ برعکس؛ در بین راه، بارها هشدار دادند که پایان این راه مخاطره‌آمیز، حکومت و قدرت نیست، بلکه پایان آن شهادت است. لذا فرمودند: «هر کس می‌خواهد برگردد». این هم یکی از علل تنهایی سیدالشهدا(ع) و اساساً یکی از مشکلات پیش روی حکومت دینی است.

یادداشت از حجت‌الاسلام جعفر رحیمی، امام‌جمعه ابهر

انتهای پیام
captcha