در احوال اصحاب کهف
کد خبر: 4137544
تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۰۹:۱۵
در صحبت قرآن/ 121

در احوال اصحاب کهف

زندگی ما انسان‌ها بر روی زمین نیز به همین خواب اصحاب کهف مانند است. چنین به نظر می‌رسد که همه بیداریم اما در حقیقت خفته‌ایم. در حدیث پیامبر(ص) آمده است: «اَلنَّاسُ نِیامٌ فَاِذَا ماتُوا انْتَبَهُو» یعنی «مردمان (در زندگی دنیا) خفته‌اند و چون بمیرند بیدار می‌شوند».

۳۶۵ روز در صحبت قرآن نوشته استاد حسین محی‌الدین الهی قمشه‌ای، کتاب چهارم از مجموعه کتاب‌های جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین منتشر شده است.

کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.

این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.

گروه اندیشه ایکنا به منظور بهره‌مندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعه‌‎هایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. یکصد و بیست و یکمین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «در احوال اصحاب کهف » تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

 

وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا ﴿۱۸کهف﴾

و تو گمان کنی که ایشان بیدارند در حالی که سخت در خوابند و ما ایشان را به چپ و راست حرکت می‌دهیم و پهلو به پهلو می‌گردانیم (تا ایشان را رنجی نرسد) و سگ ایشان دو دست بر در آن غار گسترده است و اگر تو بر حال ایشان اطلاع می‌یافتی(و در ایشان نظر می‌کردی) از آنها سخت می‌گریختی و دلت از رعب و ترس آکنده می‌شد(18).

سوره کهف ضمن بیان مطالب گوناگون داستان اصحاب کهف را به اختصار حکایت کرده است و آن داستان به زبانی که از خود قرآن و روایات گرفته شده چنین است که در روزگار قدیم پادشاهی بوده است ستمکار و کافر دل به نام دقیانوس که در روزگار او، مانند روزگار ضحاک ماردوش، خوبان چون پری پنهان بودند و دیوان و ددان و بدان آزاد و بر سر قدرت و در آن ولایت هفت تن بودند از مردانی با ایمان و نیکوکردار که به سبب فشارهای اجتماعی تصمیم گرفتند چندگاهی خارج از شهر در غاری پنهان شوند و آنجا اقامت کنند تا روزگار ظلم به سر آید زیرا هیچ مبارزه‌ای نیز جز گریز از بدی نمی‌توانستند با آن جماعت داشته باشند. آنها در آن غار استراحت می‌کنند و به خواب می‌روند و خداوند خواب را چنان بر ایشان مسلط می‌کند که حدود سیصد سال ایشان در خواب می‌مانند اما وقتی بیدار می‌شوند احساس آن دارند که چند ساعتی بیش نخفته‌اند. پس یکی از ایشان، با سکه‌های رایج زمان پیش از خواب، به شهر می‌رود تا قوت و غذایی تهیه کند. مردم او را به سخره می‌گیرند که عجب غافلی است! سکه‌های عهد دقیانوس را برای خرید آورده است و آنها متوجه می‌شوند که چند قرن در خواب بوده‌اند و حکومت‌ها آمده‌اند و رفته‌اند و دقیانوس و سلسله‌ای به کلی منقرض شده‌اند. آنگاه یاران کهف همه به شهر می‌روند و در محیط تازه‌ای که از عدالت و انصاف دور نیست به حیات خود ادامه می‌دهند.

آیه فوق گوشه‌ای از داستان را بیان می‌کند که رمز و رازهای زیادی در آن هفته است. می‌فرماید این اصحاب کهف چنان بوده‌اند که اگر کسی آنها را می‌دید گمان می‌داشت که بیدارند زیرا چشمهایشان باز بود اما ایشان در عالم خود خفته بودند و خداوند می‌فرماید که ما برای آسایش آنها ایشان را به چپ و راست حرکت می‌دادیم و آفتاب نیز چنان بود که هم در هنگام طلوع و هم در هنگام غروب آسیبی به ایشان نمی‌رسانید و آن گروه سگی داستند که بر درگاه در دو زانو نشسته بود و اگر کسی بر احوال ایشان مطلع می‌شد از وحشت فرار می‌کرد و از ترس و هراس آکنده می‌شد.

