درس توحیدی یوسف در زندان
کد خبر: 4133345
تاریخ انتشار : ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۰۰:۱۶
در صحبت قرآن /101

درس توحیدی یوسف در زندان

تمام حقیقت، حکومت، سلطنت، نفوذ و قدرت از آن - آن یگانه - است و این چیزها که مردم به پروردگاری برمی‌گزینند همه مانند عنقاست که نامی بیش نیست، نامی بدون مسمّا، بدون نشان، بدون اثر.

۳۶۵ روز در صحبت قرآن نوشته استاد حسین محی‌الدین الهی قمشه‌ای، کتاب چهارم از مجموعه کتاب‌های جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین منتشر شده است.

کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.

این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.

گروه اندیشه ایکنا به منظور بهره‌مندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعه‌‎هایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. صدو یکمین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «درس توحید دادن یوسف در زندان» تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ﴿۳۹﴾
مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۴۰﴾(یوسف 40-39)

ای یاران هم‌زنجیر من، با من بگویید که آیا آدمی اگر ارباب گوناگون و پراکنده داشته باشد بهتر است یا آنکه خدای یگانه مقتدر را پروردگار خود داند(39) (ای یاران من) آنچه غیر از خدا می‌پرستید جز اسم‌های بی‌مسمّا، که شما و پدرانتان پدید آورده‌اید، نیست و خداوند به آن نامها و آن بت‌ها هیچ سلطه و قدرتی نداده است. همانا که حُکم نیست مگر خدا را که فرمان داده است: غیر از او را نپرستید که دین استوار و محکم همین است؛ اما اکثر مردمان از آن آگاه نیستند. (40)

بعد از واقعه برهان رب و مهمانی زنان مصر، عزیر مصر مصلحت می‌بیند که یوسف را زندانی کند تا آشوب فرونشیند. دو جوان که هماره یوسف به زندان آمدند هر یک خوابی دید‌ه‌اند که تعبیر آن را از یوسف می‌طلبند اما یوسف بر آن می‌شود که در آغاز درسی و تعلیمی به یاران خویش بدهد آنگاه به تعبیر خواب پردازد. این آیات درس یوسف است در مدرسه زندان(عالم) که مهمترین درس همه انبیا و اولیا است. یوسف در کمال محبت و شفقت با هم زندانیان خویش می‌گوید: ای یاران هم زندان من، ای کسانی که همه با هم در زندان تن و قفس آب و گِل اسیریم، شما خود قضاوت کنید که آیا آدمی اربابان متفرق و پراکنده داشته باشد و هر دم فرمانی از هر یک دریافت کند و به جانبی کشیده شود بهتر است یا آنکه او را ارباب واحدی باشد یگانه و نیرومند که سروکارش تنها با اوست،کسانی که غیر خدا را به ربّانیّت می‌پذیرند هیچ گاه به وحدت و نهایتا به صلح درونی نمی‌رسند و هر دم چون پر کاه به تندبادی به هر سو می‌شتابند، گاه حرص فرمان می‌دهد که بشتاب و با هر سختی و هر ظلم و ستم که می‌توانی این متاع ناچیز دنیا را از دست رقیبان بربای، گاه تکبر فرمان می‌دهد که خود را از دیگران برتر دان و با تحقیر سخن گوی تا از باس تو همگان به هراس اندر آیند و گاه شهوت، گاه غضب و گاه نفرت و حسد هر یک همچو اربابی سختگیر چنین کس را به کاری ناشایست می‌گمارد و از شور و نشاط زندگی دور می‌کند در حالی که ایمان به حق و حقیقت مطلق که همان خداست همه قوای درون و بیرون آدمی را هماهنگ می‌کند و او را آرامش و آسایش و قدرت می‌دهد و عجبا که آدمیان نمی‌دانند که آن اربابان دیگر را قدرت و نفوذی برای رسیدن به سعادت نیست و هیچ کس غیر از حق را تاثیر در عالم وجود نیست و هر چه غیر خدا را بپرستند یا به شفاعت گیرند نامی بیش نیست و نام را چه خاصیت باشد که کسی را سود بخشد و چه سلطه و حاکمیتی باشد که شخص را از سختی‌ها برهاند. یوسف ادامه می‌دهد که ای هم زندانیان من، فرمان و حاکمیت تنها خدای راست و او امر فرموده است که غیر از او نپرستید زیرا پرستش غیر او جز باطل کردن وقت و نیرو و سقوط در ورطه تنهایی و وحشت و تاریکی نخواهد بود. دین راست و درست همین است که تنها پیرو حق باشید و به او تکیه کنید که بر خود تکیه دارد و آن هزاران چیز دیگر همه دستخوش نیروهای دیگرند، خود را نیز نتوانند نگاه داشت تا چه رسد به غیر را. آنچه حق است می‌ماند و آنچه باطل است چون خسی بر روی آب می‌رود. و به تعبیر مولانا:

هیچ اسمی بی‌مسمّا دیده‌ای
یا ز گاف و لام گُل، گُل چیده‌ای؟

همه آن است و این مانند عنقاست
جز از حق جمله اسم بی‌مسمّاست (گلشن راز)

یعنی تمام حقیقت و حکومت و سلطنت و نفوذ و قدرت از آن آن یگانه است و این چیزها که مردم به پروردگاری برمی‌گزینند همه مانند عنقاست که نامی بیش نیست، نامی بدون مسمّا، بدون نشان، بدون اثر.

در ادب پارسی اشارات بسیاری به واقعه زندانی شدن یوسف شده است که بیشتر در جهت بهره‌گیری اخلاقی و عرفانی است:

مرد، به زندان، شرف آرد به دست
یوسف از این روی به زندان نشست (نظامی، مخزن الاسرار)

دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمی‌خواهم که با یوسف به زندانم (سعدی)

اگر در زندان این عالم ما در مصاحبت زیبایی و خوبی که دو روی یک سکه‌اند باشیم همه عمر در عشرت خواهیم بود.

چون آن دل‌زنده در زندان درآمد
به جسم مرده گویی جان درآمد
در آن محنت سرا افتاد جوشی
برآمد زان گرفتاران خروشی
شدند از مقدمِ آن شاه خوبان
همه زنجیریان رنجیر کوبان
بلی هر جا رسد حوراسرشتی
اگر دوزخ بود، گردد بهشتی

تعبیرات جامی از ورود یوسف به زندان و شور و شادی زندانیان خاطر اصحاب ذوق را می‌شوراند. زلیخا در آغاز برای رهیدن از غوغای عوام به زندانی شدن یوسف رضایت داده اما اندکی بعد شعله‌های فراق سر برکشید و چنان آتشی از حسرت در دلش افروخت که خرمن صبر و شکیبایی را به آتش کشید.

زلیخا مرد از این حسرت که یوسف گشت زندانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی (سعدی)

انتهای پیام
مطالب مرتبط
captcha