میتوان گفت «طوفان الاقصی» بیش از آنکه یک جنگ صرفاً رسانهای و تصویری جدید باشد، ادامه سلسله جنگهای واقعی است که اسرائیل قبل از تشکیل رسمی خود در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ میلادی شروع کرده و به هر شکل ممکن تا امروز با شبکهای از شقاوت، قساوت و جنایت علیه بشریت به آن ادامه داده است.
اما چیزی که در ورای تصاویر هولناک و خونبار حادثه، حداقل در مراحل اولیه بیش از هرچیزی مشهود بود، سرگیجه شگفتآور اعداد و ارقام بود:
1000 کشته از دشمن اسرائیلی در روز نخست به اضافه سه برابر همین تعداد زخمی و مصدوم که حال 900 تن از آنها وخیم و بد گزارش شده بود. همزمان شهادت 700 نفر هم از فلسطینیان در نوار غزه گزارش شد که تعداد زیادی از آنها غیرنظامیان و عمدتاً کودکان، دختران، زنان، پیرمرد و پیرزنهای بیدفاع بودند. با توجه به آمار و ارقام نبردهای خونین گذشته که در سابقه جهانی موجود است و با توجه به اینکه تا امروز همیشه تعداد کشتهها و شهدای فلسطینی افزایش چند برابری نسبت به کشتههای طرف مقابل داشته است، رقم اولیه 1000 کشته اسرائیلی و 150 اسیر صهیونیستی هرکدام در جای خود عددی افسانهای محسوب میشد که ملاکها و مقیاسهای نبردهای پایانناپذیر دو طرف را تا شعاعی وسیع جابجا کرد. چیزی که به نوبه خود خبر از تغییری بزرگ میداد و از تغییر معادلات گذشته حکایت میکرد. شاید به همین دلیل بود که در ادامه اسرائیل به کشتارهای بیسابقه روی آورد و از حمله وحشیانه به بیمارستانها، مدارس، اردوگاهها، کاروان زخمیها و مساجد و کلیساها صرفنظر نکرد.
اکنون که یک ماه تمام از شروع این نبرد سپری شده است، سرگیجه اعداد تنها شامل تعداد کشتهها و اسرای بالای طرف اسرائیلی نمیشود. ریختن هزاران تن مواد منفجره که به ادعای خود مقامات نظامی اسرائیل کمتر از دو بمب اتمی نیست، آن هم بر سر اقلیمی که با استانداردهای جغرافیایی در عرف بینالمللی بیش از آنکه «شهر غزه» خوانده شود، «نوار غزه» خوانده میشود، یکی دیگر از همین موارد شگفتیساز است. نواری که با درازای ۴۱ کیلومتری و پهنایی از ۶ تا حداکثر ۱۲ کیلومتر، در مجموع تنها ۳۶۰ کیلومتر مربع مساحت دارد و بیش از 30 برابر از مساحت یازده هزار و دویست و سی و هشت کیلومتری استان قم که در نوع خود از استانهای کوچک ایران محسوب میشود، کوچکتر است. اگر با یک ماشین حساب ساده عدد هزاران تن مواد منفجره ریخته شده ادعایی وزارت جنگ و شخص وزیر جنگ گالانت بر سر این شهر را به تعداد یک میلیون و هشتصد هزار نفری نفوس این شهر همیشه جنگزده تقسیم کنیم، خواهیم دید که عملاً به هر فرزند (اعم از کودک و بزرگ) زن و مرد و پیر و جوان از این تعداد باروت و مواد منفجره سهمی چشمگیر و قابل توجه میرسد. محاسبهای که دنیای محاسبهگر غرب از کنار آن به سادگی و با بیطرفی افراطی عبور میکند و به مقولات دیگر میپردازد: حق دفاع محفوظ اسرائیل در مقابل تجاوز دشمن عملاً تنها و بیدفاع!
اینجاست که در فراسوی حادثه و در ورای ویرانیها و جراحتهایی که جنگی کاملاً نابرابر در قلب فلسطین به بار آورده است، چیزی که مثل همیشه بیش از هر موضوعی شایسته مطالعه و تعمق نمایان میشود، رفتار ممالک به اصطلاح صلحطلب و بشردوست غربی است: هم رفتار رسانهای، هم رفتار غیررسانهای. در شاخه رفتار رسانهای، امپراتوریهای رسانهای مستقر در پایتختهای غربی ترجیحشان بر این بوده و هست که با چشم بستن بر مسائل اصلی و بنیادین، صورت مسئله را از اساس دگرگون کنند: هم مسئله بنیادین غصب شدن هشتاد ساله یک سرزمین توسط یک اقلیت افراطی، هم منشا بروز تنش در طول دهههای متوالی و جمله تنش اخیر که به حق نام طوفان به خود گرفته است و هم اعتراض مردم سرزمینهای خودشان که روز به روز ابعاد تازهای به خود میگیرد.