بر حسب معمول، ظاهر این داستان را یک داستان تاریخ به حساب آورده‌اند و سوالاتشان این بوده است که این واقعه در چه زمانی از تاریخ رخ داده و این معجزه چگونه ظهور یافته و جزء جزء داستان را یک ماجرای گسترده در زمان و مکان خاص به حساب می‌آورند و بعضی به دنبال آن غار می‌گردند و باکی نیست که گروهی بر همان ظاهر قناعت کنند و ظاهر را مایه عبرت خود گردانند و از آن پند گیرند. اما حکیمان و عارفان داستان را یک تمثیل و یک رمز و نماد از حقایقی دیگر دانسته‌اند و آن واقعه را چنان تفسیر کرده‌اند که در همه زمان‌ها و مکانها می‌تواند مصداق حال کسانی باشد. از جمله گفته‌اند در دوران ظلم و ستم اگر هیچ راهی برای مبارزه علیه ستمکاران گشوده نیست، دستور این است که آدمیان در گروه‌های کوچک از ستمکاران پیوند ببرند و در غار خلوت خویش گرد آیند و منتظر تغییر اوضاع باشند، زیرا خردمند خود را بی‌جهت در دسترس ظلم ظالمان قرار نمی‌دهد بلکه جان را در جایی فدا می‌کند که در رسیدن به مقصود مقدسی سودمند باشد.

مولانا فصل زمستان را عهد دقیانوس دانسته که در آن درختان شاخ و برگ خود را جمع می‌کنند و به خواب می‌روند تا زمستان بگذرد و بهار در رسد؛ و ایشان را در آن زمان نه برگی نه میوه‌ای است زیرا نمی‌خواهند برکت وجود خود را به زمستان سرد و بی‌رحم بسپارند:

در خزان چون یافت او یار خلاف
درکشید او رو و سر زیر لحاف
گفت یار بد بلا آشفتن است
چونکه او آید طریقم خفتن است
پس بخسبم باشم از اصحاب کهف
به ز دقیانوس باشد خواب کهف

در مورد تعداد اصحاب کهف بعضی گفته‌اند آنها سه نفر بودند و چهارمی آنها سگشان بودند و بعضی گفته‌اند هفت تن بودند و آن سگ نفر هشتم محسوب می‌شد.
نظامی در بیت زیر به هر دو روایت اشاره کرده است:

رابعه با رابع آن هفت مرد
گیسوی خود را بنگر تا چه کرد

در اینجا رابع به معنی همان سگ است و این سگ را چنان مقامی بوده است که او را یک نفر از گروه‌ به حساب می‌آورند و این بدان خاطر است که یار خوبان شده بود و با نیکان پیوسته بود و به گفته سعدی:

پسر نوح با بدان بنشست
خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند
پی نیکان گرفت و مردم شد

داستان عزیز پیامبر و داستان غربی ریب ون وینکل به روایت واشینگتن ایروینگ، نویسنده آمریکایی قرن نوزده، به داستان اصحاب کهف بی‌شباهت نیست.

مولانا آن بخش از داستان را که در آیه حاضر آمده و می‌فرماید آنها به نظر می‌رید که بیدارند اما در حقیقت خواب بودند چنین تفسیر کرده است که این از احوال عارفان است که مردم تصور می‌کنند ایشان بیدارند و با مردمان سخن می‌گویند و داد و ستد می‌کنند اما در حقیقت در خواب متعالی خویش رویاهای دیگری می‌بینند:

حال عارف این بود بی‌خواب هم
گفت ایزد«هُم رقود» زین مردم
خفته از احوال دنیا روز و شب
چون قلم در پنجه تقلیب رب
آنکه او پنجه نبیبد در رقم
فعل پندار به جنبش از قلم

مولانا در دیوان شمس نیز این آیه را به شیوه خود تفسیر کرده و تعمیم داده است:
باقیش عشق گوید با تو نهان ز من
ز اصحاب کهف باش هم ایقاظ و هم رقود

مولانا چون می‌دانسته است که روشنفکران زمان ممکن است از ظاهر داستان رمیده شوند و خرافات پندارند می‌گوید که این حال بسیار رخ می‌دهد که آدمی به نظر می‌رسد بیدار است اما به حقیقت در خواب است و نباید به انکار پرداخت.

هرگز وجود حاضر و غایب شنیده‌ای
من در میان جمع و دلم جای دیگر است (سعدی)

از بایزید نقل شده است که گفت «من سی سال است که جز با خدا با هیچ کس سخن نگفته‌ام و معاملتی نکرده‌ام» الا آنکه مردمان به خلاف این می‌بینند و او را چون خود هوشیار و بیدار دنیا می‌پندارند و او در خواب است.

زندگی ما انسان‌ها بر روی زمین نیز به همین خواب اصحاب کهف مانند است. چنین به نظر می‌رسد که همه بیداریم اما در حقیقت خفته‌ایم، که در حدیث پیامبر آمده است: «اَلنَّاسُ نِیامٌ فَاِذَا ماتُوا انْتَبَهُو» یعنی «مردمان (در زندگی دنیا) خفته‌اند و چون بمیرند بیدار می‌شوند» چنانکه اصحاب کهف گمان داشتند که تنها یک روز یا بخشی از یک روز در غار خفته‌ بودند(کهف19) در قیامت وقتی از آدمیان می‌پرسند که چقدر در دنیا اقامت کردید گویند روزی یا شبی بیش نبوده است.

انتهای پیام
مطالب مرتبط
captcha