در شاخه رفتار غیررسانهای هم که شامل طیف وسیعی از اظهارنظرهای رسمی، بیانیههای دموکرات مآبانه، موضعگیریهای پی در پی سخنگوهای شیک و اتوکشیده، حمایتهای لفظی و شفاهی سیاسی و مهمتر از همه کمکهای عملی نظامی و اقتصادی میشود، این بار بیش از هر زمان و موقعیتی جانبداری یکسویه و ناعادلانه به چشم میخورد. جانبداری که سر به نوعی طغیان بشری گذاشته و به سهم خود از موضوعی ترسناک پرده برمیدارد: تعهد روزافزون و همهجانبه به سیاست ظلم.
طبق گزارشهای متواتر غولهای خبری پرمخاطب، جوزف رابینت بایدن جونیور و به اختصار «جو بایدن» رئیس جمهور ایالات پنجاهگانه آمریکا در ساعات نخست شروع نبرد غافلگیرکننده «طوفان الاقصی» با محوریت واکنش به اهانتهای مکرر و متوالی به مسجد الاقصی، اعلام کرد: «ما مثل همیشه در کنار اسرائیل میایستیم.» چیزی که در این یک ماه به معنای واقعی کلمه به آن عمل کرده و از هیچ نوع کمک و حمایتی فروگذار نکرده است.
اینکه رئیسجمهور بزرگترین قدرت نظامی و غیرنظامی جهان جدید بدون توجه به ابعاد یک جنگ قابل بررسی در همان ساعت اولیه حمایت مطلق و ابدی خود را از یکی از طرفین درگیر نبردی در آن سوی آبهای آمریکا اعلام کند، شبیه این است که یک قاضی بدون سمت، بدون اطلاع از ترتیب یک بازی در یک گوشه از دوردست جهان بزرگ و بدون اینکه بداند چه کسی آن بازی نامشخص را به هم زده و به تشنج کشانده است، دست خود را بالا ببرد، در سوت خود بدمد و حمایت قاطع خود را از یک طرف ماجرا در مقابل دوربینهای جهانی اعلام کند و بر حقانیت او تأکید کند. اسفبار اینکه به همین هم بسنده نکند، بلکه برای تضمین پیروزی و در واقع برای جلوگیری از شکست احتمالی طرف ظالم ماجرا، ناوهای جنگی مملو از هواپیمای موشکانداز همراه با توپ و تفنگ، تانک، نفربر، خمپاره، فشنگ و سرباز مجهز به آدمکشی هم به اطراف زمین بازی گسیل دارد.
به نظر هجو و مسخره مینماید اما واقعیت دارد، واقعیتی که هیچ دستی نمیتواند آلودگی حاصل از آن را از پیشانی پر چین و چروک دنیای سیاست در روزگار ما پاک کند. نکته اینجاست که موضوع منحصر به ایالات متحده آمریکا و رئیسجمهور در آستانه هشتاد و یک ساله آن هم نمیشود. فرانسه مهد آزادیهای سیاسی با رئیسجمهور جوانش هم به ایستادن در کنار اسرائیل تأکید کرد به اضافه رؤسای جمهور قاطبه کشورهای اروپایی از آلمان سابقا نازی تا انگلیس و رؤسای دیگر کشورهایی که از بس کوچکاند فقط با نوک انگشت میتوان روی نقشه جهان نشانشان داد.
به نظر میرسد صورت مسئله بیش از اندازه واضح است: کشورهای غربی با وجود پرچمهایی که به نام صلح و آزادی و عدالت و حقوق بشر بر بام جهان برافراشتهاند، در حمایت از اسرائیل، کشوری که هیچ علاقهای به انکار صفت غاصب و جنایتکار بودن از خود ندارد، با یکدیگر مسابقه گذاشتهاند تا در یک بازی بدون دلیل، بدون داور، بدون تماشاگر و البته بدون جایزه از همدیگر عقب نمانند.
به قلم کریم فیضی
انتهای پیام